برخی جامعه شناسان اعتقاد دارند اعتراضات ۹۶ و ۹۸ کور بود در حالی که اعتراضات قبلی با هدف مشخص تری صورت میگرفت. به نظر شما تفاوت اعتراضات آبان ۹۸ با اعتراضات قبلی چیست؟معتقد نیستم اعتراضات آبان کور بود. اعتراضات سیاسی ۷۸ کاملا سیاسی بود و فضا روشنفکری و دانشگاهی بود و سراسری نبود. اعتراضات معلوم بود و موضوع محدودیت در اطلاع رسانی و برخورد با دانشجو و قشر روشنفکر. اعتراضات سال ۸۸ سیاسی بود آنهم توسط طبقه متوسط و این بار فقط دانشجوها نبودند. نیروهای سیاسی که احساس کردند تقلب شده و آنها را از عرصه سیاسی خارج کرده اند.
از سال ۹۶ ما وارد فضای جدیدی میشویم. ۹۶ سر و کله پابرهنگان پیدا میشود. قیام پابرهنگان و گرسنگان. بنابر این ما در ۹۶ میبینیم در بالای ۸۰ شهر که غالبا غیر سیاسی هستند معترضین ظهور کنند و اعتراضات کاملا معلوم است و جهت دارد. اولا مراکز اقتصادی را آتش میزدند. فروشگاه ها، کارگاههای تولیدی که بخشی از اینها نشانهای از عصبانیت است که بخش فقیر نسبت به ثروتمندان دارد و بخشی هم هدایت شده توسط نیروهای بیرونی بود که اقتصاد کشور را دچار آسیب بیشتری کنند.
دوم اینکه سراغ نهادهای سیاسی و فرهنگی و شهری مثل حوزه علیمه، فرمانداری وشهرداری میروند. شهرداری در بین نهادهای حکومتی کمترین اعتماد و سرمایه اجتماعی را دارد و بدنامترین دستگاه است. بنابر این سراغ آن میروند. معترضین مدرسه یا آموزش و پروش را آتش نمیزنند. دقیقا اعتراضات و هدف و جهت گیری داشت که کاملا با قشر صدمه دیده و مستضعف و فقیر جامعه تناسب داشت.
اگر اعتراضات هم کور نبوده باشد و هدف و جهت گیری داشته باشد، ولی مطالبه مشخصی را نمیتوان در جریان اعتراضات پیدا کرد.وقتی در جامعه اجازه اعتراض نمیدهید مطالبات مشخص نمیشود. باید اجازه اعتراض بدهید تا مطالبات شکل بگیرد. مطالبه باید بانی پیدا کند یعنی تشکلها و احزاب. آن وقت مطالبات معلوم میشود. وقتی اجازه نمیدهید اعتراضات سامان یافته شکل بگیرد فقط اعتراض به وضعیت بیکاری و فقر و بیکاری و.. میبینید.
خواست معترضین مشخص است؟خواست معلوم است. آنها ناامید شده اند. در خانواده، فرزند اول مطالبه خود را میگوید. اگر پاسخ نگیرد چند بار میگوید و اگر نشد ظرف یا شیشهای را میشکند یا ماشین پدر را پنچر میکند. نمیتوان گفت هدف او مشخص نیست. هدف ابراز خشونت است.
نارضایتی موجود در جامعه موضوعی نیست که قابل چشم پوشی باشد و در آمارهای مختلف هم میتواند مورد بررسی قرار گیرد. چرا دولت با وجود اینکه پیش بینی چنین حوادثی را هم دارد باز به یک دفعه اقدامی کرد که این خشم بروز پیدا کند؟بحثی را ارسطو مطرح میکند که دمکراسی، موبوکراسی یا عوام زدگی است. مشکل اصلی مساله مجلس است. مجلس باید در فصل بودجه فرآیند افزایش قیمت را تسهیل میکرد، اما نمایندگان به دنبال رای گرفتن از مردم و خودشیرینی هستند و این کار را انجام ندادند. از زمان مجلس قبلی هم این مساله بود که میگفتند اجازاه ندادیم انرژی گران شود. این دیگر عوام زدگی نیست بلکه عوام فریبی است. مقصر اصلی مجلس فعلی است که در فصل بودجه تصویب نکرد و مجالس قبلی که مصوبه قبلی مبنی بر افزایش تدریجی قیمت را پیش نبردند.
مقصر دوم روحانی است که وقتی مجلس جلوی افزایش قیمت را گرفت نیامد علنی مطرح کند و به عنوان یک طرح دو فورتی به مجلس ببرد.
اشتباه سوم این است که حالا که خواستند طرح را اجرا کنند باید ۲ ماه پیش به بحث میگذاشتند و مخالفین و موافقین بحث میکردند تا فواید و مضرات طرح مشخص شود جامعه هم متوجه شود. این همه اشتباه عجیب است به نظر میرسد قدرت به نوعی کودنی سیاسی هم به بار میآورد.
برخی منتقدین این افزایش قیمت ناگهانی را طبق دکترین شوک یا شوک درمانی تفسیر میکنند. نظر شما چیست؟نه من فکر نمیکنم اصلا دولت فکرش به اجرای شوک درمانی برسد. پیامد هم مثل شوک درمانی نشد. چندین نفر کشته شدند. مسائل اجتماعی آنی صورت نمیگیرد. طی فرآنید یک دهه یا دو دهه اتفاق میافتد. شما اعتراضات دو دهه پیشتر را مقایسه کنید. اوایل تنها در سال ۶۹ اعتراضاتی داشتیم که در چند شهر بود و با الان مقایسه کنید. معلوم میشود نارضایتی مردم عمیق و فراگیر میشود و از مسالمت آمیز به سمت خشونت آمیز میرود.
