احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت: به باور جرالد آلن كوهن، يكي از مفسران «نظريه تاريخ ماركس»، شناخت از خود، هم پاداش دارد هم كيفر. حسن روحاني و جامعه سياسي ايران مصداق بارز اين مدعا هستند. حضور رئيسجمهوری در مجلس دهم براي پاسخگويي به برخي نمايندگان، نشان داد او به حدي از شناخت رسيده كه بازيچه دست سياستبازان نشود.
در اين بزنگاه بود كه حسن روحاني دل را يكدله کرد و به شناخت از آنچه خود است، تأکید کرد كه دلبسته و وابسته نظام است. اين شناخت از خود، هم كيفر دارد هم پاداش، هم در فرايند هم در نتيجهاش. كيفر روحاني انتقادات تند و تيز رسانههاي خارجي و منتقدان داخلي از او است كه در پي آن هستند تا جايگاه رياستجمهوري را خدشهدار كنند. شناخت از خود دردناك است و دردناكتر از آن یک تنهايي خودخواسته است؛ اگرچه روحاني هنوز از حمايت اصلاحطلبان برخوردار است؛ اما در سياست، دوستي و دشمني دائمي وجود ندارد و جالب آن است كه دوستان كمتر دائمياند.
در این سالهای باقيمانده، اصلاحطلبان در مواجهه با روحاني تاكتيك خيلي دور، خيلي نزديك را پيش خواهند گرفت؛ زیرا در دادن پاداش به او همداستان نيستند.
پاداش روحاني نزديكي نهادهاي رسمي به او است. انتظار ميرود ازاينپس نهادهاي رسمي با دولت برخورد همدلانهاي داشته باشند؛ چيزي كه روحاني بيش از حمايت اصلاحطلبان و مردم روي آن حساب باز كرده است.
اگر اين خواسته محقق نشود، او سياستمداري دوسر باخت خواهد بود. اين فقط روحاني نيست كه ناچار به تأمل در خويشتن شد، اصلاحطلبان هم بايد در اين مسير گام بردارند. آنان چند صباحي است با اتخاذ تاكتيكهاي ايذايي درصدد به تأخير انداختن اين رويارويي با خود هستند. ازاينرو است كه اصلاحطلبان بيش از آنكه از خود سخن بگويند و موضعگيريهايشان را شفاف عيان كنند، از تغيير گفتمان اصلاحطلبي حرف ميزنند.
گويا گفتمان نواصلاحطلبي بايد مانند نفربر جنگی اسكورپين آنان را در اتاقك فولادي از گزند انتقادات مخالفان و مردم در امان نگه دارد و با سرعت به خاكريزهاي پيروزي برساند. روحاني تكليفش را با مردم و اصلاحطلبان روشن كرد. او میگوید به مردمي باور دارد كه نظام را باور دارند. جامعه سياسي ايران نيز از اين قاعده مستثنا نيست.
مردم هم در كار شناخت خويشاند. اين سردرگمي، اين بنبستهاي ناخواسته در سياست، اين اعوجاج در اظهارنظرهاي مردم، اين خشم و نفرت و اين عشق و مقاومت، بيانگر احساسات مردمي است برای آگاهي از جایگاه خویش در جامعه. همین تکاپوی مردم برای شناخت است که روحانی را وادار کرده تا دل را یکدله کند و از تریبون مجلس، مجلسی که خانه ملت است، فریاد بزند او بر سر حیات نظام با هیچکس معامله نمیکند.
این صراحت رئیسجمهوری نشئتگرفته از تکاپوی مردم برای آگاهی از جایگاه خود بعد از چهار دهه انقلاب اسلامی است. همین تکاپو اصلاحطلبان را هم ناگزیر میکند تا تکلیف خود را با سیاست دولت و مردم روشن کنند. اینک مردم به معنای عام آن با هر باور و منشی در تکاپوی شناخت خود هستند؛ آگاهی از خود در زمینه تاریخی که پشت سر گذاشتهاند.
آنان سالهای آغازین انقلاب را در «وحدت تفاوتنیافته» از سر گذراندند. مردم در این دوران مانند خانوادهای با همه اختلافات و تعارضات در کنار یکدیگر بودند و بیواسطه به خیر هم نظر داشتند.
مردم از اواسط دهه 60 تا اواخر دهه 70 در تلاش بودند یک «جدایی تفاوتیافته» را رقم بزنند و وارد جامعه مدنی شوند. جامعهای که در آن رقابتهای اقتصادی و سیاسی دست بالا را دارد و استقلال فردی و جدایی از هم در آن اصل است و مشارکتها براساس قراردادهای عاری از احساس شکل میگیرد.
مردم با همراهی جریانهای سیاسی، بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب هنوز نتوانستهاند به یک جامعه مدنی خودبسنده دست یابند.
جامعه مدنی تابع دولت است؛ اگر خانواده «وحدت تفاوتنیافته» را نشان میدهد و جامعه مدنی «تفاوت و جدایی» را، دولت، «وحدت تفاوتیافتهها است». اینک در اواخر دهه 90 مردم سودای آن را دارند تا نسبت خود را با جامعه مدنی و دولت روشن کنند. دیگر زندگی در جامعه مدنیِ نیمبند راضیشان نمیکند؛ بهویژه آنکه اگر دولت نتواند تفاوتهای یک جامعه مدنی را وحدت ببخشد؛ نبود انسجامی که موجب تنشهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است.
آنچه مردم را سرگردان میکند، حضور در میان جامعه مدنی و دولتی نابسنده است که به تعارضات و تناقضات دامن میزند.
مردم نمیدانند از یک جامعه مدنی چه انتظاراتی دارند و درواقع در طلب چه هستند یا حدود آزادی آنان کجاست؟
مردم در تکاپوی آگاهی هستند تا جایگاه خود را دراینمیان بازشناسند. ازاینرو است که سخنان روحانی در مجلس چندان مخاطبی در میان مردم ندارد و نمیتواند آنان را از سرگردانی نجات دهد. شناخت روحانی از خودش و جایگاهش چنان دیر اتفاق افتاده که هیچ تناسبی با مطالبات مردم ندارد.
مطالبات اقتصادی مردم فقط یک جلوه از بروز تمایلات خودانگیخته آنان برای ابقای جامعه مدنی است. بهجرئت میتوان گفت اگر دولت بتواند مشکلات اقتصادی مردم را کاهش دهد و رفاهی نسبی به وجود آورد، مردم به رضایت حداکثری نخواهند رسید. آنچه مردم را مردم میکند، آگاهی و پذیرش جایگاه واقعی آنان است.