چندهمسری به گرههای کور عاطفی و اخلاقی نیز میانجامد. عاطفه شاید تنها چیزی در این جهان باشد که امکان تقسیم یا دستِکم تقسیم مساویاش وجود ندارد. در شرایطی که به دلیل کالاییشدنِ روابط اجتماعی، و بیگانهشدن، امکان بروز عشق به چیزی در حدِّ صفر رسیده؛ چگونه میتوان به احتمال رخدادِ آن در یک خانوادهی چندهمسر امید بست. چندهمسری، گریز از مسئولیتهایی است که در یک جامعهی نرمال و بهسامان بر دوش نهادهای مسئول، گذاشته شده برای تامین حداقّلِ معاش و رفاهیات برای شهروندان. تیر خلاصی بر جسمِ محتضرِ خانواده و نخستین میخ بر تابوتِ آن.
فرارو- آرمان شهرکی، شاید که در کشاکشِ ناآرامیهای هفتههای اخیر، پرداختن به امورات و مسایل فرهنگی، چندان ضروری به نظر نرسد؛ لیکن، اگر نیک بنگریم؛ آبشخورِ بسیاری از مسایل و معضلاتِ فرهنگی در ایرانِ امروز، چه بخواهیم چه نخواهیم به ساحت یا اقلیم قدرتْ مستقیم یا غیرمستقیم مربوط است. پس نقد فرهنگ، نقد قدرت و سیاستی که آن را برمیسازد سرکوب یا تقویت میکند نیز هست. قدرتْ گاه به شکلی عریان و سخت در منظر و مرعای عموم، خود مینماید و گاه به شکلی نامحسوس امّا گسترده در بطن روابط اجتماعی دستبهکار شده و با آدمها آن میکُند که میخواهد و از آنها آن میسازد که تنها به کار بردگی بیاید و بس. و یکی از میان صدها معضلات فرهنگی، همین پدیدهی اینروزها مطرحِ چندهمسری است. نظر به برجستهشدنِ پدیدهی چندهمسری چه در فضای مجازی و چه در گفتشنودهایِ واقعی در سطح خیابان و کوچهبازار، در این نوشتار تلاش خواهم نمود؛ تا موردبهمورد و گزیدهوار به برخی ابعاد و دلالتهای اجتماعیِ این پدیده اشاره کنم:
1. جامعهی ایرانی، جامعهای به شدّتْ جنسیشده است. پارهای از معیارهای این جنسیزدگی عبارتاند از: رفتارهای جنسیِ پرخطرْ نامتعارف و آسیبزا و همهنگام آموزش و اطّلاع ناکافی ار رفتارها و روابط جنسیِ سالم، خیانت در روابط زناشویی، ازدواج موقّت، چندهمسری، طلاق عاطفی، فانتزیهای جنسی، حاملگیهای ناخواسته و سقط جنین، خشونت و ستمگریِ جنسی، آزار جنسیِ کلامی، همسرآزاری، تجاوز به کودکان، تجاوز به عنوان سلاحی برای تحقیر و نابودسازیِ قربانی، ازدواج سفید، پورنوگرافی، بلوغِ جنسیِ زودرس از سویی و بهتاخیراُفتاده از سوی دیگر؛ سرکوب جنسی و بروز عقدههای فروخورده؛ اعتیاد جنسی و...
2. بسیاری از پژوهشگران همآوازاند که قدرتْ ذاتیِ امر جنسی بوده و در تاروپود روابط جنسی، تجربهی شخصی از این روابط نیز پویاییها و دلالتهای اجتماعیِ آن تنیده شده است. چندهمسری نیز چونان یک کنش جنسی از این قاعده مستثناء نیست لذا ضروری است که آگاه باشیم و دریابیم که چه طبقات اجتماعی و کدام احزاب سیاسی، حامی، کدامها منتقد، و کدامها مخالف آنند.
