نهم دیماه ۱۳۵۷ شاپور بختیار با محمدرضا شاه پهلوی به توافق رسید و مقام نخستوزیری را پذیرفت. بختیار دیدارش با شاه را در کاخ نیاوران برای پذیرش پست نخستوزیری، که با طعنهای به او دربارۀ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ همراه است، چنین بازگو میکند:
۴۰ سال پیش شاپور بختیار آخرین نخستوزیر شاه تلاش میکرد جلوی انقلابی که در حال وقوع بود را بگیرد، اما این تلاش پس از پنج هفته پرماجرا با سرنگونی دولت او و پیروزی انقلاب اسلامی به پایان رسید. قرار بود در پاریس بین بختیار و امام ملاقاتی صورت گیرد و بختیار در پاریس استعفای خود را به امام تقدیم کند، اما این اتفاق رخ نداد. از آن زمان تاکنون روایتهای مختلفی بیان شده است، درباره اینکه چه شد که علیرغم قول و قرارهای اولیه و موافقت انقلابیون و از جمله امام خمینی با این دیدار، یکباره همه چیز تغییر کرد و ملاقات لغو شد.
به گزارش شرق، شاپور بختیار در شانزدهم دیماه ۱۳۵۷ با سقوط کابینه کوتاهمدت ازهاری بهعنوان آخرین نخستوزیر شاه، مأمور شد تا رژیم پهلوی را از نابودی نجات دهد. او که به مدت بیش از ۳۰ سال عضو جبهه ملی بود، یک سال قبل از احراز مسئولیت نخستوزیری همراه با چهرههایی مانند کریم سنجابی و داریوش فروهر در خرداد ۱۳۵۶ نامه سرگشادهای به شاه نوشته و در آن خواستار فضای باز سیاسی در کشور شده بود.
نهم دیماه ۱۳۵۷ شاپور بختیار با محمدرضا شاه پهلوی به توافق رسید و مقام نخستوزیری را پذیرفت. بختیار دیدارش با شاه را در کاخ نیاوران برای پذیرش پست نخستوزیری، که با طعنهای به او دربارۀ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ همراه است، چنین بازگو میکند:
شاه: شما را از کی ندیدهام؟
بختیار: از ۲۵ سال پیش اعلیحضرت، قاعدتا این تاریخ باید در خاطرتان باشد.
شاه: در این فاصله هیچ پیر نشدهاید.
در نهایت پایان این دیدار به این منجر شد که بختیار حکم نخستوزیری را از شاه گرفت و در ۲۶ دیماه هم رأی اعتمادش را از مجلس گرفت؛ یعنی همان روز خروج شاه از ایران.
برخی معتقدند که دولت بختیار شانسی برای باقیماندن بر قدرت نداشت. برخی هم میگویند که اگر آن ملاقات تاریخی با امام انجام میشد، ممکن بود او بهعنوان نخستوزیر امام در دولت آینده باقی بماند. به اعتقاد بسیاری برای بختیار ماندن در قدرت مهم بود و برای او فرقی نداشت که نخستوزیر شاه باشد یا امام. درعین حال امید بختیار برای رسیدن به توافق در میان نخبگان کشور با حمایت یاران مصدق بدون قربانیکردن دستاوردهای مشروطه بود. این در حالی بود که رابطه او با یاران مصدقیاش هم شکرآب بود. تأکید بختیار بر این بود که میراث مصدق لائیسیته و سکولاریسم است و علایق و سلایق مذهبی را در حیطۀ خصوصی میپذیرد و نه در حوزۀ سیاسی، و برآمدن یک حکومت جدید در ایران به رهبری امام خمینی، بنیانهای سکولار و لائیک نظام لیبرالدموکرات را تهدید میکند.
