علی عربی*؛ در جهان امروز به یمن توسعه فناوریهای ارتباطی و دسترسی نسبتا آزادتر به جریان اطلاعات، رسانههای جمعی سلطه مطلق خود را در القاء سلیقه خودشان از واقعیتهای جهان، تحت عنوان حقیقت از دست دادهاند. با این حال پیشرفتهای حاصل در زمینه تکنولوژی سبب شده تا گستره وسیعتری از مخاطبان در میدان اثرگذاری محتوا و فرم برنامههای سرگرم کننده رسانهها قرار گیرند.
در این رابطه آنچه در این مقاله مد نظر قرار دارد ضرورت نگاه انتقادی به محتوای برنامههای محبوبی است که خود را متعلق به تمامی مردم قلمداد کرده و وامدار آنها میدانند و به شکل معمول قصد ایجاد نگاهی نو را در برخی زمینهها در افق خویش تصویر کردهاند.
در این رابطه نوشتار حاضر به شکلی خاص برنامه پرمخاطب خندوانه را مدنظر قرار داده است. خندوانه با محتوای قابل تامل و اجراهای تاثیرگذار مجریان و شخصیتهای خود توانسته است مخاطبان کثیری را در سطح جامعه جذب نموده و به یکی از محبوبترین برنامههای تلویزیونی در جامعه کنونی تبدیل شود.
اما متاسفانه چندی است که آفتی گرفتار برنامهها و سریالهای تلویزیونی محبوب شده است، و آن استفاده ابزاری از آنها برای مقاصد خاص فرهنگی و سازمانی میباشد، به نحوی که علیرغم قواعد رسانهای پذیرفته شده، فرم برساخته شده یک برنامه به تمامی به ابزاری برای ایجاد ذائقهای فرهنگی یا نوعی اجبار برای انتخاب در اختیار اسپانسر قرار میگیرد.
در ارتباط با خندوانه دو نکته قابل نقد در ارتباط با محتوا و استفاده ابزاری از فرم، به نحوی که ذکر آن رفت قابل بیان هستند که هر دو به بخشی از آن تحت عنوان "خنداننده شو" مرتبط میباشند.
معرفی استندآپ کمدی به عنوان یک هنر نمایشی-اجتماعی یکی از اهداف برنامه نامبرده برای معرفی به جامعه ایران است. تلاشی که با استفاده بهینه از فضای رقابتی مورد توجه قرار گرفته، ولی متاسفانه این معرفی بیشتر تحت تاثیر بینش مخاطب محور قرار داشته و کمتر تلاشی برای ارائه تعریفی صحیح از آن به بیننده به شکل شفاف و تاثیرگذار ارائه میشود.
در واقع گروه داوری که ضمیمه این رقابت شدهاند گویا صرفا نقش مربیگری را به عهده دارند و وظیفه داوری برای این گروه به انفعال محض نزدیک شده است. پیامد این امر در سری قبل در معرفی قهرمان پیشین این برنامه جلوه نمود که هرچند از توانمندی اجرا و قدرت بیان بالایی برخوردار بود، اما محتوای ارائه شده توسط او کمترین بازنمایی را از آنچه استانداردهای تعریفی از استندآپ کمدی بیان میکنند در خود مستتر داشت:
" اینکه معضلات و مشکلات اجتماعی در داستان سرایی بداهه گویانه در تعامل مستقیم با تماشاگران به شکلی منتقدانه به چالش کشیده شوند؛ البته این چالش میبایست همراه با لبخند و بدون ایجاد تشویش در ذهن بیننده باشد."
داستان خندانندهشو، متاسفانه علیرغم ادعای تهیهکنندگان، بیشتر به سمت همصدایی یا حداقل همراهی با ابتذالی از استندآپ کمدی در حرکت میباشد که به شکلی آسیبزا در جامعه نهادینه شده است. برنامههایی که در آن شومنها به هر آنچه دست مییابند از تحقیر اخلاقی تا ابتذال جنسی، بدون توجه به ترکیب تماشاگران خود به عامیانهترین بیان ممکن برای خنداندن مردم، استفاده میکنند. فاجعه در این بین، نمایشی هجو از زنانگی است، که تکِ آس آنها شده است.
