شلاله احمدنژاد؛ مدت زیادی از شروع همهگیری جهانی کرونا نگذشته بود که کم و بیش و به طور پراکنده بعضی مسئولان و صاحب منصبان در سطح جهان اظهار کردند راه چاره در این است که باید بیشتر یا تمام مردم به کرونا مبتلا شوند تا سرانجام ایمنی دستهجمعی پدید آید!
این سخن که شاید در ظاهر تقریبا معقولانه و از لحاظی منطقی تلقی شود، ولی تعمقا و در باطن یادآور قانون جنگل است. این صاحبنظران که انگار به تازگی اصل انتخاب اصلح را کشف کرده اند منظورشان این است که باید همهی مردم مبتلا شوند و ضعیفترها بمیرند و قوی ترها زنده بمانند و این گونه یک غربالگری زیستی مفت و بی دردسر هم در مملکتشان صورت میگیرد... اما باید در پاسخ گفت اگر قرار است به قانون جنگل برگردیم همگی قید تمدن و مدینهها را میزنیم و میرویم و مثل اجدادمان در جنگلها سکنی میگزینیم که این گونه نامتراکم زیستن در دل طبیعت از احتمال ابتلا به بیماریهای واگیردار هم میکاهد....
اما انسانها هزاران سال است که از جنگلها به شهرها کوچ کردهاند و تمام مشقتها و رنجهای تمدن را به زیست وحشیانه در جنگل ترجیح دادهاند، حتی در دوران همه گیریهای وحشتناکی مثل طاعون نیز صاحب منصبان اطهار نکردند که بگذارید همه مبتلا شوند تا ضعفا بمیرند و اقویا زنده بمانند و یا این که مردم تصمیم نگرفتند از روستاها و شهرها به سوی خانهی نخستشان یعنی جنگلها بازگردند.
این اظهار نظر عوام فریبانه و خودخواهانه و ول انگارانه تمام نهادها و مفاهیم مدنی را هم با چالش و تناقض روبه رو میکند، اگر بنا باشد که یک اجتماع با فرآیند انتخاب طبیعی پیش برود که باید درِ بیمارستانها را تخته گرفت و بیماران را افراد ضعیفی پنداشت که باید بروند در گوشهای از خانه شان بمیرند... یا این که به تاسی از اجداد دوره گردمان که پیرمردها و پیرزنهای ناتوان و بیمار را در نیمهی راه میگذاشتند و میرفتند، خانههای سالمندان را هم باید ویران کنند و به جایش زمین مسابقه برای گلادیاتورها بسازند و نمایش تنازع برای بقا تماشا کنند!
مراکز مراقبتهای ویژهی نوزادان و مهد کودکها را باید ملغی کنند و بگویند نوزادِ اصلح و قوی زنده میماند و نسلی قوی را پایه میگذارد و نوزاد ضعیف میمیرد و نسلش منقرض میشود!
این نظریهی واپسگرایانه متاسفانه در این اواخر تا حدودی به خط مشی تبدیل شده و از سر باز کردن مبتلایان به کرونا و فرستادن بیحد و حسابشان به خانهها و لغو عجولانهی قرنطینهها و... از مصادیق آن هستند.
این روزها برخی افراد فیلمهایی از شلوغیهای سطح شهر و اجتماع منتشر و آن را نشانی از بیفرهنگی و بیعاری ملت تلقی میکنند... که البته این تعریف و قضاوت زشتی است، کسانی را که برای تامین معاش بیرون آمده اند نمیشود گناهکار و بیفرهنگ دانست...
در این جا ضروری است که به واکاوی مفهوم "فرهنگ" بپردازیم، فرهنگ مثل بعضی ابعاد شخصی از قبیل سلامتی و زیبایی و... ارثی و ژنتیکی نیست و شاخصهای است که با بده و بستانهای محیطی به دست میآید.
