bato-adv

آیدین آغداشلو: تلفظِ لوور یک سیاه‌چاله‌ی تاریخی بود

وقتی یکی در مجلس قادر نیست اسم موزه‌ای را تلفظ کند، یعنی یک افتراق تاریخی و یک سیاه‌چاله‌ی تاریخی به وجود آمده است. چطور ممکن است کسی متوجه نشود که ما داریم به عمد خودمان را دچار آلزایمرِ تاریخی می‌کنیم؟ می‌­گوییم به من چه مربوط است که اسم آن موزه چیست. من کارم چیز دیگری است. باشد. ولی این آدم نمی­‌تواند بگوید این بخشی از بروز آلزایمر تاریخی نیست.
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۳ - ۲۱ فروردين ۱۳۹۷

فرارو- آیدین آغداشلو: "در دوره‌ی حساسی زندگی می­‌کنیم که همه زود برانگیخته می­‌شوند، زود مقایسه می­‌کنند، زود خشمگین می‌شوند. اگر آدمی مثل من که در هر دو دوره، نگرنده بوده، مراقب بوده، و تماشا کرده، بخواهد نظر منصفانه‌ بدهد از هر دو دوره کوبیده می­‌شود. خیلی خیلی دشوار است که آدم در گزارشِ آنچه گذشت انصافش را و بی‌طرفی­‌اش را نگه دارد."

آیدین آغداشلو در گفتگویی با ایلنا درخصوصِ خاطراتِ هنوز ناتمامش، از کار در سال‌های تعیین‌کننده‌ی پیش از انقلاب و هم‌چنین جسته‌گریخته بعد از انقلاب می‌گوید. آغداشلو همچنین به چندین خبر تازه و دست اول هم اشاره می‌کند. او همچنین در این گفتگو به برخی شائبه‌های موجود درباره خودش نیز پاسخ می‌دهد، که در ادامه می‌خوانیم:

  • به خاطر فیلمی که دخترم، تارا دارد از من می­‌سازد به باکو رفتم. مضمون فیلم این‌گونه است که به جست‌وجویِ اجدادم به آنجا می‌روم تا آن‌ها را پیدا کنم؛ کسانی را که زنده مانده‌اند. همینطور مکان­‌ها.
  • دخترم بخش‌های مربوط به جست­‌وجوی من در باکو و آغداش را در یک فاصله‌ی ده روزه گرفت. راش‌های فیلم به‌صورت مصاحبه و دیدارهایی است که من از اماکن مختلف آغداش داشته‌ام. ازجمله‌ی این بناها، سه مسجدی است که پدر بزرگم در آغداش بنا کرده بود.
  • خاطراتم را باید هرچه زودتر تمام کنم یا این‌طور بگویم زودتر شروع کنم. چون هرقدر سنم بالاتر می­‌رود طبیعتاً و طبق معمولِ هرکسی که عمر طولانی می­‌کند آرام آرام در جاهایی خاطراتم محو می­‌شود. پس بهتر است هر چه زودتر این‌ها را مرتب کنم.
  • من زندگی­‌ام را از طریق فروش نقاشی ‌هایم تامین می‌کنم. خیلی نمی­‌توانم کارهایم را پیش خودم نگه دارم تا به یک نمایشگاه برسد. شما برای اینکه یک نمایشگاه بگذارید باید حدوداً 30 اثر داشته باشید که از بین آن‌ها 20 اثر را انتخاب کنید، چون هر کاری را هم که می­‌کشیم در نمایشگاه نمی­‌گذاریم. من این امکان را ندارم. هر چند نقاش پرکاری هستم اما پُرمحصول نیستم.
  • من از جایی به بعد، یک مرتبه دچار عارضه‌ی دیسک کمر شدم. نشستن پشت میز و خم شدن روی آن برایم دردناک است. مخصوصاً اگر زمان ببرد. درنتیجه یک ساعت کار می­‌کنم و نیم ساعت دراز می­‌کشم و این روندِ کارم را کُند می­‌کند. پس من پُرمحصول نیستم واقعاً.

