زن جوان به خاطر درگیری با همسر دومش در اقدامی هولناک پسر ۲ ساله خود را به قتل رساند.
به گزارش «ایران»، شامگاه ۲۴ تیر امسال زن جوانی هراسان درحالی که بدن نیمه جان پسر دوسالهاش به نام بهزاد را در آغوش داشت به درمانگاهی در شهریار رفت.
وی مدعی شد حال پسرش بد شده و او بلافاصله کودک را به درمانگاه رسانده است. اما پزشکان پس از معاینه بچه دریافتند وی ساعتی قبل جان باخته است. با توجه به مشکوک بودن علت مرگ کودک موضوع به پلیس اعلام شد و خیلی زود تیم ویژهای از کارآگاهان جنایی بهدنبال اعلام مرگ مشکوک بهزاد کوچولو در درمانگاه حضور یافتند.
سرهنگ بهروز کریم خانی، رئیس پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی غرب استان تهران در این باره گفت: در معاینات اولیه به خاطر اینکه آثار ضرب و جرح روی بدن کودک نبود جسد به دستور بازپرس کشیک قتل به پزشکی قانونی منتقل شد.
مادر این کودک که سارا نام داشت در اظهارات اولیه خود اعلام کرد که بهزاد درحال خوردن غذا خفه شده است. اما اظهارات متناقض مادر و همچنین مشکوک بودن علت مرگ باعث شد بازپرس دستور بازداشت زن جوان را صادر کند.
سارا پس از بازجوییهای پلیسی سرانجام لب به اعتراف گشود و گفت: خودم بهزاد را خفه کردم.
این زن ۳۸ ساله در اعترافهای خود درباره انگیزه قتل گفت: پس از طلاق باتوجه به اینکه همسرم حضانت پسرم را برعهده نگرفت خودم بهزاد را نگه داشتم، اما آنقدر زندگیام سخت بود که مجبور شدم دوباره ازدواج کنم، اما در واقع با این کار مشکلاتم را بیشتر کردم چرا که همسر دومم با نگهداری پسرم مخالفت کرد و همین موضوع باعث اختلاف و درگیری بین ما شده بود.
شوهرم مدام بهزاد را اذیت میکرد این مسأله باعث شده بود بشدت روح و روانم به هم بریزد طوری که روز حادثه نمیدانم چه شد که در یک لحظه بهزاد را خفه کردم تا هم بچهام از این زندگی راحت شود هم خودم، اما الان بشدت پشیمانم و خودم را مستحق مرگ میدانم وقتی دستم را مقابل دهانش گرفتم واقعاً نمیدانستم که با این کار دارم چه جنایت بزرگی مرتکب میشوم.
با اعترافهای تلخ زن جوان وی بازداشت شد و برای رسیدگی بیشتر در اختیار مرجع قضایی قرار گرفت.
نه اعدام بکنید
نه اعدام نکنید
نه نه بکنید
ای بابا گیج شدم
یه لحظه دست نگه دارید
دوستان روشنفکر و سلبریتی های عزیز الان چی باید بگم؟
مادر سنگدل یا جامعه سنگدل؟ حق نداشت خفه اش کنه اما ببینید به کجا رسیده شرایط. باز هم چوب سنت بر سر زندگی ها که من بچه مرد دیگری را در زندگی ام نمی خواهم.
ما داریم بیش از هرچیز چوب سنتهای غلط را نوش جان می کنیم.
نکته دوم: اگر باباهه خفه کرده بود بعد از مدتی راست راست راه میرفت.