همین سویههای نگاه سیاسی بختیار باعث میشد که احتمال توافق او با انقلابیون کمرنگ شود. تا جایی در آستانه بازگشت امام خمینی به ایران، خبرنامۀ جبهۀ ملی ایران در مطلبی با عنوان «چهرۀ منفور یک مأمور»، بختیار را «عامل بیاختیار سازمان سیا، ساواک و استبداد» معرفی میکند که، چون مهرۀ گرانبهای بیگانگان در ایران نگهداری شده بود که حالا نقاب از صورت بر میدارد و مجری مقاصد پلید دستگاه سلطنت استبدادی میشود که «میکوشد با قراردادن نام مصدق در کنار نام خود، آن بزرگمرد تاریخ ما را بدنام و بیآبرو کند...».
یک روز پس از تشکیل رسمی دولت بختیار، آیتالله طالقانی در اینباره گفت: «هر حکومتی که در ایران تشکیل بشود باید در چارچوب مبارزه کنونی به رهبری امام خمینی باشد. در غیر این صورت مورد قبول ملت ایران نیست. اصولاً در رژیمی که از طرف ملت ایران و قوانین اسلام قانونی نیست، بالطبع مجالس قانونگذاری آن تحمیلی و فرمایشی است».
بختیار، علیرغم همه اینها پیشگام مذاکره با امام در فرانسه شده بود و دستکم دو نماینده برای دیدار و مذاکره با امام به پاریس فرستاد. او دو نامه هم برای امام نوشت که پر از عبارات فقهی بود و نامه دوم بیش از نامۀ اول. در این نام آمده بود: «پس از عرض سلام و تقدیم احترام به حضور مقدس آن پیشوای بزرگ روحانی که به الطاف الهی به فضیلت مجاهدت در راه حق آراسته است، اجازه میخواهد به اختصار چند نکته قابل توجه آن رهبر عالیقدر اسلامی را به استحضار خاطر شریف برساند. امیدوارم به یاری خداوند بزرگ بتوانم آنچه را که بهعنوان یک ایرانی مسلمان مبارز به عهده دارم به روشنی بیان کنم.
مبادا که به سبب تردید در بیان حقیقت نزد بندگان حقپرست و حقیقتجوی خدا شرمسار شوم.... اگر پس از تشریففرمایی مبادرت به اعلام یک سازمان سیاسی بفرمایند که با قانون اساسی کنونی سازگار نباشد، یقیناً دولت را در وضع بسیار دشوار و خطرناکی قرار خواهند داد که اینجانب نمیخواهد مسئولیت عواقب آن را بپذیرد... من به حکم همین ایمان عمیق، آرزومندم که آن پیشوای بزرگ در این لحظه خطیر نیز با الهامات ربانی ملهم شوند تا علیرغم احوال فعلی، صمیمیت و اخلاص من در راه حق و آزادی برای آن وجود مقدس آشکار گردد و به علمالیقین موفق گردند که این استدعا صرفاً بخاطر اجتناب از پیشآمدهایی است که در صورت بروز برای من نیز جز نهایت تأسف نتیجهای نخواهد داشت و کوه اندوهی که از آن حوادث بر دل ما فرود خواهد آمد همه مبارزان راه حق و آزادی را سالیان دراز سوگوار خواهد کرد و روح پاک شهدای راه آزادی را تا ابد متألم خواهد ساخت».
بختیار با انقلابیون و در رأس آنها جبهه ملی و نهضت آزادی در تماس بود. مذاکراتی هم میان آنها در جریان بود.
عباس امیرانتظام میگوید: «پیش از آغاز دولت موقت، آقای بختیار زمام امور را در دست داشتند. لیکن من هنوز ایشان را ندیده بودم. نشانههای تحولاتی که در پیشرو بود به سرعت خود را نمایان کرده، به طوری که خیابانها شلوغ، اعتراضها آغاز، جامعه در یک هیجان توصیفناپذیر قرار گرفته و به طور خلاصه شرایطی غافلگیرکننده و سؤالبرانگیز در سراسر پایتخت و سایر شهرها حاکم شده بود. در یکی از اولین روزها من که شاهد افزایش روزانه نابسامانیها بودم به آقای بازرگان گفتم: آقا کارها اینگونه پیش نخواهد رفت. اگر اینگونه پیش رود، خونریزی و تخریب بیشتری در پیش خواهد بود؛ بنابراین بهتر است آقای بختیار را قانع کنیم که از سمت نخستوزیری کنارهگیری کنند...».
