مصطفی دلشاد تهرانی در اعتماد نوشت:
سبک زندگی رسول خدا چنان اهمیت دارد که خداوند به پیروی از آن راه، سفارش و تاکید کرده است:
«لقد کان لکم فِی رسُولِالله أُسوةٌ حسنةٌ» (احزاب/ ۲۱) هر آینه شما را در [راه و رسم و سبک زندگی]رسول خدا نمونه و سرمشقی نیکو و پسندیده است. مسلمانان از ابتدای اسلام به راه و رسم و سبک زندگی پیامبر توجه داشتند و جمعی از آنان تلاش میکردند تا آن را پی بگیرند. به تدریج رویکرد شکلگرایانه به راه و رسم و سبک زندگی پیامبر چیره شد و رویکرد به قواعد و اصول آن مغفول ماند، چنانکه در آموزهای از امام علی (ع) میتوان این رویکرد را دریافت. شریف رضی آورده است که شخصی نزد امیرمومنان آمد و از او درباره این سخن رسول خدا (ص) پرسید که فرمود: «پیری را با خضاب بپوشانید و خود را به یهود همانند نسازید». حضرت گفت: «جز این نیست آن بزرگوار که درود خدا بر او و خاندانش باد، هنگامی این سخن را فرمود که دین [دارای کسان]اندک بود؛ لیکن اکنون که دامنه آن گسترش یافته و پایههای آن استوار شده پس هر کس هرگونه خواست رفتار کند، آزاد است». (نهجالبلاغه، حکمت ۱۷) سخن امام (ع) ناظر بر این است که این آموزهها اموری شکلی است که تابع اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی است و آموزهای برای همه زمانها نیست و آنچه مهم است، دریافت روح آموزهها و قواعد و اصول حاکم بر آنهاست. این چیزی است که باید از رفتارشناسی پیامبر آموخت و در زندگی جاری کرد.
قرآن کریم گذشته از آنکه پیامبر را نمونه و سرمشقی نیکو برای زندگی و زیست متعالی معرفی کرده، تصویری دقیق از آن حضرت ارایه کرده است که بر اساس آن میتوان رفتارشناسی پیامبر را پاک از پیرایههایی که دوستان گزافهگو و دشمنان کینهجو ساختهاند، دریافت و روح حاکم بر رفتار او و قواعد و اصول زندگیاش را راهنمای خویش کرد. گزارشهای رفتار پیامبر در منابع تفسیری، حدیثی و تاریخی قابل جستوجو است و البته با توجه به دخل و تصرفها و جعلیات بسیار در آن لازم است با عرضه آنها بر قرآن کریم و با دقتهای عقلی و ضوابط نقد گزارشها بدانچه قابل پذیرش است، استناد کرد.
انسانی در اوج اخلاق
پیامبر انسانی در اوج اخلاق بود. همه چیز او رنگ اخلاق داشت. سیرهنویسان درباره او نوشتهاند: رسول خدا در همه عمر خود امینترین مردمان، دادگرترین آنان، پاکدامنترین انسانها و راستگوترین ایشان بود تا آنجا که مخالفان و دشمنانش نیز بدین امر معترف بودند. اخلاق پیامبر اکرم جلوه تمام زیباییها و لطافتهای قرآنی و کمالات انسانی بود و خداوند او را به آراسته بودن به اخلاقی بزرگ معرفی کرده است. این سخن خداوند و تصویری که قرآن از پیامبر ارایه کرده، میزانی است اساسی برای دریافت رفتارشناسی آن حضرت و هر چه درباره او نقل شده است باید با این میزان سنجیده شود. زندگی پیامبر اکرم (ص) و راه و رسم او در عرصههای گوناگون سرشار از لطافتها و زیباییهای رفتاری است. آن حضرت به تمام معنا رحمتی برای همگان بود و تعاملش با دیگران حتی بدخواهان، زشتگویان، منکران و دشمنان، سراسر رحمت و محبت و بخشش و گذشت بود و هرگز بدی را با بدی پاسخ نگفت و نسبت به هیچ کس خشونت نورزید. بلکه بدیها را با خوبی میزدود و دلهای سخت را با لطافت رفتاری خویش نرم میکرد. پیامآور رحمت و عدالت، برترین نمونه برای زیست اخلاقی در همه عرصههای زندگی است و یادآوری نمونههای رفتاری آن حضرت میتواند شاخصهایی برای زیست مطلوب باشد.
