درباره فیلمهای کنجکاوی برانگیز جشنواره فجر ۹۷ نمیشود با قطعیت نظر یکسانی داد. هر مخاطب سینما، منتقد و اهل فن یا خوره فیلمی طبعا فهرست متفاوتی از فیلمهایی خواهد داشت که منتظر دیدنشان است. دل دل کردن برای فیلمهای کارگردانان محبوبمان یا آثاری که چیزی از آن خواندهایم یا شنیدهایم که کنجکاومان کرده قدمتی به طول خود جشنواره فیلم فجر دارد.
به گزارش دیجی مگ، از همان بهمن سرد سال ۸۵ که بیشتر از یازده ساعت در صف سینما برای فیلم «سنتوری» مهرجویی ایستادم تا این سالهای سینمای رسانه و حتی قبلترش که با کارت دانشجویی بلیتها را به صورت سری میخریدم هیچ جشنوارهای به اندازه جشنواره امسال برایم فیلم کنجکاویبرانگیز نداشته است.
مثال بزنم که بهرام توکلی کارگردان مورد علاقهام نیست. در بهترین حالت برایم کارگردان «اینجا بدون من» یا «تنگه ابوقریب» است که فیلمهای خوبی هستند، اما هیجانزدهام نمیکنند و گاهی هم فیلمهایی مثل «بیگانه» ساخته که عصبیام کردهاند، ولی برای دیدن فیلم «غلامرضا تختی» کنجکاوم. هم به خاطر چهرهپردازی و شباهت غریب بازیگر نقش اول به جوانیهای تختی، هم به دلیل پروداکشن مفصل و عظیمی که فیلم داشته و هم اینکه جرات زیادی میخواهد که بعد از علی حاتمی و بهروز افخمی بروی تا داستان ناتمام جذاب تختی را تمام کنی.
برای دیدن خیلی از فیلمهای دیگر هم کنجکاوم. مثلا دوست دارم ببینم آیا همایون غنیزاده میتواند دکتر علی رفیعی دیگری برای سینمای ایران شود؟ از دسته کسانی که از تئاتر به سینما مهاجرت موفقیتآمیز داشتهاند؟
یا پولاد کیمیایی چقدر در فیلمسازی وامدار پدرش است و فیلمش چه حال و هوایی دارد؟
اما به جز این فیلمها که برای دیدنشان کنجکاوم یک سری فیلم هستند که مشخصا علاقمند دیدنشان هستم.
در صدر همه فیلم «ناگهان درخت» صفی یزدانیان قرار دارد. عاشق کارگردانی و قاببندیها و سلیقه صفی یزدانیان در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» هستم. آنطور که از شیمی زوج قهرمانش جلوی دوربین استفاده میکند. آن نورپردازی و تصویربرداری که مشخصا الهام گرفته از نقاشیهای امپرسیونیستی است و مشخصا جهان شخصی که در فیلمهایش میسازد به سلیقهام نزدیک است.
از «ناگهان درخت»، فیلم جدیدش هیچ چیزی نمیدانم. همانطور که قبل از دیدن «در دنیای تو ساعت چند است؟» چیزی نمیدانستم. اینبار نگرانیام بیشتر است، چون فیلم قبلی را آنقدر دوست داشتهام که روی فیلم جدید حساس باشم. ضمن اینکه به نظرم زوج پیمان معادی و مهناز افشار کاریزما و گرمای خوبی جلوی دوربین دارند و حضورشان به انرژی فیلم کمک میکند.
سیاوش اسعدی از اولین فیلمش تحسینام را برانگیخت. وقتی «حوالی اتوبان» را دیدم از بازی خوب نورا هاشمی و گلچهره سجادیه لذت بردم، اما آن چیزی که به وجدم آورد نگاه سینمایی سیاوش اسعدی بود. جزو معدود کارگردانانی که دیدن فیلمهایش روی پرده سینما تفاوت ایجاد میکند. قدر جزییات صحنه را میداند. همین وسواس را با داستان سرراست و جذاب در فیلم «جیببر خیابان جنوبی» هم داشت. حالا که شنیدهام فیلمش یک امین حیایی متفاوت هم دارد و سر فیلم «درخونگاه» هم آنقدر وسواس داشته که چند بار پیشتولید طولانی فیلم جلو رفت و متوقف شد تا درنهایت به چیزی که میخواست رسید.