مهندس بازرگان که با پیشنهاد امیرانتظام موافق بود، از او میخواهد فردی را برای مذاکره با بختیار معرفی کند و او خودش داوطلب انجام این مأموریت میشود. امیرانتظام در اینباره میگوید: «مهندس بازرگان با پیشنهاد من موافقت کرد و گفت: چه کسی با بختیار مذاکره کند؟ گفتم: من خودم میروم، به شرطی که شما موافق باشید و من را به آقای بختیار رسماً معرفی کنید، زیرا من ایشان را از نزدیک ندیدهام. از آنجایی که تیمسار احمد مدنی هم با من و هم با دکتر بختیار آشنا بودند، مهندس بازرگان ایشان را مأمور کردند تا برای معرفی من به نزد بختیار برود. ایشان هم رفتند و من را به آقای بختیار معرفی کردند».
اینچنین بود که امیرانتظام به نمایندگی از مهندس بازرگان مذاکره با بختیار را آغاز کرد که از اوایل تا ۲۲ بهمن ۵۷، ۲۰ جلسه برگزار کردند. جلساتی که در نهایت به یافتن راهحلی مبنی بر نوشتن متن استعفای بختیار از سمت نخستوزیری رژیم شاه و دیدار با رهبر انقلاب در پاریس منجر شود.
به گفته احمد صدر حاجسیدجوادی بر سر نوشتن استعفانامه توافق میشود، اما در نهایت بختیار از امضای متن نهایی استنکاف میورزد. وزیر کشور دولت موقت درباره این موضوع و شرح نامه و مذاکرات اینچنین توضیح داده است: «چون بختیار در انجام مهمترین شرط نخستوزیریاش، یعنی بیرون فرستادن شاه از کشور موفق شده بود و ما فکر میکردیم دارد در مسیر خواست مردم گام برمیدارد، طرحی به نظرمان رسید به این صورت که بختیار به خدمت امام برسد و استعفای خود را تقدیم کند و امام هم موقتاً اداره امور را به خود او واگذار کنند. بختیار نگران عدم قبول امام بود.
به او قول دادیم در این صورت عین نامه و امضای او را پس میدهیم. قبول کرد. متن استعفا را برایش فرستادیم و پس از دستکاریهایی به خط خود که عین آن نزد من است آن را فرستاد و موافقت شد. ولی وقتی آن را برای بختیار فرستادیم، حاضر به امضا نشد. این درست در روز پنجشنبه قبل از کشتار تهران بود. یادآوری میکنم تا آن وقت، یعنی در نخستوزیری بختیار، کشتاری در تهران اتفاق نیفتاده بود».
آنها به بختیار پیشنهاد کرده بودند که استعفا بدهد. به گفتۀ ابراهیم یزدی، بازرگان چهار راه و فرمول را درمورد بختیار و استعفای او، پس از مذاکرات ۳ بهمن ۱۳۵۷ ارائه میکند: ۱- دکتر بختیار بهعنوان رئیس حکومت دولت ایران بگوید من در اختیار شما هستم. ۲- دکتر بختیار بهعنوان رئیس حکومت دولت ایران بگوید از این ساعت اگر شما اجازه بدهید من به کار خود ادامه میدهم والا کنار میروم و آقا بگویند فعلاً به کار خود ادامه بدهید. ۳- دکتر بختیار بهعنوان رئیس حکومت دولت ایران استعفانامه خود را کتباً تقدیم کند، ولی آقا نپذیرند و بگویند فعلاً به کار خود ادامه دهید. ۴- دکتر بختیار بهعنوان رئیس حکومت دولت ایران استعفانامه کتبی تقدیم کند، آقا بپذیرند و مجدداً او را مأمور تشکیل کابینه بعدی نمایند».