۱- مراقبت بر خویش
پیامبر با وجود آن جایگاه الهی و پیوستگی با وحی، سخت خویشتن را مراقبت میکرد و نگران بود که مبادا شکرگزار نعمتهای خداوندی نباشد و بیمناک بود که به خود واگذاشته شود. از امام صادق نقل شده است که شبی پیامبر در اتاق اُمسلمه بود. نیمههای شب اُمسلمه متوجه شد که پیامبر در بستر نیست. برخاست و در جستوجوی پیامبر برآمد. ناگاه او را در گوشه اتاق دید که ایستاده و دستهایش را به سوی آسمان گرفته و گریان میگوید: «بار خدایا! نیکیها و بسامانیهایی را که ارزانیام داشتهای هرگز از من باز مگیر! بار خدایا! هرگز مرا چشم بر هم زدنی به خودم وا مگذار!».
اُمسلمه که پیامبر را در چنین حالی دید، منقلب شد و بازگشت و شروع به گریستن کرد به گونهای که از صدای گریستنش پیامبر متوجه او شد. پس به سوی او رفت و سبب گریهاش را پرسید. اُمسلمه گفت: پدر و مادرم فدایت باد،ای رسول خدا! چرا گریه نکنم که تو با آن مقامی که نزد خدا داری و خداوند همه گناهان قبل و بعد تو را آمرزیده است، چنین حالی داری؟! پیامبر گفت: «ای اُمسلمه! چه چیز مرا در امان میدارد؟! خداوند یونس بنمتی را یک چشم بر هم زدن به خودش واگذاشت و در نتیجه آن شد که شد!». (تفسیر القمی، ج. ۲، ص. ۷۵)
۲- راستگویی
پیامبر اکرم در تمام زندگی خود جز راست نگفت و جز بدان نخواند. این ویژگی پیامبر چنان بود که سرسختترین دشمنانش نیز آن را به زبان میآوردند و تمجید میکردند.
بزرگان اهل سنت از قول علی (ع) نقل کردهاند که در اوج مخالفت سران قریش با پیامبر (ص) ابوجهل به او گفت: ما شخص تو را تکذیب نمیکنیم زیرا تو در میان ما دروغگو شمرده نمیشوی بلکه آنچه که آوردهای، تکذیب میکنیم. آنگاه بود که خداوند آیه ۳۳ سوره انعام را نازل کرد: «آنان تو را تکذیب نمیکنند بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار میکنند». (سنن الترمذی، ج. ۵، ص. ۲۴۴) رفتار و کردار پیامبر چنان بود که مخالفان سرسخت او نیز او را به صدق و راستی میشناختند و مخالفتشان با او به سبب ترس از به خطر افتادن منافعشان و نیز تعصب و لجاجت و رقابتهای قبیلگی بود. نقل کردهاند که روزی ابوجهل با پیامبر رویاروی شد و با او مصافحه کرد. به او اعتراض شد که چرا چنین کرده است. گفت: به خدا سوگند میدانم که او راستگو و پیامبر است ولی ما چه زمانی تابع عبد مناف بودهایم؟! (مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج. ۲، ص. ۲۹۴)
۳- وفادارترین مردمان به عهد و پیمان
پیامبر در پایبندی به عهد و پیمان سرآمد بود و همه زندگیاش چنین گذشت و با دوست و دشمن و خویش و بیگانه در پاسداشت عهد و پیمان و استوار بودن بر تعهدات یکسان رفتار میکرد. امیرمومنان علی (ع) در توصیف او گفته است که رسول خدا از همه مردم به آنچه پیمان بسته و تعهد کرده بود، وفادارتر بود. (تاریخ المدینهالمنوره، ابن شبه، ج. ۲، ص. ۶۰۵) پیامبر در جزئیترین امور نیز خلاف وعده نکرد. در منطق عملی رسول خدا به هیچ قرار و پیمانی بیمهری و کمتوجهی نمیشد و او در کوچکترین امور نیز خیانتی در امانت روا نمیداشت، چنانکه در خبری از امام صادق (ع) تاکید شده که آن حضرت فرمان میداد حتی درباره نخ و سوزنی نیز ادای امانت کنند. (الکافی، کلینی، ج. ۲، ۶۳۶)
۴- پایبندی به قول و قرار
پیامبر در همه زندگی خود به تمام معنا پایبند قول و قرار خویش بود. قاضی عیاض به اسناد خود از ابوالحمْساء نقل کرده است که گفت: پیش از بعثت با پیامبر معاملهای کردم و مقداری از آن باقی ماند. با او در مکان وی قرار گذاشتم تا آن را تحویل دهم ولی قرار خود را فراموش کردم تا آنکه پس از ۳ روز به خاطرم آمد. پس به مکان او رفتم و دیدم او در آنجاست. به من گفت: جوان! مرا سخت به زحمت انداخته و در محظور قرار دادهای که ۳ روز است در اینجا منتظر توام! (الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج. ۱، ص. ۱۶۵)
۵- پرهیز از هر گونه خلف وعده
پیامبر در همه زندگی خود امانتدارانه زیست و هرگز عهد و پیمانی را نشکست و قول و قراری را زیر پا نگذاشت. این ویژگی رفتاری او گه گاهی او را در زحمت و دردسر میانداخت ولی او به تمام معنا امین بود. امام صادق (ع) گزارش کرده است که رسول خدا (ص) با مردی قرار گذاشت که در کنار صخره مشخصی در انتظار آن مرد بماند تا آن مرد برگردد. امام صادق (ع) توضیح داده است که شدت گرمای آفتاب، رسول خدا (ص) را در آن مکان رنج میداد. اصحاب به او گفتند: چه میشود که به سایه منتقل شود؟ حضرت گفت: «وعدهگاه ما همین جاست؛ [در این مکان میمانم]و اگر نیامد خلف وعده از جانب او خواهد بود». (مکارمالاخلاق، رضیالدین طبرسی، ص. ۲۴)
۶- پایبندی به عهد و پیمان با دشمن
پیامبر پایبندی با عهد و پیمان را با هر کس و هر گروهی که باشد، مهمترین رکن زندگی انسانی و ایمانی میدانست و با رفتار خود آن را به بهترین صورت نشان میداد. از نمونههای درخور توجه، ماجرای عمره قضاست. بنابر یکی از مفاد صلحنامه حُدیبیه که به سال ششم میان پیامبر و مشرکان قریش منعقد شد، مسلمانان میتوانستند پس از یک سال از زمان انعقاد پیمان به مکه روند و ۳ روز در آنجا بمانند و اعمال عمره به جا آورند سپس مکه را ترک کنند. بنابراین رسولخدا (ص) به جای عمرهای که در سال ششم از او و مسلمانان فوت شده بود در ذیقعده سال هفتم هجری با همان عده از اصحاب که در حُدیبیه شرکت داشتند- به جز چند نفر که در این مدت به شهادت رسیده یا درگذشته بودند- رهسپار مکه شد. مکیان با شنیدن خبر رسیدن مسلمانان، مکه را خالی گذاشتند و رسول خدا و همراهانش وارد مکه شدند و ۳ روز در آنجا ماندند و مراسم عمره به جا آوردند.
