bato-adv
کد خبر: ۴۰۵۰۹۳
جنگ خانوادگی بر سر آب، با خون‌بس تمام شد

گذشت ٥ برادر از خون ٢ بِرار

این درگیری شهریور ‌سال گذشته در روستای «گردشیلان» مهاباد سر حق‌آبه رخ داد
تاریخ انتشار: ۱۸:۱۷ - ۱۷ تير ۱۳۹۸

گذشت ٥ برادر از خون ٢ بِرار

از خون گذشتند تا خانواده دیگری داغدار نشود. رضایت دادند تا پایانی باشد بر اختلاف دامنه‌دار دو طایفه. باید دو برادر از طایفه گوران قصاص می‌شدند. جرمشان قتل دو برادر از خانواده مولانی بود؛ قتل با سلاح گرم. دعوا و درگیری بر سر آب بود؛ حق‌آبه روستای «گردشیلان» در ارتفاعات آذربایجان غربی؛ اختلافی قدیمی که درنهایت هم به کشته‌شدن دو برادر انجامید.

به گزارش سنندج، نخستین روز از آخرین ماه تابستان ‌سال گذشته بود که این غائله به‌پا شد. درگیری‌ای که شاید می‌شد جور دیگری حل و فصلش کرد. آن روز قرار بود این اختلاف با حضور کارشناسان و ریش‌سفیدان منطقه ختم به‌خیر شود؛ سهم آب هر خانواده معلوم شود و این درگیری قدیمی به پایان برسد، اما هیچ‌کدام از آنها نشد و درگیری شروع شد. اولش زد و خورد بود و مشت و لگد، اما بعد از دقایقی کار بالا گرفت و برادران خانواده گوران با اسلحه و چاقو حمله کردند.

طاهر و محمد کشته شدند تا دعوای دو خانواده بوی خون بگیرد. آتش اختلاف شعله‌ورتر از قبل شد. هر لحظه بیم آن می‌رفت که خون دیگری ریخته شود و خانواده‌های بیشتری داغدار شوند، اما گذشت و رضایت پدر دو برادر کشته‌شده همه چیز را تغییر داد. پدری که داغ دو پسر دیده بود و با این همه راضی نشد تا جان افراد بیشتری گرفته شود.

او رضایت داد، البته با موافقت سایر اعضای خانواده؛ مخصوصا پسرهایش، چون می‌دانست صلح بدون رضایت آنها چندان دوامی ندارد. درنهایت هم خانواده مولانی هفته گذشته از قصاص دو برادر قاتل گذشت.

عثمان برادر محمد و طاهر است؛ یکی از افرادی که برای برقراری این صلح و آشتی خیلی تلاش کرد و درنهایت هم موفق شد.

«شهروند» با عثمان درباره جزییات حادثه و چگونگی آزادی دو برادر گفت‌وگو کرده است که می‌خوانید:

گذشت از خون دو برادر خیلی سخت است؟
خیلی؛ شاید اگر کسی دو‌ سال پیش این سوال را از من می‌پرسید، می‌گفتم نباید خیلی سخت گرفت، اما الان می‌فهمم که چقدر دشوار است.

اما به ‌هرحال شما این کار بزرگ را انجام دادید.
فقط من نبودم. پدرم هم به این صلح و گذشت راضی بود. البته بقیه برادر‌هایم هم راضی شدند. ولی خب، سخت بود. من بعد از آن حادثه به این فکر بودم، اما در فرهنگ خانوادگی ما، پدر حرف آخر را می‌زند. به همین دلیل هم من جرأت بیان کردن آن را نداشتم تا این‌که یک روز پدرم موضوع را با من در میان گذاشت. بعد هم با پشتیبانی او بقیه خانواده را راضی کردیم.

چرا برای این کار پیشقدم شدی؟
من عاشق بِرارهایم بودم. طاهر و محمد را دوست داشتم. به‌خصوص محمد خیلی جوان بود، تازه دو ماه بود که خدمتش تمام شده بود. کوچکترین برارمان بود. هنوز هم صحنه‌های آن روز و ناله‌های محمد و پیکر بی‌جان طاهر جلوی چشمم است. هیچ وقت هم فراموش نمی‌کنم، اما با قصاص چیزی برای ما تغییر نمی‌کرد، به‌جز این‌که یک خانواده دیگر هم داغدار می‌شد. با مرگ طاهر و محمد پشت من شکست. نمی‌خواستم برارهای آنها هم مثل من شوند.

محمد و طاهر چند ساله بودند؟
طاهر از من بزرگتر بود. حدود ٣٦‌سال داشت، محمد اما ٢٠ سالش تازه تمام شده بود. خیلی جوان بود. پسر خوبی بود، همه محمد را دوست داشتند. ما هفت برار بودیم و محمد آخرین پسر خانواده بود.

