در همان دوران یاهو مسنجر و وبلاگ بازی هم بودند کسانی که مبتلا به یک بیماری فوق حاد می شدند، بیماری ای که اگر کسی اول فروردین واقعا به آن مبتلا می شد، احتمالا روز سیزده به در، مراسم شب هفتش را برگزار می کردند، اما به لطف خدا چندین و چند ماه دوام می آورد و آخر سر هم به کلی خوب می شد. همه این ها نشان می دهد که تلاش برای پیدا کردن دوست و همصحبت هنوز هم ادامه دارد و هر چقدر سر و شکل فضای مجازی مدرن شود، روش های سنتی سر جای خودشان باقی می مانند.
هفته نامه چلچراغ نوشت: خیلی از ما هنوز صدای مهیب وصل شدن مودم کامپیوترهای خانگی را به اینترنت یادمان هست. صدایی که اگر شب ها هوس گشت و گذار در عالم مجازی که اصلا در حد و اندازه امروز نبود، به سرمان می زد، مجبور بودیم برای کم کردنش از تکنیک پیچیدن پتو یا فشار دادن بالش روی کیس کامپیوتر استفاده کنیم تا تمام اهالی خانه بیدار نشوند. این وضعیت برای نوجوان هایی که ما بودیم، به مراتب سخت تر از بزرگ ترها بود.
شاید بعضی از شما یادتان نباشد، اما آن موقع هر بچه 10، 12 ساله ای نمی توانست سرش را بیندازد پایین و برای خودش در عالم اینترنت که خیلی از خانواده ها فکر می کردند لابد از مریخ آمده، بچرخد. برای اغلب ما گشت و گذار در اینترنت یا همان چیزی که پدر و مادرهایمان فکر می کردند قرار است ما را از درس و زندگی بیندازد، محدودیت داشت. ما اجازه داشتیم ساعتی مشخص از روز را در این دنیای عجیب و غریب و البته از نظر والدینمان خطرناک بگذرانیم، حتی همان ساعت محدود هم راحت از گلویمان پایین نمی رفت، چون اعضای بزرگ تر خانواده بنا بر احساس وظیفه ای که ان را با مسئولیت پذیری تمام انجام می دادند، هر دقیقه به بهانه ای وارد اتاق می شدند.
مثلا خواهر یا برادر بزرگ تر ما ناگهان به مرور کتاب های درسی ما علاقه مند می شد. یکی از آن ها را از کتابخانه بر می داشت و در جایی که به خوبی بر صفحه مانیتور احاطه داشته باشد، به ظاهر غرق در مطالعه می شد. تازه این شرایط نوجوان هایی بود که حریم خصوصی شان برای خانواده ها محترم بود و کامپیوتر خانواده در اتاق آن ها قرار داشت. اغلب همکلاسی های ما که اساسا از این نعمت محروم بودند و برای استفاده از جانی خطرناک به نام اینترنت باید مهمان اتاق بزرگ ترها می شدند، آن هم با هزار منت. البته ما هم راه های خودمان را داشتیم و از آن جایی که مجرم همیشه یک قدم از پلیس جلوتر است، می دانستیم چطور گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم.
یک بار فلان معلم یک سوژه تحقیق می داد یا یک بار دیگر درس کامپیوترمان که خیلی وقت ها اصلا وجود خارجی نداشت، تمرین هایی برای انجام دادن روی دوشمان می گذاشت. خلاصه راه هایی برای رسیدن به این جهان مرموز که می توانست شگفت زده مان کند، پیدا می کردیم. آن هایی که خودشان اهل همین عوالم بوده اند، خوب می دانند که خیلی از ما که در اوج سن بلوغ بودیم، از جان اینترنت چه می خواستیم، اما برای آن هایی که سنشان به این سیاست ورزی ها قد نمی دهد، یا آن هایی که برای این دست خرده جنایت های نوجوانانه زیادی بچه مثبت بوده اند، باید گفت که بخش زیادی از این تلاش ها برای رسیدن به چشمه بی بدیل «یاهو مسنجر» بود.
برنامه ای که در آن می توانستیم با آدم های زیادی آشنا شویم و با آن ها حرف بزنیم. این امکان برای ما چنان امتیازی محسوب می شد که حاضر بودیم برایش هزار دروغ و دونگ ببافیم و هزار جنگ و دعوا راه بیندازیم. غرض از همه این حرف ها این بود که با مرور روش های دوست یابی و ارتباط برقرار کردن آدم ها در دنیای پهناور اپلیکیشن ها، در روزگاری که اینترنت دیگر ارزش ریالی چندانی ندارد و هر بچه خردسالی هم بهتر از بزرگ ترها بلد است از تلفن هوشمند استفاده کند، روش های قدیمی هنوز زنده هستند. هنوز هم خیلی ها با همان روش ها سعی می کنند با دیگران آشنایی به هم بزنند.
اتحاد همشهری ها
یکی از روش های قدیمی که هنوز هم دیده می شود، گردهمایی اهالی فلان شهر و استان و حتی روستاست. اگر شما جزو افراد یاهو مسنجرباز باشید، حتما تجربه اش را داشته اید که یکی از مخ های اینترنت همان روزهای نوجوانی تان، کسی که فوت و فن همه چیز را بلد بود، لا به لای آموزش های خارق العاده اش به شما گفته باشد که وقتی وارد یاهو مسنجر می شوید، اگر در بخش چت روم فلان کد را بزنید، چت روم شهر مخصوصی باز می شود و این طوری می توانید با افرادی از شهر خودتان آشنا شوید. اما امروزی ها یا همان قدیمی هایی که هنوز در همان عوالم هستند، لازم نیست علم آسمانی داشته باشند و هزار تکنیک پیاده کنند تا به اهالی شهرشان دسترسی پیدا کنند.
انواع کانال ها و گروه ها این کار را ساده کرده اند. حالا گروه های چند هزارتایی یا حتی چند صدهزارتایی از اهالی شهرها و روستاهای مختلف ساخته شده اند تا آدم ها مطمئن باشند در میان همشهری های خودشان قرار دارند. اگرچه خیلی از این گروه ها برای فرستادن انواع و اقسام جوک ها و کلیپ های محلی ساخته شده اند، اما محلی برای دوست یابی هم هستند. برای اعضای این گروه ها بحث های دونفره بر سر موضوعی واحد می تواند سرآغاز آشنایی و منتقل شدن ادامه گفت و گو به چت خصوصی باشد. از قضا خیلی از ادمین ها که نمی خواهند بازارشان با انتقال گفت و گوها به جایی دیگر خراب شود، سعی می کنند موضوع را از بیخ کنترل کنند.
برای همین هم دائم تذکر می دهند که گفت و گوی دونفره نداریم. در این حین بعضی ها هم بدون علاقه طرف مقابل به او پیغام می دهند و سعی می کنند باب گفت و گو را باز کنند، که البته ادمین ها برای این هم راه حل دارند. قانون اغلب گروه ها این است که اگر عضوی به عضو دیگر پیغام خصوصی داد، یا تلاش کرد هر نوع ارتباطی برقرار کند، فورا از گروه بیرون انداخته و بلاک می شود. با همه این تمهیدات کنترلی هنوز هم عضویت در چنین گروه های یکی از راه های تضمینی آشنا شدن با دیگران است، هر چقدر هم که قدیمی به نظر برسد و فکر کنیم دیگر جواب نمی دهد.
بهانه ای به نام هدف مشترک
گروه های دیگری هم هستند که می توانند باعث شوند باب آشنایی های زیادی باز شود و اساس خیلی ها به همین دلیل وارد آن ها می شوند. گروه هایی که برای هدفی خاص درست شده اند، مثل گروه های رژیم لاغری دسته جمعی یا تشکیل حلقه های مطالعاتی رمان های عاشقانه. منطقی هم که به قضیه نگاه کنید، می بینید چه راهی برای آشنا شدن با آدم ها بهتر از وارد شدن به گروهی است که اعضایش دغدغه ها و هدف های مشترک با شما دارند.