راهکار کنترل این نارضایتیها و خشونتها چیست؟ راهکار این است که بر سرعقل بیاییم. سر عقل آمدن این است که درهای مشارکت سیاسی را باز کند و انتخابات مجلس آزاد شود تا مردم بتوانند کاندید اصلی خود را انتخاب کنند. قانون انتخابات باید تصحیح شود به گونهای که احزاب بتوانند در انتخابات مجلس مسئولیت بپذیرند. تا وقتی که مجلس کارآمد نبود معلوم شود چه کسی و چه تشکیلاتی مسئول است.
شرط دوم این است که نظام باید برای اداره جامعه یک پارادایم یا الگو ایجاد کند. الان نظام یا الگویی ندارد یا اگر دارد این الگو به درد اداره این جامعه نمیخورد.
به این بی الگویی انحصار طلبی هم اضافه شده است و کاری کرده جامعه به سمت چاپلوسی و تملق برود و امکان رشد و اقتدار صاحبان فکر و وجدان در جامعه امکان پذیر نیست. جامعه به دست افرادی افتاده که عقلانیت خوبی ندارند، اگر دارند اخلاق ندارند و اگر اینها باشد کار نمیکنند و اگر کار کنند، علم ندارند. پس در مدیران کنونی کشور ۴ حلقه مفقوده عقلانیت، اخلاق، کار کردن و نداشتن علم داریم.
این ساختار و الگوی مدیریت جامعه باعث شده است در جامعه این ضعفها شکل بگیرد و آدمهای عاقل تر، با اخلاقتر و با وجدانتر و با هویت ملی روی کار نیایند و متخصص اقتصاد، جامعه، فرهنگ و... نباشند. همچنین اکنون ساختار به گونهای است که افرادی که بر سر کار میآیند کار نمیکنند. نتیجه این فرآیند بحران کارآمدی و مشروعیت است.
مشکلات اقتصادی کشور چقدر در این وضعیت نقش دارد؟ آیا دولت متوجه بحرانها نیست و برایش وضعیت مردم اهمیتی ندارد یا واقعا مشکلات اقتصادی دولت را ناچار به انجام چنین اقداماتی میکند؟ما کشور ثروتمندی هستیم، اما پول در اختیار اقلیت محدودی قرار دارد. باید ساختار اقتصادی را اصلاح کنیم تا پول در اکثر جامعه پخش شود.
مثلا شهرداری تهران زیر ۲۰ هزار کارمند نیاز دارد، ولی کارمند موجود بالای ۶۸ هزار تا است. احمدی نژاد و قالیباف بیش از ۴۰ هزار کارمند به شهرداری آوردند، چون میخواستند رئیس جمهور شوند. ماهیانه بیش از حدود ۴۰۰ میلیارد تومان از جیب مردم به این کارمندان حقوق داده میشود که غالبا غیر متخضص و ناتوان هستند و پشتشان به جایی گرم است و اهل کار نیستند. اگر این پول به سمت اشتغال میرفت وضعیت طور دیگری میشد. الان با هر ۴۰ میلیون میتواند یک شغل ایجاد کند یعنی با این مبلغ ۱۰ هزار شغل میتوان ایجاد کرد. الان در تهران ۸ میلیون شهروند دائم داریم یعنی هر شهروند تهرانی ماهی ۵۰ هزار تومان به یک کارمندی که اهل کار نیست حقوق میدهد. اگر این پول درست مصرف شود اشتغال ایجاد میشود.
فقط شهرداری نیست. مثلا آموزش و پرورش ما مفلوک است. در بین تظاهر کنندگان بیشترین آمار برای بچههای دهه ۸۰ و ۷۰ است. چه کسی مسئول تربیت اینها بوده است؟ آموزش و پرورشی که نخبگان فکری را اخراج و خانه نشین کرده است. مهمترین اقدام انقلابی مجلس این بوده که ۴۰ هزار حق التدریس نهضت سواد آموزی جذب آموزش و پرورش شوند. باید دید آنها چقدر توان علمی و کاری دارند که معلم شوند؟
بعد از انقلاب آموزش پرورش سه آسیب بزرگ خورد. یکی سیر ورود نیروهای غیر فرهنگی و غیر علمی. یک آسیب در فرایند تعارضات سیاسی خورد که نیروهای دارای تفکر انتقادی حذف شدند و این جذب هم سومی. چنین معلمانی چه تربیت میکند. نخبه؟ آنهم وقتی پایینترین حقوق برای معلمان است. معتقدم اگر حاکمیت بخواهد حکومت را اصلاح کند باید حقوق معلم پیش دبستانی از همه بالاتر باشد بعد دبستان و... این موجب رشد جامعه میشود.
بخشی از مردم، حدودا معادل بودجه آموزش و پرورش برای موسسات خصوصی و غیر انتفاعی خرج میکنند تا فرزندشان بهترین مدرک را بگیرد و بعد پذیرش آمریکا و اروپا را بگیرد. یعنی بخش از نهاد آموزش در ایران به مرکز تربیت نیروی متخصص برای خارج تبدیل شده است. فضاس سیاسی هم این مساله را تسهیل میکند. نخبه منتقد و سرکش است، اما فضایی درست کردیم که منتقدین که نخبگان ما هستند عازم آمریکا و کانادا شوند. دو مورد شهرداری و آموزش و پرورش تنها نمونههایی بود از اینکه پول هست، ولی درست مصرف نمیشود.