اختلاف شما با خانواده گوران از کی شروع شد؟
از سال‌ها قبل. من متولد روستای «گردشیلان» هستم. این روستای ماست. خانه ما روی تپه بلندی قرار داشت. آنجا سال‌ها جنگ بود و نیروهای نظامی ایران آن‌جا را از ما خریداری کردند. درگیری هم زیاد بود و ما هم به روستای «ربط» رفتیم و آن‌جا ساکن شدیم، اما در «گردشیلان» زمین و باغ داشتیم. تا این‌که حدود ١٠‌سال قبل باغ را آباد کردیم؛ باغ سیب و گردو و مشکل ما از همان‌جا شروع شد. بین زمین ما و گوران‌ها جوی آبی است. ما همراه دو خانواده دیگر از آن آب سهم داریم، اما آنها سهم ما را نمی‌دادند. سر همین موضوع اختلاف ما شروع شد.

چرا شکایت نکردید؟
شکایت کردیم. واسطه فرستادیم، اما آنها نه به قانون اهمیت می‌دادند و نه حرف ریش‌سفیدها را قبول می‌کردند. حتی دادگاه چندبار به نفع ما رأی داد. اصلا آن روز هم که طاهر و محمد کشته شدند، کارشناسان رسمی دادگستری برای تعیین حق‌آبه به «گردشیلان» آمده بودند. همان‌جا نزدیک جوی آب درگیری شروع شد و کار به تفنگ و خونریزی کشید.

آن روز چه اتفاقی افتاد؟
شهریورماه ‌سال ٩٧ بود که من همراه با چندتا از بِرارهایم در «ربط» بودیم، اما طاهر و محمد چون ازدواج نکرده بودند، همراه پدر در «گردشیلان» بودند. ما آن‌جا خانه‌باغی داریم. قرار بود دو کارشناس از ارومیه و سه نفر هم از مهاباد به آن‌جا بیایند و میزان حق‌آبه را تعیین کنند. آب چشمه هم امسال خیلی زیاد شده بود. آن‌قدر بود که کل زمین‌ها روستا را سیراب کند. کارشناسان می‌خواستند سرچشمه را ببینند. خب، این موضوع به نفع آنها (گوران‌ها) نبود. طاهر آن روز میهمان هم داشت. عده‌ای از دوستان و اقوامش خانه او بودند. اصلا نمی‌خواست برود، کاش نرفته بود، اما بابا تنها بود. بالاخره پدرم همراه طاهر و محمد به آن‌جا رفتند. کارشناسان هم آمدند. عمر و انور و عثمان هم از طرف آنها آمده بودند. قرار بود به طرف سرچشمه بروند که دعوا شروع شد. جلوی چشم کارشناسان دادگستری پدرم و طاهر را کتک زدند. محمد تلفنی موضوع را به ما اطلاع داد و من هم همراه بقیه بِرارهایم از «ربط» به «گردشیلان» رفتیم.

طاهر و محمد همان موقع به قتل رسیدند؟
نه، وقتی ما رسیدیم، طاهر و محمد فقط زخمی بودند. لباس‌هایشان پاره شده بود. پدرم هم سر و وضع آشفته‌ای داشت. البته بابا سعی داشت ما را آرام کند. طاهر چشمش ورم کرده بود. پدرم به ما گفت هیچ کاری نکنیم تا مامورهای پاسگاه برسند، اما طاهر گوشی و مدارکش را در همان محل درگیری گم کرده بود. برای پیدا کردن آنها رفت، من چندبار به او گفتم نرو، اما گوش نداد. محمد و دو تا دیگر از برارهایم همراه طاهر رفتند. بعد هم پدرم از من خواست دنبال آنها بروم. از خانه‌باغ ما تا جایی که آنها با هم درگیر شده بودند، حدود ١٠ دقیقه فاصله است. نزدیک آنها شده بودم که صدای گلوله بلند شد. در جا خشکم زد.

کوه‌های روبه‌رو را نگاه کردم. آنها با اسلحه بودند. چند گلوله دیگر هم شلیک شد. طاهر ناله می‌کرد. محمد با صدای بلند کمک می‌خواست. واقعا وحشتناک بود. وقتی بالای سر طاهر رسیدم، تمام کرده بود. محمد هم چاقو خورده بود، یعنی من پارگی روی پایش را دیدم، اما بعدا فهمیدم که یک گلوله هم به شکمش خورده بود. دو برادر دیگر هم زخمی شده بودند. تا آمبولانس رسید و آنها را به مهاباد رساندیم، محمد هم تمام کرد. لحظات خیلی سختی بود. غم از دست دادن برار سنگین است. آن روزها فقط از خدا می‌خواستم که دو برار دیگر زنده بمانند. خدا را شکر که آنها الان زنده هستند.

مشخص شد که گلوله را چه کسی شلیک کرده است؟
عثمان، عمر و انور؛ آنها هم سه برادر بودند. هر سه متهم و فراری. البته عثمان دستگیر شد، اما دو تای دیگر متواری بودند. حالا هم که ما رضایت دادیم. ما هم خیلی راحت می‌توانستیم از آنها انتقام بگیریم. مثل خودشان رفتار کنیم تا قانون آنها را مجازات کند، اما باید یک جایی جلوی خونریزی را گرفت.

بعد از رضایت آنها را از نزدیک دیدید؟
نه، فقط از خانواده و اقوامشان خواستم که جلوی چشم ما نباشند. آنها حتی زمین و باغ و ملکشان را هم ول کردند. از حق آبشان هم گذشتند، اما همه اینها جای طاهر و محمد را نمی‌گیرد.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv