انفجاری مشکوک دانشآموز ١٥سالهای را در کوهدشت به شدت مصدوم کرد.
پدر این دختر گفت: علت این انفجار برای ما نامشخص است، از طریق نیروی انتظامی پیگیر این ماجرا هستیم
به گزارش شهروند، یک انفجار، یک حادثه تلخ در مدرسه حجاب کوهدشت، فاطمه را روانه بیمارستان کرد. این دختر ١٥ساله چندروز است که روی تخت بیمارستان است. مچ دستش را از دست داده و چشمش هم بشدت آسیب دیده است. دستوپای چپش هم زخمی شده است. حال او خوب نیست، اما پزشکان تلاش میکنند تا او دوباره بتواند روی دوپایش بایستد.
هفت روز از انفجار مشکوک این مدرسه دخترانه میگذرد، اما هنوز علت این حادثه مشخص نیست. درحالیکه فاطمه و همکلاسیهایش میخواستند میخی را به دیوار بکوند، شیئی شبیه سنگ در دست فاطمه منفجر شد. مچش را همانجا قطع و ترکشهای آن در بدنش جا خوش کرد. حالا پزشکان در تهران تلاش میکنند تا جراحات و از کارافتادگی اعضای بدن این دانشآموز از این بیشتر نشود. او تاکنون چندبار به اتاق عمل رفته است.
شستوشو و جلوگیری از عفونت تنها کاری است که این روزها برای فاطمه در بیمارستان امام حسین(ع) انجام میشود. خانواده این دختر هم به تهران آمدهاند، آنها نگران و چشمانتظار خبری هستند که کمی از درد و رنج آنها را کم کند. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی «شهروند» با بهروز رضایی، پدر این دانشآموز است.
شما کی از مصدومیت فاطمه مطلع شدید؟
سهشنبه هفته قبل بود. چند دقیقهای از ٨ صبح گذشته بود که از طرف مدرسه با من تماس گرفتند. من هم به بیمارستان رفتم. وقتی وضع دخترم را دیدم، شوکه شدم. دست و پا و صورتش آسیب دیده بود. آنجا به ما گفتند که باید به خرمآباد منتقل شود، بعد هم با آمبولانس به بیمارستان خرمآباد رفتیم. الان هم چند روزی است که به تهران آمدهایم.
چرا تصمیم گرفتید ادامه مداوا را در تهران انجام دهید؟
به توصیه دکترها این کار را کردیم. آنها در بیمارستان خرمآباد کاری نتوانستند انجام دهند. خودشان گفتند که باید هرچه زودتر به تهران مننقل شود. حدود ٣٠ساعت در بیمارستان خرمآباد بستری بود. به علت وخامت حال فاطمه، با بالگرد از خرمآباد به تهران آمدیم. ابتدا به بیمارستان میلاد، بعد هم با آمبولانس به بیمارستان امام حسین(ع) منتقل شد. وقتی به اینجا رسیدیم، دکترها گفتند اگر زودتر منتقل شده بود، ضایعات و صدمات اعضای بدنش را میشد بهتر کنترل و درمان کرد.
الان حال فاطمه چطور است؟
ما چیز زیادی نمیدانیم. هرچه هم که میگویم نقل قول دکترهای این بیمارستان است. دو دست، یک چشم و یکی از پاهایش آسیب زیادی دیده است. مچ دست راستش همان لحظه حادثه بهطور کامل قطع شده بود. تا جایی که ما میدانیم و پرسنل بیمارستان به ما گفتند چشمش هم آسیب جدی دیده، یک ترکش به عصب چشمش برخورد کرده است. دکترها احتمال میدهند که عصب چشم چپش قطع شده باشد. دست چپش هم از آرنج به بالا بشدت آسیب دیده و رگ اصلی آن قطع شده است. عضلات پایش هم جراحات زیادی دارد.
چندتا ترکش هم در بدنش رفته. اینکه قرار است برای او چه کاری انجام دهند، معلوم نیست. هنوز میزان جراحات و صدمات هم مشخص نیست. امروز هم به اتاق عمل رفت تا زخمهایش را شستوشو دهند. باید صبر کرد و منتظر بود. من فقط از خدا میخواهم که دیگر قطع عضو نداشته باشد. همان مچ دستش هم خیلی سخت و ناراحتکننده است. به دکترها گفتم هرکاری میتوانند انجام دهند تا حداقل دست چپش حفظ شود تا بتواند با آن دستش با عصا راه برود.
پاهایش هم آسیب دیده؟
بله، همانطور که گفتم پای چپش هم خیلی آسیب دیده. زانو از بین رفته. دکترها گفتند بهطور قطعی مچ دست راستش کامل قطع شده. همان موقع که من فاطمه را در بیمارستان دیدم از مچ به پایین را باندپیچی کرده بودند. یعنی انفجار آن شیء مچ دستش را همان لحظه قطع کرده بود.
