فرارو-
به تازگی کلیپی در فضای مجازی منتشر شده است که از آن به عنوان یکی از
مراحل بازی نهنگ آبی نام برده میشود. تکلیف فردی که این بازی را انجام
میدهد این است که یک رومز کامل این کلیپ و موسیقی آن را ببیند و بشنود.
فرد
با دیدن مکرر فضای سرد کلیپ و تصویری سورئال از نهنگ که انگار به نوعی
نمادین، تجلی یک نجاتبخش است تحت تاثیر قرار میگیرد. فضای خاص این کلیپ
در کنار آهنگ سرد و با محتوای نا امیدی و بریدن از دنیا و انسانها، هرچند
نمیتواند علتی برای خودکشی باشد اما میتواند در نقش کبریتی باشد بر انبار
باروت مشکلات روحی و خانوادگی یک نوجوان.
آرمان شهرکی پژوهشگر در گفتگویی با
فرارو عناصر سینمایی این کلیپ و نحوه اثر گذاری آن روی مخاطب آن- که نوجوان هستند- را بررسی میکند:
خوب
است در ابتدای بحث از یک نظریه صحبت کنیم. نظریهای به نام” ساختنگراییِ
اجتماعی” یا social constructionism که فکر میکنم برای آغاز سخن بد نباشد.
قائلان به این تئوری معتقدند که هیچ پدیده یا واقعیت اجتماعی دارای ذات
نیست یعنی اینکه ذاتا هیچ چیزی خوب نیست و ذاتا هیچ چیزی بد هم نیست، نه
زیبا و نه زشت.
یعنی یک جور هرمنوتیک و
تفسیرگرایی در این نظریه هست؛ لذا اگر ما نقد این اثر (کلیپ مربوط به نهنگ
آبی) را از دید این نظریه یا پارادایم جلو ببریم به نظر حقیر بحث غنیتر
خواهد بود.
حالا ممکن است کسی این تئوری را قبول
نداشته باشد و نقد ما را از اساس زیر سوال ببرد که البته داستان دیگری است.
به هرحال نظرات و تفسیرها متفاوت است. اگر نشانههایی که در این کلیپ هست
را بخواهیم تحلیل بکنیم خب بالتبع انسان را به یاد تیزر یا آنونس یک فیلم
جادهای میاندازد.
من وقتی
کلیپ را میدیدم یاد سکانس افتتاحیه فیلم "درخشش" اثر "استنلی کوبریک"
افتادم. آنجا هم یک لانگ شات طولانی است؛ یک نمای هوایی از اتومبیلی در
جادهای کوهستانی که به سمت هتل "آورلوک” overlook در حال حرکت است؛ که آن
فرد راننده هم کسی نیست جز "جک نیکلسون" که در آن فیلم نقش یک نویسنده
روانپریشی را بازی میکند که البته از جمله معروفترین فیلمها در ژانر
دلهرهآور و ترسناک است.
در مورد این کلیپ میتوان
گفت کسی که آن را انتخاب و روی بازی نهنگ آبی سوار و برای مخاطبین بازی
ارسال کرده اگر نگوییم اطلاعات خیلی کامل، ولی اطلاعات خوبی داشته در مورد
اهداف بازی و آنچیزی که میخواسته به آن برسد یا گروه سنی مخاطب بازی یا
به طور کلی کارکردهای این بازی.
از جمله نشانهها و
نمادهایی که خوب انتخاب شده یکی لوکیشن است- که عرض کردم من را به یاد
فیلم درخشش میانداخت با آن فضای سرد وهمآلود و تیرهوتار-. همچنین
تونالیته رنگی که میرود به سمت آبی تیره یا سیاه.
همچنین
کلیپ ابعاد سورئالیستی هم دارد یعنی فرض بفرمایید همپوشانیِ superimpose
تصویر نهنگ بر زمینهی آسمان ابری و مهآلود (یاد خوکهای پرندهی
پینکفلوید نمیافتید؟).
انگار
که آن فردی که راننده آن ماشین است (یک نوجوان) در یک فضای سردِ
تیرهوتار به سمت یک مقصد نامعلوم حرکت میکند. گویی نهنگ، دستان این فردِ
گمگشته و به تهِخطرسیده را گرفته به سمت یک مدینه فاضله میبرد؛ جایی
که بر خلاف فضای تیره و گرگومیشِ زندگی، جاییست گرم و امن و امان.
بنابراین
با یک موسیقیِ پاپ غم انگیز آن فضای سرد را ایجاد کرده (آقای دکتر اباذری
راست میگفت که پاپ داریم تا پاپ) و با این تصویر سورئالیستی یک مدینه
فاضله.
البته آن نظریه برساختگراییِ اجتماعی که
اول عرض کردم اینجا به دردمان میخورد. درست است که این المانها وجو دارد؛
اما نظریه میگوید که مرگ یا سوق دادن به مرگ یا سوق دادن به خودکشی در
ذات هیچ اثری نیست یعنی شما به هیچ عنوان حتی با آن عناصر و نشانههایی که
خدمتتان عرض کردم در یک اثر هنری یا داستان نمیتوانید فرد را به خودکشی
سوق دهید.
اگرچه آن کسی که این
کلیپ را با این بازی رویهم سوار کرده چنین نیتی داشته؛ لیکن در رده سنی
هدف که حالا ما میبینیم دختران یا پسران نوجوان هستند توانسته تا حدودی به
هدف خود برسد.