خنداننده شو به نظر میرسید و هنوز میرسد که شاید نقدی بود بر چنین داستانی و پایانی بر ابطال چنین برنامههایی با روشنگری ذهن مخاطب، امری که بیشک از حضور گروه داوری در برنامه انتظار میرفت.
برجستگی این نقد در اجرای نجات رقابتکنندگان مشهود میشود، جائیکه داوران صرفا تماشاچیانی بیاثر هستند و حتی حق رای فردی به عنوان تماشاگر هم ندارند و عدهای قلیل در استدیو در مورد اجراکنندگان تصمیم میگیرند.
باید دانست جلوههای متکثر از واقعیت تحت عنوان حقیقت امری نسبی است. پس در داوری برنامهای که ادعای ارائه تعریفی صحیح از استندآپ کمدی را دارد، داوری اجرای نجات حلقه ارتباطی آگاهیبخش است. مرحلهای که صرفا باید توسط داوران و با ارائه مستنداتی مبتنی بر استانداردهای تعریف شده مدیریت شود.
اما نقد مهمتر به سری جدید خندانندهشو تضاد بین ادعای مردمی بودن این برنامه و احترام به حق رای بینندگان است. در این سری تهیهکنندگان فارغ از دغدغه و به شکلی آمرانه، تبعیضی را در بخش رایگیری پایهگذاری نمودهاند که میتواند نوعی سوءاستفاده از عواطف بین فردی افراد و کالایی کردن سرمایه اجتماعی خودشان تفسیر نمود.
اینکه تنها دارندگان اپلیکیشنی خاص (و به تازگی ثبتنام در سایت)، حق شرکت در رایگیری را دارند و در نهایت نتایج با نام "شما مردم ایران انتخاب کردید" بر صحنه رسانه تصویر میگردد، پیامی جز تفکیک کلیت یک جامعه به خودی و غیرخودی ندارد، منشی که سزاوار هیچ ملتی نیست؛ بنابراین این سوال قابل طرح است که برمبنای چه قاعدهای یک برنامه یا سازمان به نام مردم ایران این حق را برای خود قائل میشود که با سوءاستفاده از جایگاه عاطفی و اجتماعیاش، اجباری در استفاده از اپلیکیشنی خاص را مبنای عمل خود به نحوی قرار دهد که افراد جامعه مجبور به انتخابی باشند که پیشتر ارتباط اجتماعی-عاطفی آن برساخته شده است.
چنین رویکردی بیشک پیامدهای اجتماعی فراوانی را در لایههای پنهان خود همرا دارد که تنها با گذر زمان پدیدار میشوند، همچنان که طبیعی بودن و مشروعیت انجام چنین کرداری از سوی مسئولان این برنامه خود حاصل و پیامد اجتماعی رویکردهایی است که بسیاری از افراد جامعه به نحوی با آنها آشنا هستند.
از سوی دیگر باید دانست که برنامههایی اینچنینی اگر نتوانند حقله اتصال اثر نمایشی خود را با جریان آگاهی بخشی به جامعه برقرار کنند (از طریق داوری بازاندیشانه)، صرفا به محتواهایی تهی بدل خواهند شد که از دل درد و رنج جامعه و گاه اختلافات طبقاتی و سیاسی، نمودی بدیع برای سرگرمی صرف تولید خواهند کرد و با عادیسازی مسائل اجتماعی به تداوم آن به عنوان یک حقیقت جاری در جامعه حیات خواهند بخشید به نحوی که سبب مشروعیت نابرابری خواهند شد. امید که استنداپ و همچنین طنز از سرنوشت فاجعهآمیزی که به آن مبتلا شدهاند رهایی یابند.
*دکترای بررسی مسائل اجتماعی ایران