فرهنگ مثل تربیت عمدتا حاصل تاثیرات محیطی است. در این راستا یک اشتباه همه گیر هم وجود دارد و آن اصطلاح "بافرهنگ" است که به معنای فرهنگ و درک و فهم و سبک زندگی خوب به کار میرود درصورتی که فرهنگ مثل تمدن مشخصهی تمام اجتماعات انسانی است و حتی وحشیترین قبایل اولیهی انسانی هم برای خود فرهنگی داشته اند؛ بنابراین اصطلاح انسان بافرهنگ یک اصطلاح مضحک مثل انسانِ مغزدار، انسانِ با قلب و... است چرا که همان طور که همهی انسانها مغز و قلب و.. دارند، همهی انسانها هم فرهنگ دارند.
تا حدود زیادی فرهنگ را حاکمیت یک جامعه بنیان مینهد و به عبارتی یک ملت را دولتش تربیت میکند. قضاوت عجولانه و اشتباهی که در ناخودآگاه ما ثبت شده این است که اروپاییان و غربیها از همان ازل و از شکم مادر متولد شده دارای فرهنگ و تمدنی نیک بودند و شرقیها از همان اول با فرهنگِ زشت و عقبمانده به عرصهی گیتی پا نهادهاند. در حالی که یک اتفاق نادر لازم است تا هردو شرقی و غربیها را در بر بگیرد و شاهد باشیم که در میدان تنازع برای بقا همان غربیهای بافرهنگ چطور به جان هم میافتند و همچنین شرقیهای بی فرهنگ!
باید بدانیم که دلیل مدنیتر زیستن و احترام و آرامش غربیها در زندگی اجتماعی مدیون برنامه ریزیهای مدون اجتماعی و فرهنگی آنها در طول قرنها بوده؛ بنابراین برای مردمی که شغل ثابتی ندارند و برای زنده ماندن زیستی خود مجبورند به دل خیابانها و اجتماعات بزنند حرف از فرهنگ و بی فرهنگی، نشانگر عدم ادراک و قضاوت زشت ماست. فرهنگ در بستر نیازها پدید میآید و از این منظر سبک زندگی خیلی از مردمان را که در طول سالها برچسب بی فرهنگ خوردهاند میشود با شرایط زندگیشان توجیه کرد.
کاملا منطقی است که خانوادهای که قدرت تامین معاش خود را ندارد فرزندان خود را از خردسالی به سر کار خواهد فرستاد یا برای کاستن از هزینهی خانواده فرزندانش را مجبور به ازدواج زودهنگام خواهد کرد و در این موارد هیچ خردهای نمیتوان بر آنها گرفت، تنها خردهای که باید گرفته شود ازمسئولانی است که آنها را به اجبار در این وضعیت رها کرده اند.
اما دستهی دوم که برای تفریح بیرون میآیند، اینها هم صرفا تقصیر خودشان نیست، حاکمیت فرهنگساز که در طول سالها به نوجوانان و جوانان کشور لذت و سرگرمیهای انفرادی مثل مطالعه و مشغولیت به هنرهای انفرادی را نیاموخته و آنها عرض اندام و شخصیت و کلا عرض وجود را تنها در پرسه زدن در خیابانها و قهوه خانهها و پارکها یافته اند... حتی میشود این تربیت ناصحیح اجتماعی را از میزان تقاصا برای بازشدن مراکز فرهنگی هم حدس زد.
در میان هجمهی درخواستها برای بازگشایی مراکز عمومی تقریبا هیچ کس از تقاضا برای باز شدن سینماها و سالنهای تئاتر و موزهها و کتابخانهها نشنیده. مثلا، چون مردم بسیاری از شهرهای بزرگ و تجاری در بیرون از خانه غذا میخورند را نمیتوان یک فرهنگ بد تلقی کرد.
فرهنگ در بستر نیازها پدید میاید. خوب معلوم است که خانوادهای که قدرت تامین معاش خود را ندارد فرزندان خود را از خردسالی به سر کار خواهد فرستاد یا برای کم کردن یک نان خور دختران خود را خیلی زود مجبور به ازدواج خواهد کردو در این موارد هیچ خردهای نمیتوان بر آنها گرفت، تنها خردهای که باید گرفته شود از مسئولان است.