در این قسمت همتا با اخگر دیدار میکند و از او میخواهد که برایش کاری پیدا کند. اخگر هم با کمال میل وعدهی یک شغل را به او میدهد و ضمن ابراز تاسف برای مرگ مادر بزرگ همتا، باز هم کاری که میکند را در برابر لطف و بزرگواری همتا چیزی نمیداند.
اخگر: هر کاری قانون خودشو داره. به نظر میرسه دختر ساده و خوش قلبی هستی که تو دنیای خودش سیر میکنه و نتونسته که از پس زندگی بر بیاد. اما من کمکت میکنم... که بتونی از پس زندگی بر بیای؛ که اون روی زندگی رو که خوشبختی و راحتیه ببینی.
بیشتر بخوانید: دانلود قسمت پایانی هیولای مهران مدیری
همتا به آدرسی میرود که ژیلا، همان دختری که باعث آشنایی او با اخگر شد، در یک آرایشگاه بزرگ و لوکس منتظر اوست. ژیلا کلید آرایشگاه را به همتا میدهد تا او در آن جا بماند و بعد تز نیز در همان جا کار کند.
سلمان، پدر کاوه، در میان استقبال خانواده اش از زندان آزاد میشود. اما از همان اولین لحظهی آزادی فکر کسی که هفت میلیارد تومان بدهی او را به شکل ناشناس پرداخت کرده است رهایش نمیکند. او به جز این مساله با آزادی اش تغییراتی را در کاوه میبیند که برایش تعجب آور است.
تغییر ناگهانی لباسها و موبایل و... کاوه و همچنین خانهای که او برای خانواده اش اجاره کرده است، سلمان را به فکر فرو میبرد و غیبتهای گاه و بی گاه کاوه نیز شک او را دو چندان میکند.
کاوه، اسیر و اجیر کتایون، هر کاری که او بخواهد و در هر زمانی که او بخواهد باید انجام دهد و توان سرپیچی ندارد. در شرکت باید نقش یک بیزینس من را ایفا کند که در جلسات کاری کتایون حضور پیدا میکند و در خانه و در مقابل مهمانهای کتایون باید نقش یک عاشق را بازی کند که از مهمانهای او استقبال میکند و برایشان کباب میپزد.
سلمان که به کاوه مشکوک است دست به تعقیب او میزند و نهایتا رد او را تا شرکتی میزند که به نام صوفیان است. کتایون صوفیان.