  • رشت، همیشه در طول تاریخ معاصر، از دوره قاجار به بعد دروازه اروپا بود و فرهنگ اروپایی و غربی از آنجا که می‌آمد همان‌جا ساکن می‌شد. هنرمندانی هستند که در رشت به دنیا آمدند و کار کردند و همان‌جا ماندند، مثلِ علی آذرگین. نقاش فوق‌­العاده‌ای بود که در تاریخ‌نویسی مجدد اسمش را با پاک­‌کن پاک کردند. هیچ‌کس هم او را نمی‌شناسد.
  • من کارهایم را پیش خودم نگه نمی‌دارم. در اینجا پیش خودم، فقط دو تا از کارهایم را برای خودم نگه‌داری می‌کنم. یکی صورت مادرم است و یکی هم کاری است که خیلی رابطه نزدیکی از لحاظِ روحی با من دارد. این کار را سال 1359 کشیدم و زیرش هم نوشتم: «در پریشانیِ احوال نقاشی شد.» بسیار سال سختی بود برای من و وقتی این نقاشی را نگاه می­‌کنم، برایم سند همان سال است. بقیه‌ی کارها یا پیش خانواده‌ام هست یا پیش مردم.
  • کارهای من، در موزه‌­های زیادی نیست. در ایران شاید سه تا از کارهایم در موزه هنرهای معاصر است و یکی هم در موزه‌ جهان‌نماست. شاید پسرم تکین در جست‌وجوهایش کارهای بیشتری پیدا کند. نمی‌دانم. در موزه­‌های خارجی هم فکر نمی­‌کنم کاری داشته باشم.
  • من از 14 سالگی نقاشی می‌کردم. شاید قدیمی­‌ترین کاری که الان دارم برای همان چهارده سالگی باشد که داخلِ یک بشقاب را نقاشی کرده‌ام. سال‌ها بود که این بشقاب را نداشتم. یک‌بار در رشت سخنرانی داشتم. نوه‌ی کسی که این بشقاب را به او فروخته بودم، به من هدیه داد. حالا این بشقاب برای من خیلی عزیز است. نقاشی دیگری هم دارم از قدیم شاید هفده - هجده سالگی که برای کتاب‌های درسی کشیده بودم. این را هم خریداری کردم.
  • اگر آدم بخواهد نسبت به این حرف‌ها و مسائل شعار ندهد و سیاسی‌بازی درنیاورد و خودش را چه برای این حکومت و چه برای حکومت قبلی شیرین نکند، موضع دشواری پیدا می­‌کند. بهترین کار همچنان این است که این دوران را ببیند و ابزار داوری را با چیزی که در آن دوره بوده و رخ داده تلفیق کند. آن وقت شاید به یک چیز نسبتاً درستی برسیم.
  • مسئله‌ی فرهنگستان هنر و بانک پاسارگاد اصلاً به من ارتباطی نداشت. چیزهایی هستند خیلی گذرا. همین مسئله که اشاره می­‌کنید اصلاً مسئله‌ی من نبوده و به من ارتباطی نداشته است. فرهنگستان، اشیای موزه­‌ای که ملکش در اجاره‌ی بانکی بوده را به هر دلیلی توقیف می­‌کند. لابد دادگاه حکم می­‌کند. من چه‌کاره هستم؟!
  • فردی می‌تواند وارد موزه لوور شود و بگوید مثلاً این بیست‌ اثر، نقاشی­‌هایی پیش پا افتاده هستند. این نظر آن فردِ خاص است که حرفی می‌زند و رد می‌شود و اصلاً بیش از این مورد پیدا نمی­‌کند. اگر کسی در مرافعه‌‌ی بین مالک و مستاجر در جریان بانک پاسارگاد و فرهنگستان هنر، ادعا دارد که کارشناس تراز اول است و ادعا دارد که این آثار جعلی است، باید دلایلش را بیاورد و باید نگاه کرد که چه کسی این‌ حرف‌ها را می­‌زند.

  • اگر بخواهیم دقیق‌تر نگاه کنیم، من یک نقاش تاریخی هستم. تاریخ مسئله‌ی من است؛ تاریخ هتک حرمتِ ارزش­‌هایِ عالی گذشته. حالا چه هنر هشتصد سال قبل در ایران، چه هنر پانصد سال قبل دوره‌ی رنسانس ایتالیا. این یک شمول کلّی دارد و هر دو را شامل می‌شود. به این خاطر است که نویسنده این را عنوان کرده وگرنه کتاب بخش‌هایی دارد که راجع به سانسور و سیاه کردن و مرکب کشیدن است.
  • سانسور هیچ‌وقت مقوله‌ی من نبوده است. من به اخلاقیاتِ کلی­‌تری توجه دارم.
  • وقتی یکی در مجلس قادر نیست اسم موزه‌ای را تلفظ کند، یعنی یک افتراق تاریخی و یک سیاه‌چاله‌ی تاریخی به وجود آمده است. چطور ممکن است کسی متوجه نشود که ما داریم به عمد خودمان را دچار آلزایمرِ تاریخی می‌کنیم؟ می‌­گوییم به من چه مربوط است که اسم آن موزه چیست. من کارم چیز دیگری است. باشد. ولی این آدم نمی­‌تواند بگوید این بخشی از بروز آلزایمر تاریخی نیست.
  • من هیچ‌وقت موضع چپ نداشتم. درواقع موضع ایدئولوژیک نداشتم. درنتیجه چیزی که می­‌دیدم را تصویر می‌کردم. طول کشید تا به چیزی که الان هست و روشِ کنونی‌ام شده، برسم. چون شما ممکن است وقتی سونامی نزدیک می‌شود دچار تته‌پته شوید یا صدایتان بلند نشود.
  • سال­های 55 - 56 شما، آقای حسین محجوبی و آقای دریابیگی از طرف دفتر مخصوص مامور می‌‌شوید که آثار هنرمندانِ رشتی را برای موزه رشت جمع‌آوری کنید. دقیق معلوم نیست که این هنرمندان چند نفر بوده‌اند و بعد از انقلاب، چه اتفاقی برای این آثار پیش آمد.
bato-adv
مجله خواندنی ها