ابراهیم یزدی از موافقان مذاکره در این زمینه چنین گفته است: «.. پس از مکالمۀ تلفنی با آقای مهندس بازرگان، گزارش تهران را همان روز (۶ بهمن ۱۳۵۷) به اطلاع امام رسانیدم. همانطور که انتظار میرفت، گفتند هیچیک از فرمولها قابل قبول نیست، اما چهارمی قابل بحث و تحت شرایطی قابل قبول است. مذاکراتی هم انجام گرفت که آقای مهندس بازرگان نیز همراه بختیار به پاریس بیایند تا بعد از استعفای بختیار، بلافاصله آقا حکم نخستوزیری ایشان را بدهند».
یزدی در ادامه دلایل شورای انقلاب را برای این کار توضیح میدهد: «نظر امام این بود که اگر بختیار بیاید، تا استعفا ندهد، اجازه دیدار نخواهد داشت» و آقای یزدی میگوید: «اما اعلام این مسئله، درحالیکه بختیار در تهران بود، ضرورتی نداشت». یزدی خطر کودتا توسط ارتش در صورت خروج نخستوزیر از ایران (برای مذاکره با رهبر انقلاب) را گوشزد میکند: «روشن بود بختیار نمیتوانست در تهران استعفای علنی بدهد و بعد به پاریس بیاید. اگر او استعفا میداد، دیگر نخستوزیر نبود و آن وقت ملاقاتش با امام فایده و معنایی نداشت.
در ضمن او نمیتوانست از تهران خارج شود، زیرا در آن روزها برای آنکه امام نتواند به تهران بروند، دولت و ارتش فرودگاهها را بسته بودند و رفتوآمد تمامی هواپیماها متوقف شده بود و بختیار میخواست با یک هواپیمای اختصاصی ارتشی به پاریس بیاید. اگر بختیار در تهران استعفای خویش را منتشر میساخت و بعد میخواست از تهران خارج شود، به احتمال قوی در تهران کودتا میشد».
با این حال بختیار آمادۀ خروج از کشور به منظور مذاکره با رهبر انقلاب میشود. در این میان از همکاری کامل بازرگان برخوردار میشود که در مرامنامۀ حزبشان، نهضت آزادی، وفاداری به قانون اساسی مشروطه مورد تأکید و به همین دلیل نهضت آزادی مورد تأیید مصدق در تبعید قرار گرفته بود.
شامگاه ۷ بهمن ۱۳۵۷ ساعت ۱۰:۲۰ شب برنامه عادی رادیو و تلویزیون قطع شد و این متن قرائت شد: «آقای نخستوزیر بیانیه زیر را که متن آن مورد قبول حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی در پاریس نیز واقع شده است، صادر کردند. من بهعنوان یک ایرانی وطندوست که خود را جزو کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی میدانم و اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زعامت حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی و رأی ایشان میتواند راهگشای مشکلات امروزی ما و ضامن شأن و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف ۴۸ ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظمله نایل آیم و با گزارشی از اوضاع خاص کشور و اقدامات خود ضمن درک فیض درباره آیندۀ کشور کسب نظر نمایم».
متن مزبور به تصویب شورای امنیت رسیده بود و مهندس بازرگان و دیگر اعضای شورای انقلاب هم در کل با آن مخالفتی نداشتند. بازرگان نهتنها در نوشتن این نامه همکاری کرد، بلکه قرار شد بختیار را در دیدار با آیتالله خمینی در پاریس همراهی کند و در مذاکره حضور داشته باشد. بختیار آماده سفر به پاریس بود. این دیدار برای برخی نگرانکننده میآمد، زیرا احتمال رسیدن به توافق در صورت پذیرش بختیار با رهبری انقلاب چندان بالا بود که شرایط مطابق میل آنان پیش نرود. در پاریس نیز مخالف بزرگ این دیدار تاریخی و سرنوشتساز، ابوالحسن بنیصدر بود.