3. امر جنسی، با قدرتِ تعریفی definitional همبسته است. قدرتِ تعریفی، مفهومپردازی کرده و هنجارها را ایجاد میکند. از این حیث، سلسلهمراتبِ ارزشهای جنسی در ایرانْ مخدوشْ و مرز میان امر جنسیِ خوب و امر جنسیِ بد بهشدّت در حال نوسان است. پیشتر از این، در ایران همچون بسیاری از کشورها، در راس هرم هنجار جنسی یا امر جنسیِ متعارف، دگرجنسخواهیِ مبتنی بر ازدواج و زناشویی قرار داشت و در قعر هرم، کارگران جنسی و اعمال جنسیِ نامتعارف و منحرف، هماکنون این مرزبندیها در حال تغییر است. شیوع بالای ایدز یکی از نشانههای آمار بالای رفتارهایِ پرخطر جنسی و تعدد مشتری برای کارگران جنسی در کلانشهرهاست. در این میان، تبلیغ چندهمسری در رسانه، نوعی اِعمالِ قدرتِ تعریفی یا هنجاربخش و عادّیساز است تا چندهمسری را کنار دگرجنسخواهیِ مبتنی بر تکهمسری و ازدواج در راس هرم ارزش جنسی قرار دهد. ولی چنین هرمی پیش از این دستخوش نوسان و بیشکلی شده. تبلیغ چندهمسری همچنین برآن است تا داغِ ننگ stigma یا برچسب اجتماعیِ "نامقبول" یا ناپسند را ازروی آن بردارد. چنین چیزی با توجه به رشد مدرنیتهی زنانه و تکهمسر و سنّتهای ایرانی، عملا ناممکن است. همچنین، چندهمسری بر گونهای فرهنگِ جنسیِ لذّتمحور مبتنی است. بدین قرار، مثلا، نابرابری دستمزدها میان کارگر زن و مرد به حاشیه رفته و علیالظاهرْ ارضای جنسیِ زنِ تنهای بیکار و "بیسرپرست" یا "بدسرپرست" از سوی مردِ توانا و عادل مطرح شده بر کرسیِ ذهنیّت و عمل مینشیند. در باطن امّا کامجوییِ مردانه از زنی که به یک کالا بدل شده؛ مدِّنظر است.
4. چندهمسری از یک جهت بر گفتمان اقتصادی و قدرتِ تنظیمی یا انضباطبخشِ regulatory آن، متکّی و از جهتی دیگر، عدول از آن است: الف) چندهمسری فرض میگیرد که کثرت و فراوانیِ دختران مجرّد و زنان بیوه، ناشی از فقروفلاکت بوده و میل جنسی و ارضای آن در آنها به تاخیر افتاده. چنین فرضی از اساس نادرست است. فراوانیِ مذکور ناشی از تجرّدِ قطعیِ ناشی از فردگراییِ مدرن است که ذاتن پدیدهای اجتماعی است نه اقتصادی. میل جنسی به تاخیر نیافتاده؛ شیوهی ارضای آن متحوّل گشته. از این منظر، افزایش میزان وام ازدواج، نسبت معناداری با افزایش نرخ ازدواج نخواهد داشت کمااینکه تاکنون نیز نداشته. صحبت بر سر پایههای هستیشناختیِ فردگرایی از حوصلهی این نوشته خارج است لیکن پرسشهایی از این دست میتواند راهگشا باشد: نسبت میان عمل جنسی و تولید مثل چیست؟ آیا کنش جنسی همچون خوردن و نوشیدن جزءِ آرایههای زیستیِ اساسیِ ما هست یا خیر؟ آیا عمل جنسی، هستهی عشق و ازدواج است و اگر هست به چه میزان؟ آیا امر جنسی، ستونِ یک خانواده و ازدواج شاد و سالم است یا هردوی اینها تابع اقتصاد و سیاست جنسیّت هستند؟ آیا در جامعهی ایران با تعویق ارضای میل جنسی مواجهیم یا با خاموشی آن؟ ب) چندهمسری فرض میگیرد که مردان متاهل در کسوتِ ناجیان زنان بیوه و دختران مجرّد وارد عمل خواهند شد؛ این فرض در وضعیّتی که پول و کسب آن به یک محرّکِ ارضاءکنندهی پرتوان بدل شده و منفعتشخصی حرف اولوآخر را میزند؛ درست از آب درنخواهد آمد؛ به عبارتی هیچکس نانخورِ اضافه نخواهد خواست. بر مبنای مفهوم هزینهی فرصت opportunity cost، مردان متاهل فکر خواهند کرد که در صورت چندهمسرشدن چه منفعتی کسب کرده و چه منافعی از دست خواهند داد. یک چیز مسلّم است؛ آنها پول زیادی از دست خواهند داد. آنچه عایدشان میشود امّا، پرابهام و مسالهساز است. اگر طغیانهای جنسیِ دههی اخیر، ناشی از کنترل اجتماعیِ سفتوسختِ و تراژیکِ سه دههی پیش از آن است؛ نمیتوان با تکرار ِ مبتذل و هجوگونهی نوعی دیگر از دستورالعمل، انضباط، سامانبخشی و کنترل، ناپایداریهای جنسی را از میان برداشت.
5. امر جنسی با قدرت زایا productive، همبسته است. فرهنگ جنسیِ مدرن تا حدود زیادی ناشی از دانش نوین، رهیافتهای علمی و فنّآوریهای جدید است. علم جدید به تولید غولآسا و انبوه انجامیده. مصرفِ دریای بیکران فرآوردههای تولیدی چگونه تضمین خواهد شد؟ فرآوردههایی برای گذران اوقات فراغت و تفریح؟ امروزه فضاهای عمومی و مجازی مملو از تصاویر و گفتگوهای جنسی است. امر جنسی، تجاری شده و جهت فروشِ کالاها به کار آمده است. مثلن طی یک سال اخیر، مصرف پورن و کالاهای جنسی در مالزی و اندونزی رشد چشمگیری داشته. شبکههای اجتماعی در خلق و مدیریت فرهنگ یا ضدِّ فرهنگِ جنسیِ خاصِّ خود و سکس مجازی کم نمیگذارند. وقتی امر یا رابطهی جنسیِ واقعی، پرهزینه و خطرناک جلوه میکند؛ فضا برای صنعتِ هرزهنگاری و تبلیغ آن در دنیای مجازی بازتر میشود که میتواند با درجات زیادی از ناخشنودیِ عاطفی و روانی همراه باشد. چندهمسری در این جهانِ جنسیِ وانفسا برخوردار از نوعی امر جنسیِ سیّال و متکثّرْ، چه حرفی برای گفتن و چه هدفی دارد؟
6. امر جنسی، مناسباتی با قدرت همچون منبع نابرابری دارد. تفاوت میان امر جنسی sex و جنسیّت gender در چندهمسری مخدوش است. لذا، تقویت چندهمسری همچون یک نهاد اجتماعی، میتواند بر طبیعت و تمایلات جنسی، اثر گذاشته و هویّتهای جنسیّتی مغشوش ایجاد کند. مثلا، فرد در طول دورهی زیست زناشوییِ خود چگونه می تواند با هویّتِ "همسر دوم" کنار بیاید؟ بالتبع هیچکس نمیخواهد در رقابتی نفسگیر بر سر کسب منابع و منافع گوناگون نفر دوّم باشد. در این میان، کیفیّت، محرمیّت و عاطفیبودن رابطهی جنسی نیز از دست خواهد رفت یا دچار استحاله شده یا سرکوب میشود. فرضا، چنین فرایندهایی را بهوضوح در سریالهای "خانوادگیِ" شبکهی تلویزیونی جِم شاهدیم؛ آنجا که خانواده در مفهوم کلاسیک خویش مورد هجومِ بی امانِ تنوّعطلبیِ جنسی است. امر جنسی در چندهمسری – بهویژه در فرهنگی