می خواهم به زنان مطلقه بگویم اگر قصد ازدواج برای بار دوم را دارند حداقل آشیانه یک زن دیگر را نابود نکنند چرا که بنای یک زندگی با متلاشی شدن یک زندگی دیگر عاقبتی جز آه و نفرین در پی نخواهد داشت همان گونه که زنی آشیانه مرا خراب کرد و فرزندان کوچکم بی پناه شدند اکنون...
به گزارش خراسان، زن ۳۷ ساله که دادخواست طلاق را در دست داشت با بیان این که یک زن مطلقه با پول هایش آشیانه کوچک مرا به هم ریخت درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: سه سال بعد از آن که تحصیلاتم در مقطع دبیرستان به پایان رسید با «سوشا» ازدواج کردم. او جوانی بازاری بود و در زمینه فروش صنایع چوبی فعالیت میکرد.
دوران نامزدی ما دو سال طول کشید و در این مدت علاقه ما به یکدیگر صد چندان شد به طوری که «سوشا» همه زندگی من بود.
او هم مرا خیلی دوست داشت و همه تلاش خود را به کار میگرفت تا کمبودی در زندگی ام احساس نکنم شش سال از آغاز زندگی مشترک ما میگذشت و من بهترین روزهای عمرم را سپری میکردم زمانی که پسر اولم را باردار بودم سوشا لحظهای از کنارم جدا نمیشد و مرا نزد بهترین پزشکان میبرد و همواره نگران حال من بود مسافرتهای زیادی میرفتیم و خوشیهای زیادی را تجربه میکردیم، اما در این میان نمیتوانستم محبتهای او را جبران کنم من در یک خانواده سنتی و مذهبی بزرگ شده بودم و از انجام بسیاری از اموری که همسرم دوست داشت خودداری میکردم به طوری که حتی با حالت قهر و به یک بهانه واهی برای مدتی به خانه پدرم میرفتم چرا که فرزند طلاق بودم و از کمبود محبت بسیار رنج میبردم دوست نداشتم برخی از امور زندگی خصوصی و خانوادگی را انجام بدهم.
جالب آن که پدر و نامادری ام نیز همواره از من طرفداری میکردند و حق را به من میدادند این رفتارها آن قدر سوشا را دلسرد کرد که به لجبازی با من روی آورد و برای آزار و اذیت من به سوی زن مطلقهای گرایش پیدا کرد که ۱۱ سال از خودش بزرگتر بود از روزی که سروکله «نادیا» در زندگی من پیدا شد سرنوشت من و فرزندانم نیز به گونه دیگری رقم خورد اگرچه همسرم بارها میگفت: من یک تار موی تو را با صد نفر مانند نادیا عوض نمیکنم، اما آن زن با پول هایش شوهرم را در مشت خودش گرفته بود با این حال مادر شوهرم مرا خیلی دوست داشت و هیچ گاه روز تولد یا سالگرد ازدواج مرا فراموش نمیکرد زمانی که من و سوشا برای چند سال در خانه پدر شوهرم زندگی میکردیم ماجرای ازدواج موقت سوشا و نادیا لو رفت.
در همین حال آن زن که با پول هایش شوهرم را به دام انداخته بود دو فرزندش را به خانه من میآورد تا مرا عذاب روحی بدهد و من مجبور شوم از سوشا طلاق بگیرم.
آن زن حتی در حضور پدرشوهرم عفت کلام را رعایت نمیکرد و از هر ترفندی برای آزار روحی و روانی من استفاده میکرد. از سوی دیگر من خود فرزند طلاق بودم و میدانستم بعد از طلاق چه سرنوشت تلخی در انتظار فرزندانم خواهد بود، اما احساس میکردم برای جبران گذشته دیگر خیلی دیر شده است. به همین خاطر تصمیم به طلاق گرفته ام چرا که نمیتوانستم این شرایط را تحمل کنم.
با این حال میدانم بسیاری از تقصیرها در مسیر این زندگی متوجه خودم است چرا که من با قهرهای بیخود راه را برای نفوذ نادیا بازگذاشتم، اما میخواهم به زنان مطلقه بگویم زندگی خودشان را بر ویرانه آشیانه یک زن دیگر بنا نکنند و با مردی ازدواج کنند که حداقل همسرش فوت کرده یا به هر دلیلی طلاق گرفته است.
اکنون دو فرزند کوچک من با روح و روانی آزرده و دلی پر از آشوب سرگردان شده اند به طوری که به یقین آینده خوبی نخواهند داشت حالا هم از زنان جوان خواهش میکنم در زندگی به همسرشان و خواستههای او توجه کنند و محیط خانه را به محلی برای آرامش و شادی تبدیل کنند چرا که هیچ گاه لذت زندگی اول و شیرینی آن تجربه نمیشود و ...
شایان ذکر است به دستور سرهنگ محسن باقیزاده حکاک (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) پرونده این زن در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسیهای کارشناسی قرار گرفت.