شاید بگویید این روش که در گذشته وجود نداشته، اما باید به عنوان یک فرد متخصص در امور مربوط به یاهو مسنجر خدمتتان عرض کنم که وجود داشته. همان زمان هم عمده زیادی در فضای عمومی چت روم اعلام می کردند که در یک گروهی بحث داغی بر سر موضوعات مهم مثل تغییر در سیاست خارجی کره شمالی(!) یا تازه ترین تغییرات در ضریب دروس در کنکور در جریان است تا عده زیادی برای پیوستن به آن چت گروهی داوطلب شوند.
ترکیب واقعیت و مجاز
یکی دیگر از روش های قدیمی که هنوز هم کارکرد خودش را دارد، قرارهای گروهی اینترنتی است. در این یک مورد اگرچه هیجان اعضای گروه های مجازی برای قرارهای دنیای واقعی به اندازه هیجان ما در آن زمان نیست، اما طرفداران خودش را دارد. جدود 15 سال پیش که ما پایه های دنیای یاهو مسنجر یا گودر به دعوت فلان وبلاگ نویس محبوب یا فعال مسنجری به یکی از قرارهای دنیای واقعی می رفتیم، واقعا نمی دانستیم چه چیزی انتظارمان را می کشد،
مثلا ممکن بود یک عدد کامیار را که فکر می کردیم 19 ساله و بدن ساز است، در بسته بندی یک عدد هوشنگ 35 ساله تحویل بگیریم که در عمرش یک دمبل نیم کیلویی هم بلند نکرده. اما الان اعضای گروه ها آن قدر توانایی رد و بدل کردن عکس و فیلم دارند که ریسک چنین شکستی برایشان تا حد زیادی پایین است. این موضوع شاید از هیجان اولین دیدارهای گروهی کم کند، اما تضمینی برای کیفیت آن ها محسوب می شود. به همین دلیل هم کار و کاسبی گروه هایی که چنین گردهمایی هایی برگزار می کنند، هنوز هم حسابی داغ است.
با من بیچاره دوستی کنید
فکر می کنم جلب ترحم یکی از قدیمی ترین راه های بشر برای ارتباط برقرار کردن با دیگران بوده است. بالاخره وقتی شما در قحطی بزرگ شده باشید، هر روز سه وعده کتک خورده باشید و از نعمت پدر و مادر هم محروم بوده باشید، احتمال بیشتری وجود دارد که وقتی دو کلمه قلمبه سلمبه بلغور کنید، مورد توجه قرار بگیرید. طبق همین فرمول از همان زمان یاهو مسنجر یا حتی قبل از آن، وقتی که مردم با پیام رسان های معمولی تلفن همراه سعی می کردند ارتباطی برقرار کنند، این روش طرفداران خودش را داشته است. تفاوت مدل امروزی در سر و شکل ماجراست، مثلا الان یک نفر گروه یا کانالی می سازد که آخرین نوشته هایش را پیش از مرگ منتشر کند،
چون دکترها به او گفته اند که یک ماه بیشتر زنده نیست و او که حرف های زیادی روی دلش تلمبار شده، تصمیم می گیرد گروه یا کانالی راه بیندازد. اما ناگهان بعد از گذشت چند ماه به اذن خدا شفای کامل میگیرد، طوری که پزشکان می گویند حتما معجزه ای رخ داده. شاید باور نکنید. اما همین معجزه می تواند محبوبیت بیشتری برای فرد دست و پا کند. به این ترتیب او که حالا سالم و سرحال است، یک عالم هوادار دارد که می تواند با هرکدام که خواست، سر صحبت و دوستی را باز کند.
در همان دوران یاهو مسنجر و وبلاگ بازی هم بودند کسانی که مبتلا به یک بیماری فوق حاد می شدند، بیماری ای که اگر کسی اول فروردین واقعا به آن مبتلا می شد، احتمالا روز سیزده به در، مراسم شب هفتش را برگزار می کردند، اما به لطف خدا چندین و چند ماه دوام می آورد و آخر سر هم به کلی خوب می شد. همه این ها نشان می دهد که تلاش برای پیدا کردن دوست و همصحبت هنوز هم ادامه دارد و هر چقدر سر و شکل فضای مجازی مدرن شود، روش های سنتی سر جای خودشان باقی می مانند.