روز چهارم نمایندگان قریش، سهیل بنعمرو و حُویطب بنعبدالعُزی آمدند و گفتند: ۳ روز شما تمام است و بر حسب قرارداد باید هر چه زودتر سرزمین ما را ترک کنید. برخی از یاران پیامبر از صراحت گفتار نمایندگان قریش ناراحت شدند ولی پیامبر، کسی نبود که در پایبندی به عهد و پیمان سستی ورزد یا نسبت به خواسته ایشان طبق قرارداد-هرچند با بیانی تند- دلگیر شود. پس همان وقت فرمان داد که هیچ یک از مسلمانان نباید تا شب در مکه بمانند. ندای کوچ در میان مسلمانان داده شد و همگی بیدرنگ سرزمین حرم را ترک کردند. (المغازی، واقدی، ج. ۲، ص. ۷۴۰)
۷- شکیبایی بر آزارها
پیامبر در راه هدایت مردم از شکیبایی شگفتی بهره برد. او هرگز به سبب آزارها از کوره در نرفت و در رسالت خویش کوتاهی نورزید و تلاش برای نجات آن مردم فرو رفته در جاهلیت را رها نکرد. او برای مخالفان و دشمنان خویش جز خیر و صلاح و نجات نمیخواست و آن هنگام که در جایگاه قدرت قرار گرفت و امکان مجازات مخالفان و دشمنان برایش مهیا شد جز بخشش و رحمت و بزرگواری بر آنان جاری نکرد. مُنیب شاهد صحنهای دردناک و در عین حال پر عظمت از زندگی و رسالت پیامبر بوده که آن را چنین گزارش کرده است: در آغاز رسالت، رسول خدا را دیدم که میگفت: «ای مردم! بگویید خدایی جز الله نیست تا شکوفان و رستگار شوید!». اما در واکنش به این ندا، برخی به صورت او آب دهان میانداختند و برخی رویش خاک میپاشیدند و برخی او را سب میکردند و دشنامش میدادند. شاهد بودم که در آن هنگام، دخترکی قدحی آب آورد و پیامبر صورت و دستان خود را شست و گفت: «دخترم شکیبا باش! و برای چیره بودن آنان بر پدرت و خوار نمودنش، اندوهگین مباش!». (التاریخالکبیر، بخاری، ج. ۸، ص. ۱۴)
۸- روح بلند و بخشش و گذشت شگفت
پیامبر در تلاش برای هدایت و نجات مردمان بر بخشش و گذشتی شگفت عمل کرد که گویای روح بلند، دل بیکینه و سرشار از دوستی انسانهاست. عبدالله بنمسعود گوشهای از صحنهای که خود شاهد آن بوده را گزارش کرده است: گویا رسول خدا را میبینم که داستان پیامبری را به نمایش میگذارد که قومش او را زدند و خونین کردند و او در حالی که خون از چهره خویش میزدود، میگفت: «بار خدایا! قوم مرا بیامرز! زیرا که آنان نمیدانند!». (صحیحالبخاری، ج. ۴، ص. ۱۵۱، ج. ۸، ص. ۵۱)
۹- رفتار بزرگوارانه و بیمنت
پیامبر بزرگواری را به اوج رسانده بود و روحیهای داشت که خطای انسانها را به رویشان نمیآورد. انس بنمالک، خدمتکار پیامبر که تمام دوران مدینه از نزدیک شاهد رفتار پیامبر بوده از رفتار بزرگوارانه آن حضرت خاطرهها نقل کرده است. از جمله میگوید، راه و رسم پیامبر در ماه رمضان این بود که با یک نوشیدنی افطار میکرد و سحر نیز یک نوشیدنی میخورد و گاهی اوقات در هر وعده فقط یک نوشیدنی بود که حضرت از آن استفاده میکرد. در یکی از شبهای ماه رمضان، چنین افطاری را برای او آماده کردم ولی پیامبر نیامد. به گمان اینکه کسی از اصحاب او را به افطاری دعوت کرده و پیامبر بدانجا رفته است پس از گشودن روزه خود، افطاری او را نیز خوردم. ساعتی پس از عشا پیامبر آمد. کسی همراه آن حضرت بود.