وزن مخالفان نزدیک به رهبر انقلاب بر موافقان مذاکره چربید و رأی رهبر انقلاب مبنی بر دیدار بلاشرط با نخستوزیر برای حل مسائل کشور تغییر کرد و استعفای بختیار از مقام نخستوزیری شرط مذاکره قرار گرفت.
اما چرا بختیار از امضای استعفانامه خودداری کرد؟ عباس امیرانتظام سخنرانی امام خمینی علیه دولت بختیار را عامل اصلی این واقعه دانسته و میگوید: «دکتر بختیار قرار شد به پاریس بروند و در آنجا استعفا بدهند. اما پس از شنیدن متن سخنرانی آقای خمینی در روز بعد، دکتر بختیار بسیار عصبانی شد و فرودگاه را با تانک محاصره کرد و به پاریس نرفت».
با بازگشت امام به ایران، بختیار بر مواضع خود همچنان پای فشرد و از اصولش عقب ننشست. او طی مصاحبهای مطبوعاتی در ۱۴ بهمنماه ۱۳۵۷ با رسانهها، به روزنامۀ «لومتن» چاپ پاریس پاسخ داد: «اگر او میخواهد در قم دولتی ایجاد کند، اجازه خواهم داد. دیدنی خواهد بود. ما هم واتیکان کوچکی خواهیم داشت. اما جدی من حاضر نیستم بگذارم او دولتی واقعی تشکیل دهد... و او این را میداند».
امام، اما حکومت بختیار را از آن رو غیرقانونی خواند که برآمده از رژیم پهلوی بود. او در سخنرانی معروف خود در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ گفت: «.. و، اما دولتی که ناشی میشود از یک شاهی که خودش و پدرش غیرقانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلایی که تعیین کرده است غیرقانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است...» و در میان همان سخنرانی، سلطنت مطلقۀ شاه و دولت بختیار را یکی دانست و افزود (روزنامههای کیهان، اطلاعات و آیندگان، ۱۳ بهمن ۱۳۵۷): «در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود؛ و الان هم باز نیمه حشاشه (بقیه روح در شخص بیمار. در اینجا منظور دولت بختیار است) او که باقی است، نیمه حشاشه این اختناق هم باقی است. ما میگوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم – تمام اینها غیرقانونی است و اگر ادامه به این بدهند، اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند و ما آنها را محاکمه میکنیم».
بختیار گرفتن حکم از شاه را دلیل بر غیرقانونی بودن دولت خود نمیدانست، زیرا معتقد بود که مصدق و قوام نیز از همین شاه حکم گرفتهاند و فروغی از رضاشاه و مستوفیالممالک از احمدشاه و امیرکبیر نیز از ناصرالدینشاه.
دربارۀ دلایل انتشار سخنان شدیداللحن امام علیه بختیار نیز روایتهای مختلفی وجود دارد. ابراهیم یزدی معتقد است کسانی (احتمالاً صادق خلخالی نیز از آن جمله بود) در آخرین لحظات باعث شدند موضوع سفر بختیار به پاریس و دیدارش با رهبر انقلاب به سرانجام نرسد. او میگوید: «به آیتالله خمینی، حدود ساعت ۱۱ شب زنگ میزنند که گفته شده است شما بختیار را بهعنوان نخستوزیر میپذیرید؟ ایشان هم همان شب یک چیزی نوشتند و این را تکذیب کردند. گفتند من بختیار را بهعنوان نخستوزیر نمیپذیرم».
صادق خلخالی خود نیز در کتاب خاطراتش به نقشی که در این تماس داشته، اذعان دارد، اما معتقد است امام از ابتدا هم مخالف دیدار با بختیار بود و آنان نظر امام را تغییر ندادهاند.