از نگاه سینمایی وقتی حرف میزنیم نمیشود به محمدحسین مهدویان اشاره نکنیم. «ماجرای نیمروز ۲: رد خون» از همان زمان که خبر ساختش قطعی شد جزو فیلمهایی بود که مطمئن بودم دلم میخواهد ببینم. فیلم یک فیلمساز جسور. کارگردانی که بلد است تریلر سیاسی بسازد. به شدت در روایت و کارگردانیاش باهوش است. میتواند از جواد عزتی کمدین بازی سیاه و تلخی بگیرد که در سینمای ایران کم سابقه است. پروداکشن فیلمهایش یک سر و گردن از سینمای ایران بالاتر است. این یکی «ماجرای نیمروز» هم قطعا مثل قسمت قبلی واکنشهای متفاوتی از سوم مخاطبانش دریافت میکند، چون این یکی هم درباره یکی از مهمترین وقایع دهه شصت است. حمله منافقین به خاک ایران درست همزمان با اعلام آتشبس و عملیات مرصاد که آنها را عقب راند.
پرویز شهبازی برای من فیلمساز «دربند»، «عیار ۱۴» و «نفس عمیق» است. فیلمهایش را به ترتیب اهمیتی که برایم دارند فهرست کردم. از آن فیلمسازانی که هر بار میتواند با فیلمهایش مرا از زمین جدا کند و داخل قصهاش بکشاند. «نفس عمیق» تبدیل به فیلم کالت یک نسل شد و همین اتفاق برای «دربند» هم افتاد. شهبازی بلد است قهرمانان عاصی جوان را جوری تصویر کند که تا به حال در سینما نمونهاش را ندیدهایم. در کارگردانی هم دقت فوقالعادهای دارد. (فیلم «مالاریا» را این وسط البته باید فاکتور بگیرید). «طلا» فیلمی است که به واسطه شناختی که از کارگردانش داریم دیدنش میتواند عیشی وصف ناشدنی باشد.
نرگس آبیار سه فیلم تا امروز ساخته که دو تا از آنها فیلمهای مورد علاقهام نیستند، اما «نفس» چنان تجربه بدیعی در سینمای ایران بود که هر فیلم دیگری از نرگس آبیار را با آغوش گشاده خواهم دید.
چند سال پیش وقتی «ابد و یک روز» سعید روستایی در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد همه از یک استعداد جدید شگفتانگیز حرف میزدند. فیلم اول سعید روستایی را دوست داشتم هرچند اعتراف میکنم که به مرور زمان از آن شگفتی و جذابیت اولیهاش برایم کاسته شد. اما دوست دارم ببینم که این جوان که با فیلم اولش هم گیشه و هم منتقدان را تسخیر کرد در فیلم دومش چقدر توانسته در حوزه قدرتش حرکت کند. «متری شش و نیم» با همان گروه بازیگران فیلم «ابد و یک روز» جزو فیلمهایی است که شاید به اندازه بقیه آثار این نوشته برای دیدنش دلشورهای شبیه لحظه دیدار با معشوق نداشته باشم، اما دیدنش را نمیخواهم از دست بدهم.
تا همین جا، با همین فیلمهایی که مشتاق دیدنشان هستم این جشنواره یکی از کنجکاویبرانگیزترین جشنوارههای یک دهه اخیر سینمای ایران است. اینکه چند تا از اینها ناامیدمان کند یا چند شگفتی داشته باشیم که فکرش را نمیکردیم را در ده روز آینده خواهیم فهمید.