از او پرسیدم که آیا پیامبر در جایی افطار یا کسی او را دعوت کرده است؟ گفت: خیر. پیامبر به کار خود مشغول شد و هیچ سخنی درباره افطاری به میان نیاورد. من پیوسته منتظر بودم که پیامبر خواهان افطاری خود شود ولی هیچ به روی خود نیاورد. من تمام شب را از فکر اینکه پیامبر گرسنه مانده است، نگران بودم و در غم و اندوهی به سر میبردم که فقط خدا از آن خبر دارد. سحر شد و پیامبر سحری نیز نخواست و اینگونه روزه گرفت و به هیچوجه به روی من نیاورد و تاکنون نیز از آن سخنی به میان نیاورده است! (مکارمالاخلاق، رضیالدین طبرسی، ص. ۳۲)
۱۰- بیتکلفی
سیرت پیامبر چنان بود که از هر گونه تکلفی پاک بود و این امر را در همه عرصههای زندگی خود پاس میداشت؛ در سخن گفتن، راه رفتن، پوشش و آرایش، نشست و برخاست و روابط و رفتار. او مانند سلاطین و اشراف لباس نمیپوشید و مانند آنان سخن نمیگفت و از رفتار شاهانه با کر و فر و طمطراق بیزار بود. چنان نبود که در رفت و آمد، خیل مریدان و ملتزمان رکاب همراهیاش کنند. از این قیدها و تکلفها آزاد بود. چشمها را با کبکبه و دبدبه پر نمیساخت، که این سیرت «ملأ» است، بلکه سادگی، راحتی و بیآلایشی او بود که همه را مجذوب میکرد. چون راه میرفت، قدمهایش را سبک برمیداشت و تند میرفت. حسن بنعلی (ع) از قول هند بن ابیهاله- دایی خود (برادر ناتنی حضرت زهرا) - پیامبر (ص) را چنین توصیف کرده است: «و یمْشِی هوْنًا ذرِیع المشْیة إِذا مشی کأنما ینْحطٌ مِنْ صببٍ.» (الطبقاتالکبری، ابنسعد، ج. ۱، ص. ۴۲۲)
[رسول خدا]سبک گام برمیداشت و با شتاب راه را طی میکرد، گویی از سراشیبی پایین میرفت.
۱۱- بیتکلفی در نشست و برخاست میان مردمان
پیامبر از روابط و مناسبات متکلفانه بیزار بود و از آنچه در نشست و برخاست قدرتمندان و سلطانان با اطرافیان و مردمان دیده میشد در راه و رسم پیامبر هیچ دیده نمیشد. چون وارد مجلسی میشد برای خود جایگاه ویژه قائل نبود و صدرنشین مجلس نمیشد بلکه در نزدیکترین جای به محل ورود خود مینشست، چنانکه این نکته در حدیث امام صادق (ع) آمده است. (الکافی، کلینی، ج. ۲، ص. ۶۶۲)
با وجود آنکه مسلمانان به او عشق میورزیدند و نهایت احترام را به او میگذاشتند ولی پیامبر اجازه رفتار و مناسبات متکلفانه به آنان نمیداد. انس بنمالک که در تمام دوران مدنی به عنوان خدمتکار نزد پیامبر بوده و بسیاری از رفتار و روابط آن حضرت را دیده، گزارش کرده است که هیچ کس نزد مسلمانان از رسول خدا محبوبتر نبود با وجود این، چون آن حضرت را میدیدند، برایش به پا نمیخاستند زیرا میدانستند که چنین کاری را خوش نمیدارد. (سنن الترمذی، ج. ۵، ۸۴)
۱۲- انجام دادن کارهای شخصی به دست خویش
پیامبر با وجود مسوولیتها و گرفتاریهای بسیار، هرگز کارهای خود را به دیگران محول نمیکرد و کارهای شخصیاش را خود انجام میداد. ابوهُریره شاهد رفتاری بوده و خاطرهای را نقل کرده که بسیار آموزنده است. او میگوید، روزی همراه رسول خدا وارد بازار شدم. حضرت نزد بزازان رفت و پایینپوشی به چهار درهم خرید. در میان بازاریان، قپانداری بود که کالاها را وزن میکرد. پیامبر به او فرمود: «سنگینتر وزن کن!». قپاندار گفت: این سخنی است که من از هیچ کس نشنیدهام! ابوهُریره گوید که به او گفتم: در نادانی و جفای تو در دینات همین بس که تو پیامبرت را نمیشناسی. پس قپان را پرت کرد و دست پیامبر را کشید تا بر آن بوسه زند. پیامبر دست خود را پس کشید و فرمود: «این چه کاری است! بیگمان این رفتار ایرانیان با پادشاهان است و من پادشاه نیستم. من فقط مردی از خودتانام».