این چه شیئی بود که باعث چنین انفجاری شد؟
ما هم نمیدانیم. اولش فکر کردیم که از همین ترقههای دستسازی است که بچهها نزدیک چهارشنبهسوری درست میکنند. البته از فاطمه مطمئن بودیم که اهل این چیزها نیست. اما خب، مدرسه کلی دانشآموز دارد و احتمال دادیم که ترقه یکی از بچههای مدرسه بوده، اما این جراحات به این وسعت نمیتواند به خاطر یک ترقه دستساز کوچک باشد. هنوز هم برای ما دلیل این انفجار نامشخص است.
مسئولان مدرسه یا آموزشوپرورش در اینباره به شما توضیحی ندادند؟
من هنوز فرصت نکردهام با مدیر یا ناظم مدرسه صحبت کنم. در این مدت فقط به فکر درمان و سلامت فاطمه هستم. البته من از طریق نیروی انتظامی پیگیر این حادثه هستم. آنها درحال بررسی علت این انفجار هستند. خواسته من هم مشخص شدن دلیل این انفجار است. باید معلوم شود که این چه شیئی بوده که باعث چنین انفجاری شده و این شیء چرا در مدرسه بوده است.
فاطمه ماجرا را برای کسی تعریف نکرده است؟
خودم چندبار از او پرسیدم. فاطمه همراه با چندتا از همکلاسیهایش مشغول آماده کردن کلاس برای مراسمی بودند. دختر من یکی از دانشآموزان فعال مدرسه است. در برنامههای پرورشی همیشه پیشقدم است. آنها میخواستند میخی به دیوار بزنند. مثل اینکه سر چکش از دستهاش جدا میشود. او هم روی زمین مینشیند تا آن را درست کند. میخی برمیدارد تا با آن سر چکش را به دسته متصل کند. برای ضربه زدن سنگی را از زمین برمیدارد. همین که اولین ضربه را با شیء به میخ میزند، منفجر میشود. فاطمه فکر کرده بود که آن شیء سنگ است.
کسی دیگر هم در این حادثه آسیب دیده است؟
چند تا از همکلاسیهای فاطمه که نزدیک او بودهاند، دچار جراحت شدهاند. ترکشهای این انفجار به پای آنها برخورد کرده است. تا جایی که من اطلاع دارم هنوز هم در بیمارستان کوهدشت بستری هستند، اما حال آنها وخیم نیست. بیشترین صدمه به فاطمه وارد شد. دلیل هم این است که آن شیء در دست او منفجر شده است. تا جایی که فاطمه تعریف کرده، او روی دو پایش نشسته تا میخ را بکوبد و بقیه همکلاسیهایش ایستاده بودند. به همین دلیل از نقاط مختلف بدن آسیب دیده است.
فاطمه کلاس چندم است؟
پانزده سالش هنوز تمام نشده. سال آخر متوسطه اول است. همان سوم راهنمایی سابق.
شما به جز فاطمه فرزند دیگری هم دارید؟
بله، یک پسر به اسم محمد که کلاس اول راهنمایی است. فاطمه دختر بزرگ من است. البته مادرش هم اصلا حال و روز خوبی ندارد. همسرم هنوز درست نمی داند که جراحت و صدمه بدنی فاطمه چقدر جدی است. به هرحال او مادراست و تحمل دیدن فرزندش را دراین وضع ندارد. برای سلامت او هم نگرانم.
در این مدت که به تهران آمدهاید، کجا ساکن هستید؟
واقعیت، آموزشوپرورش برای ما خیلی زحمت کشید. حتی دوتا سوییت برای ما در نظر گرفتند، اما خواهر و برادرم ساکن تهران هستند و الان خانه آنها هستیم. در این مدت هم از مسئولان آموزشوپرورش به دیدن دخترم آمدند. واقعا از زحمات آنها تشکر میکنیم.آقای بیرانوند، نماینده مردم خرمآباد در مجلس هم خیلی پیگیر کارهای ما هستند. پرسنل بیمارستان امام حسین(ع) برخورد بسیار خوب و محبتآمیزی با ما داشتند.
شغل شما چیست؟
من صافکارم. اصالتا هم اهل کوهدشتیم. البته دقیق ترش روستای اشتره است. روستای ما تا کوهدشت ١٨کیلومتر فاصله دارد. اهالی روستای ما همه نگران فاطمه هستند. برای او ختم انعام گرفتند. همه برای این دختر دست به دعا شدند. از همه مردم و کسانی که این گفت و گو را میخوانند هم می خواهم برای او دعا کنند.