مردسالار آنجاکه زن به جرم فلاکت باید به ازدواج با مردی متاهل تن دردهد – میتواند به ابزاری برای سرکوب زن و ایجاد روابط نابرابرِ سلطهآمیز بدل شود. در بطن چندهمسری، گفتمان نابرابرِ "زنِ نیازمندِ مرد" لانه کرده. از این حیث چندهمسری بر عاملیّت یا فاعلیّت زنان خط بطلان میکِشد. آنجا که یا باید یک عمر تسلیم و مطیع باشی یا از قِبَلِ ضایعنمودنِ حقِّ زنی دیگر به چیزی دست یابی. زن در دل فرایند چندهمسری نه جنس دوّم که به کالایی دستِچندم بدل شده نیستونابود میگردد. در شرایطی که زنان در بازار کار کشور تنها 20 درصد سهم دارند؛ چندهمسری این سهم را بازهم کاهش خواهد داد. ازدیگرسو، چندهمسری میان مردان نیز به بازتولید و تقویت نابرابری میانجامد: حتّی اگر آدمی را به ماهوِ آدمی تنها در میل جنسیاش خلاصه کنیم- ظاهرن مدافعانِ چندْهمسری چنین میگویند و میخواهند- حتّی اگر، میل جنسی در زنان بیوه و دختران مجرّد؛ خاموش نشده بلکه به تعویق افتاده باشد؛ حتی اگر مراد نهایی از کنش جنسی تنها تولیدمثل باشد نه لذّت؛ و اگر مردان متاهل بر اساس جداول هزینه-فایده رغبتی به تجدید فراش نشان دهند؛ این مردان متمول خواهند بود که چنین خواهند کرد و این بردنِ نهاد خانواده پای مسلخِ سرمایه و پول است.
7. همچنین، کودکان و سرنوشت و آیندهی آنها در این میان نامعلوم و گم است. چندهمسری ظلمی مضاعف به کودکان است و در آینده و روحروان آنها تاثیری مخرّب برجای خواهد گذاشت.
خلاصه این درست است که تمامی جوامعْ سلسله مراتب جنسی خود را دارند که قیودی بر رفتار جنسیِ خوب و بد یا قانونی و غیرقانونی، وضع میکنند. جوامع بر امیال، کنشها، و هویّتهای خاص، ارزشهایی همچون، نرمال، قابل احترام، خوب، سالم، و اخلاقی اطلاق میکنند؛ دیگر اشکال رفتار جنسی، در طبقهبندیهایی همچون، غیرنرمال، گناه آلود، و غیراخلاقی جای میگیرند. جامعه از اشکال "خوب و نرمالِ" امر جنسی، حمایت کرده؛ آن را رجحان میبخشد و نمونههای " بد و غیرنرمال" را با مکانیسمهایی همچون قانون، خشونت، استهزاء یا داغ، مجازات میکند. اینها همه درست، لیکن چندهمسری با هیچ منطقی در طبقهی رابطهی جنسیِ خوب، نرمال، قابل احترام، سالم و اخلاقی قرار نمیگیرد.
چندهمسری به گرههای کور عاطفی و اخلاقی نیز میانجامد. عاطفه شاید تنها چیزی در این جهان باشد که امکان تقسیم یا دستِکم تقسیم مساویاش وجود ندارد. در شرایطی که به دلیل کالاییشدنِ روابط اجتماعی، و بیگانهشدن، امکان بروز عشق به چیزی در حدِّ صفر رسیده؛ چگونه میتوان به احتمال رخدادِ آن در یک خانوادهی چندهمسر امید بست. چندهمسری، گریز از مسئولیتهایی است که در یک جامعهی نرمال و بهسامان بر دوش نهادهای مسئول، گذاشته شده برای تامین حداقّلِ معاش و رفاهیات برای شهروندان. تیر خلاصی بر جسمِ محتضرِ خانواده و نخستین میخ بر تابوتِ آن.