روزگاری نه چندان دور چنان غرق در خوشگذرانی و تحصیل بودم که هیچ گاه فکر نمیکردم این دور هم نشینیهای شبانه در خوابگاه دانشجویی روزی مرا به ورطه نابودی میکشاند به گونهای که زنی دزد و کارتن خواب خواهم شد و ...
به گزارش خراسان، اینها بخشی از اظهارات زن ۳۳ سالهای است که پس از چندین روز تلاش شبانه روزی ماموران تجسس کلانتری سناباد مشهد و به اتهام سرقت با شگرد بیهوش کردن طعمه خود دستگیر شد.
این زن جوان در حالی که بیان میکرد روزی آن قدر پول داشتم که حتی هزینههای مصرف مواد مخدر دانشجویان هم اتاقی ام را نیز پرداخت میکردم با چشمانی گریان و چهرهای درمانده درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: پدرم شغل آزاد داشت و از وضعیت مالی خوبی برخوردار بود به همین دلیل من هیچ وقت طعم نداری و نداشتن را نچشیدم پدرم آن قدر پول درحساب بانکی ام میریخت که هر چیزی را اراده میکردم به دست میآوردم، اما نمیدانم چگونه این خوش گذرانیهای لذت بخش مرا به روز سیاه نشاند واین گونه به دره بدبختی سقوط کردم.
خلاصه ماجرای تلخ کامیهای من از روزی ریشه دواند که در ۱۹ سالگی وارد یکی از دانشگاههای کرمان شدم و به تحصیل در رشته حقوق پرداختم.
پدرم از این که چند سال دیگر وکیل میشوم و پول درو میکنم خیلی خوشحال بود به گونهای که حتی اجازه نمیداد با اتوبوس به کرمان بروم و همیشه بلیت هواپیما برایم رزرو میکرد. همواره چندین میلیون تومان در حساب بانکی ام وجود داشت تا نزد دوستانم احساس سرشکستگی نکنم. من هم در اوج شادمانی به تحصیل ادامه میدادم و به فامیل فخر میفروختم تا این که شبی یکی از دوستان هم اتاقی ام مقداری تریاک از کیفش بیرون آورد و در حالی که شروع به مصرف کرده بود به من هم تعارف کرد.
آن شب از سر کنجکاوی و اراده ضعیفی که به «نه گفتن» داشتم کنارش نشستم و او را همراهی کردم، اما این آخرین بار نبود و بعد از آن هر شب این ماجرا تکرار شد. من هم مدتی بعد به او پول میدادم تا مواد مخدر بخرد. استعمال پنهانی ما به دیگر هم اتاقیها نیز سرایت کرد و بدین ترتیب دور هم نشینیهای شبانه به بهانه درس خواندن به مصرف مواد مخدر میگذشت. بالاخره زمانی در رشته کارشناسی حقوق دانش آموخته شدم که یک معتاد حرفهای نیز بودم وقتی به مشهد بازگشتم پسر یکی از دوستان پدرم که مهندس عمران بود به خواستگاری ام آمد و من با «میلاد» ازدواج کردم.
این در حالی بود که در دوران نامزدی و برای آن که خانواده و نامزدم متوجه بوی تریاک و شیره نشوند به مصرف شیشه و کریستال روی آوردم و در مکانهایی مانند حمام و دست شویی به مصرف مواد ادامه میدادم تا این که یک سال بعد از ازدواج همسرم متوجه اعتیادم شد.
او بلافاصله دادخواست طلاق داد، اما آزمایشهای پزشکی از باردار بودنم حکایت داشت. با آن که اختلاف شدیدی بین ما به وجود آمده بود، ولی همسرم منتظر به دنیا آمدن فرزندم باقی ماند. در همین حال از چشم خانواده ام نیز افتادم چرا که به نصیحت هایشان توجهی نمیکردم و فقط به دنبال مصرف مواد بودم در واقع از خماری و درد روحی و جسمی آن میترسیدم. میلاد دیگر مرا رها کرده بود تا این که حضانت پسرم را پذیرفت و مرا طلاق داد. به ناچار نزد خانواده ام بازگشتم، ولی آن جا هم روزگار خوبی نداشتم. پدرم مردی سرشناس بود و از این که درباره اعتیاد من باید برای هر کسی توضیح میداد بسیار زجر میکشید و مرا سرزنش میکرد.
کار به جایی رسید که خانواده ام به ناچار مرا طرد کردند چرا که من برای تامین هزینههای اعتیادم دست به هر کار زشتی میزدم. از آن روز به بعد آواره کوچه و خیابان شدم. چند بار ازدواج موقت داشتم، اما وقتی همسرانم متوجه اعتیادم میشدند. از ترس جانشان مرا رها میکردند چرا که وحشت داشتند پس از مصرف شیشه و در حالت توهم آنها را به قتل برسانم. دیگر روزگارم تیره و تار شده بود.
برای تامین مخارج اعتیادم ضایعات و زباله جمع میکردم و به یک زن کارتن خواب تبدیل شده بودم تا جایی که اهالی منطقه شهید دستغیب و آبکوه مرا به خوبی میشناختند. چند روز قبل پیرمردی از اهالی همان منطقه و از سر دلسوزی از من خواست برگهای درختان داخل حیاط منزلش را جمع آوری کنم و دستمزد بگیرم، اما من که با دیدن وضعیت زندگی پیرمرد وسوسه شده بودم به بهانه ریختن چای داخل آشپزخانه اش رفتم و مقداری قرص خواب آور را درون استکان چای او حل کردم.
پیرمرد با نوشیدن چای بیهوش شد و من هم اموال با ارزش او را درون کیسه ریختم و فرار کردم. اماای کاش... شایان ذکر است به دستور سرگرد جواد بیگی (رئیس کلانتری سناباد) تحقیقات پلیسی برای کشف جرایم احتمالی دیگر این زن و همچنین خدمات روان شناسی برای وی ادامه یافت.