قپاندار وزن کرد و سنگینتر وزن کرد. رسول خدا پایینپوش را گرفت. من پیش رفتم تا آن را بگیرم و برای پیامبر حمل کنم. حضرت فرمود: «صاحب کالا خود سزاوارترین کس است، مگر آنکه ناتوان از حمل آن باشد که در این صورت برادر مسلمانش، یاریاش دهد». (مسند أبییعلی الموصلی، ج. ۱۱، ص. ۲۵)
۱۳- نگرانی از غلو درباره خود
پیامبر چنان بود که مردمش به شدت او را دوست میداشتند و به او عشق میورزیدند و آن حضرت سخت بیمناک بود که مبادا درباره او غلو و او را پرستش کنند یا سخنانی درباره او گویند که فراتر از آن چیزی باشد که هست. با این توجه، روزی به آنان فرمود: «مرا بالاتر از آنچه هستم، قرار مدهید و آن سان که نصارا درباره مسیح سخن گفتند درباره من سخن مگویید که به درستی خداوند پیش از آنکه مرا رسول [خویش]گیرد، بنده [خود]گرفته است». (الکامل فیاللغه والادب، مبرد، ج. ۱، ص. ۲۰۳) در این باره، خلیفه دوم سخنی را از پیامبر شنیده و روایت کرده که به خوبی نگرانی پیامبر را نشان میدهد و آن سخن این است: «در مدح و ستایش من آن سان که نصارا درباره عیسی بنمریم مبالغه کردند، مبالغه مکنید که من فقط بنده خدایم. پس درباره من فقط بگویید که او بنده خدا و فرستاده اوست». (المسند، احمد بن حنبل، ج. ۱، ص. ۲۴)
۱۴- پایبندی به کیفیت استخدام وسیله در راه اهداف والا
پیامبر هرگز برای ترویج دین و آیین و پیشبرد اهداف خود از وسیله نادرست و غیرحق بهره نگرفت. گزارش شده است که، چون ابراهیم، پسر رسول خدا از ماریه قبطیه در ۱۸ ماهگی از دنیا رفت، پیامبر سخت متاثر و اشکش روان شد. پیامبر با حال تاثر میگفت: «ای ابراهیم! دل میسوزد و اشک میریزد و ما برای تو اندوهناکیم ولی هرگز چیزی بر خلاف رضای پروردگار نمیگوییم». (الطبقاتالکبری، ابنسعد، ج. ۱، ۱۴۰) تاثر پیامبر همه را متاثر کرده بود. برای دوستداران پیامبر دیدن چهره اندوهبار و گریان او سخت بود. در این اوضاع و احوال غمبار، خورشید گرفت. همزمانی این دو رویداد سبب شد تا مردم خورشید گرفتگی را به اندوهی و گریانی پیامبر مرتبط کنند و نتیجه بگیرند که، چون برای پیامبر این پیشامد ناگوار روی داده، عالم بالا نیز از شدت تاثر، اینگونه با اندوهگینی او هماهنگی نشان داده است. اعتقادها به پیامبر بیشتر شد و این امر را نشانهای از خداوند در تایید پیامبر دانستند. چون نظر مردم در این باره به گوش پیامبر رسید، سخت برآشفت. پیامبر و استفاده از ناآگاهی و نادانی و خرافهباوری در جهت تثبیت، تحکیم و ترویج دین و آیین؟! هرگز! پس مردم را فراخواند و بر منبر شد تا به روشنی و محکمی اعلام کند که چنین پیوندها و ارتباطهایی در نظام قانونمند الهی نیست! و بر خلاف تصور عمومی گفت: «أیها الناسُ! إِن الشمْس و الْقمر آیتانِ مِنْ آیاتِالله، یجْرِیانِ بِأمْرِهِ، مُطِیعانِ لهُ، لا ینْکسِفانِ لِموْتِ أحدٍ و لا لِحیاتِهِ؛ فإِذا انْکسفا أوْ أحدُهُما صلوا؛ مردم! بیگمان خورشید و ماه دو آیه از آیات خدایند که به فرمان او در حرکتاند و مطیع اویند و برای مرگ و زندگی کسی نمیگیرند؛ پس، چون گرفتند، نماز گزارید.» با این سخن، آب سردی بر آن گرمای پیوند دادن چنین اموری به هم ریخته شد. پس پیامبر از منبر فرود آمد و نماز آیات گزارد و پس از نماز به علی گفت: «برخیز و ساز و برگ تدفین پسرم را آماده کن». (المحاسن، برقی، ص. ۳۱۴)