در مواجهه با
یک خواننده بزرگسال، اما یا کسی که از تحصیلات بیشتری برخوردار است کمیتش
لنگ است. متن توسط خوانندگان مختلف به درجات گوناگون و به شیوهای گونهگون
تفسیر میشود. منتها در سنین دبیرستان و بلوغ استفاده از عناصری ویژه از
موسیقی گرفته تا جلوههای بصری یا گریم بازیگران و یا صحنهپردازی و تعریف
فضا میتواند به نوعی فهمیده یا خوانش بشود که میل فرد را به خودکشی افزایش
دهد.
شما اگر آن آهنگ یکشنبهی نحس gloomy Sunday
را در نظر بگیرید. در تاریخچه این آهنگ هم نوشته بود که آن هم -حتی بسیار
بیشتر از نهنگ آبی- افرادی را به سمت خودکشی متمایل نموده. خودکشیِ افراد
زیادی در کشورهای گوناگون به شنیدن این آهنگ منتسب شد.
تفسیری
که در ابتدا گفتیم در رابطه با یکشنبهی نحس هم صادق است به این معنا که
در ذات آن چیزی نیست که ما را به خودکشی سوق دهد این خوانش یک سری مخاطبین
خاص از المانهای یک اثر است که چنین تاثیری میتواند داشته باشد. آن خوانش
هم بستگی به جایگاه و طبقه اجتماعی افراد و وضعیتهای روحی روانیشان دارد.
خلاصه
کنیم. من خوبی و بدی و زیبایی و زشتی را در ذات هیچ اثری نمیبینم و بیشتر
بسته به فرآیند تفسیر متن- متن به معنی واسع کلمه مد نظرم است- یک اثر است
که این اثر مجددا خلق میشود، تولید میشود و بارها و بارها باز تولید
میشود. آنجا است که ما بایستی در نقد آثاری همچون نهنگ آبی یا یکشنبهی
نحس بیشتر مرکز تحلیلی را ببریم به سمت مخاطبین نه خود اثر. اگرچه عناصر
هنریِ متشکلهی کلیپ مذکور صدالبته شاد و بهرقص درآورنده هم نیست.
به
این معنا که اگر بنده بخواهم در یک فیلم یا کلیپ غم انگیز در ژانر درام
تلخ یا به فرض در یک فیلم "نوآر" استفاده بکنم خواهینخواهی میروم از
المان هایی که سازنده این کلیپ استفاده کرده است بهره میبرم.
البته
تکرار هم موثر است. تکرار یکی از حربههای تبلیغات است. یعنی خود تکرار هم
ابزاری است برای دستکاری ذهنی در جهان تبلیغات؛ و یا فرایند تقلید
اجتماعی. اگر یک مخاطب با دیدن این کلیپ خودکشی کرد خیلیها شاید تنها از
روی تقلید چنین کنند.
ولی به طور کل اگر تحلیل را
بخواهیم در قالب یک چهارچوبِ تئوری ببریم و آن تئوری به فرض نظریه
ساختنگرایی اجتماعی باشد ما نبایستی قائل به یک ذات مقدس یا کفرآمیز برای
یک اثر هنری باشیم.
مثلا به
فرض "دون کیشوت" را یک روستایی بخواند یا یک روشنفکرِ شهرنشین زمین تا
آسمان تحلیلش فرق میکند. دون کیشوت را یک فرد عقلگرا بخواند یا کسی که
دونژوانی فکر میکند تاثیر اثر زمین تا آسمان متفاوت خواهد بود. اثر در
ذهن خواننده شکل گرفته و به حیات خویش ادامه میدهد.
یک
مورد دیگر را هم اشاره کنم؛ نویسندهای داریم به نام "زیگفرید یگر
Siegfried Jager" ایشان یک زبان شناس آلمانی است که در تحلیل گفتمان کار
میکند و مفهومی دارد که برای تحلیل گفتمان برای پاسخ به پرسش شما به کار
میآید.
مفهومی تحت عنوان
"انبوهی گفتمانی یا discursive milling mess "یا "نمادهای جمعی
"collective symbols یا "گنجینهی تصویری repertoire of images".
ایشان
معتقد است که در هر جامعهای در حال حاضر یا وضعیت کنونیاش یک انبوهی
گفتمانی وجود دارد که تمامی جامعه؛ پیر و جوان، تحصیلکرده و بی سواد، زن
مرد از مجرای آن انبوهه یا آن ذخیرهی گفتمانی یا نمادین است که همه
واقعیتهای اجتماعی آن مملکت را تحلیل و تفسیر میکنند.
اگر بخواهیم این مفهوم زیگفرید یاگر را به کار ببریم ما الان در وضعیتی
هستیم که این گرایش به مرگ و خودکشی -متاسفانه بنابر دلایلی که از حوصله
مصاحبه شما خارج است- از گرایش به زندگی در ایران بیشتر شده و وارد ذخیرهی
تصویری و انبوهی گفتمانی افراد شده؛ آنجا که اندیشه و عمل به یکدیگر ملحق
شده و ساختار و شکل جامعه را رقم میزنند.
لذا وقتی در این کشور چنین المانهای در یک کلیپی با چنین اهدافی میآید و
گروههای نوجوانان را هدف میگیرد؛ شما بایستی اقدام به خودکشی را محتمل
بدانید. چون انبوههی گفتمانی یا انبوههی نمادین جمعی ما در این مملکت
دچار مشکل شده و بیشتر -همانطور که عرض کردم- به سمت مرگ گرایش دارد تا به
سمت زندگی بذا بسیاری از آثار هنری میتوانند زمینهساز تمایل به مرگ و در
سنین بلوغ باشند.