صادق زیباکلام با اشاره به اینکه رساله دکترایم درباره انقلاب اسلامی بود، درباره اینکه چرا بختیار به دیدار امام در پاریس نرفت، گفته است: «آقای مهندس عزتالله سحابی از دو نفر نام برد که مخالف این دیدار بودند؛ بنیصدر در پاریس و علی بابایی از نزدیکان طالقانی و نهضت آزادی در تهران». او در ادامه میگوید: «شبی از مهندس سحابی درباره همین ماجرا سؤال کردم و اینکه چه کسانی با این ماجرا مخالفت میکردند؟ ایشان گفت: هم در پاریس و هم ایران خیلیها مخالف بودند. سؤال کردم چرا؟ عین جمله ایشان این است، گفتند خب اگر بختیار نخستوزیر امام میشد خیلیها به خیلی جاها نمیرسیدند.
من از ایشان خواستم که اسم ببرد گفت: ولش کن تاریخ اموات است. گفتم اگر اسم نمیبرید قول بدهید که مفصل بعدا با هم صحبت کنیم، گفت: باشد و بعد سیگاری روشن کرد و گفت: مثلا همین آقای علی بابایی اصلا قبول نمیکرد، در پاریس هم گویا بنیصدر اصلا موافق نبوده است. سؤال کردم حاج احمدآقا و دیگران چه؟ گفت: نمیدانم». زیباکلام میگوید «به نظرم بختیار دچار تردید شده بود که میگفت: من استعفا بدهم و بروم به پاریس چه تضمینی هست که آقای خمینی من را منصوب کند؟ حالا شما اگر از من سؤال کنید که بختیار برای ماندن در قدرت حاضر بود که نخستوزیر امام بماند، میگویم تردیدی به خود راه ندهید. شاید گفته شود که مثلا او برای خود اصولی داشت که این مسئله را قبول نمیکرد. من میگویم که اصلا اینطور نیست. برای او اصل باقیماندن در قدرت بود. اینکه شاه یا امام خمینی او را نخستوزیر کرده باشد اصل نبود».
او میگوید: «نکته بعد که باز من را متقاعد میکند بختیار بهراحتی و بدون امتیاز حاضر به استعفا نبود، این است که بختیار قدرت را ترک نکرد، او از قدرت بیرون انداخته شد. او فرار کرد درحالی که اگر مانده بود، اعدام میشد. بختیار تا دقیقه ۹۰ ایستاد و حاضر به واگذاری قدرت نبود». عباس امیرانتظام معتقد بود که شاپور بختیار هرچند بعد از سخنرانی امام موضعی محکمتر در مقابل انقلاب گرفته بود، اما چند روز بعد با گسترش اعتراضات و تحولات تازه بار دیگر تصمیم گرفت استعفا کند. امیرانتظام میگوید: «چند روز بعد با مشاهدۀ تحولات سریع کشور ایشان تغییر عقیده داد و دستور داد تانکها را برچیدند و سرانجام پذیرفت تا استعفای دوم خود را در ۲۲ بهمن در منزل آقای جفرودی ارائه دهد».
بختیار، اما هیچگاه به این جلسه نرفت و متن نهایی استعفانامه نزد مهندس بازرگان باقی ماند. امیرانتظام در اینباره میگوید: «بدون اینکه اطلاع بدهند به کجا میروند، محل نخستوزیری را ترک کرده و ظاهراً با هلیکوپتر به نواحی بیابانهای ونک رفته، ولی درواقع کسی از محل ایشان اطلاع نداشت... ایشان نیامدند، ولی متن استعفایشان را فرستادند. آقای بازرگان اصلاحاتی در آن انجام دادند و متن جدید را به پیکی که آورده بود دادند تا نزد آقای بختیار برده و ایشان با خط خودشان آن را بنویسند. این استعفا بهعنوان یک سند تاریخی نزد مرحوم مهندس بازرگان بود، ولی در حال حاضر نزد چه کسی هست نمیدانم».