۱۵- جلوگیری از سوءاستفاده نزدیکان و ویژگان
سوءاستفاده نزدیکان و ویژگان رهبران و زمامداران از جایگاه و موقعیت آنان و دستیابی به فرصتها و امکانات بیرون از قانون و فراتر از حق، امری رایج بوده است. پیامبر در تمام دوران رسالت خود به هیچ یک از نزدیکان و ویژگان اجازه سوءاستفاده از رابطه خویشاوندی یا نزدیکی با خود را نداد و در این امر بسیار سختگیر بود. هنگامی که مکه گشوده شد و در اختیار پیامبر قرار گرفت، برخی از نزدیکان پیامبر خواستار فرصتهای نابرابر شدند و جمعی به گمان خویشاوندی با او برای خود برتریها و بخشودگیهای آخرتی قائل شدند. پس پیامبر بر کوه صفا ایستاد و فرمود: «ای فرزندان هاشم!ای فرزندان عبدالمطلب! همانا من فرستاده خدا به سوی شما و خیرخواهتانم. نگویید که محمد از ماست. به خدا سوگند که دوستان من از میان شما و غیر شما کسانی جز پرواپیشگان نیستند. من در روز قیامت شما را نشناسم؛ و چنان نباشد که به قیامت درآیید در حالی که دنیا را بر پشت خود بار کرده باشید و مردم بیایند در حالی که آخرت را با خود آورده باشند.
بدانید که میان خود و میان خدای بزرگ و شما عذری و بهانهای باقی نگذاشتم؛ و من در گرو عمل خویشام و شما نیز در گرو عمل خویش آیید!». (صفاتالشیعه، صدوق، ص. ۸۴)
شریف رضی آورده است که شخصی نزد امیرمومنان آمد و از او درباره این سخن رسول خدا (ص) پرسید که فرمود: «پیری را با خضاب بپوشانید و خود را به یهود همانند نسازید». حضرت گفت: «جز این نیست که آن بزرگوار که درود خدا بر او و خاندانش باد هنگامی این سخن را فرمود که دین [دارای کسان]اندک بود؛ لیکن اکنون که دامنه آن گسترش یافته و پایههای آن استوار شده پس هر کس هر گونه خواست رفتار کند، آزاد است». (نهجالبلاغه، حکمت ۱۷)
بزرگان اهل سنت از قول علی (ع) نقل کردهاند که در اوج مخالفت سران قریش با پیامبر (ص) ابوجهل به او گفت: ما شخص تو را تکذیب نمیکنیم زیرا تو در میان ما دروغگو شمرده نمیشوی بلکه آنچه را که آوردهای، تکذیب میکنیم. آنگاه بود که خداوند آیه ۳۳ سوره انعام را نازل کرد: «آنان تو را تکذیب نمیکنند بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار میکنند».
پیامبر در پایبندی به عهد و پیمان سرآمد بود و همه زندگیاش چنین گذشت و با دوست و دشمن و خویش و بیگانه در پاسداشت عهد و پیمان و استوار بودن بر تعهدات یکسان رفتار میکرد. امیرمومنان علی (ع) در توصیف او گفته است که رسول خدا از همه مردم به آنچه پیمان بسته و تعهد کرده بود، وفادارتر بود.
از عبدالله بنمسعود نقل شده است: گویا رسول خدا را میبینم که داستان پیامبری را به نمایش میگذارد که قومش او را زدند و خونین کردند و او در حالی که خون از چهره خویش میزدود، میگفت: «بار خدایا! قوم مرا بیامرز! زیرا که آنان نمیدانند!».
پیامبر سخت بیمناک بود که مبادا درباره او غلو و او را پرستش کنند یا سخنانی درباره او گویند که فراتر از آن چیزی باشد که هست. با این توجه، روزی به آنان فرمود: «مرا بالاتر از آنچه هستم، قرار مدهید و آن سان که نصارا درباره مسیح سخن گفتند درباره من سخن مگویید که به درستی خداوند پیش از آنکه مرا رسول [خویش]گیرد، بنده [خود]گرفته است».