نگهبان یک کارگاه عمرانی زمانی که دوست معتادش را زیر شکنجههای مرگبار قرار داد تا مواد سرقتی را پس بگیرد، مرتکب یک جنایت شد.
به گزارش شهروند، این مرد پس از یک سال فرار وقتی در طرح جمعآوری معتادان دستگیر شد، در جمع دوستانش در کمپ ترک اعتیاد برای بزرگنمایی به قتل دوستش اعتراف کرد و درنهایت دستگیر شد.
ساعت ١٩:٢٠ دقیقه ٣٠ آبان ماه سال گذشته مأموران کلانتری ١٣٤ شهرک قدس در جریان پیداشدن جسد مرد ٢٩سالهای در یک اتاقک نگهبانی کارگاه عمرانی در نزدیکی اتوبان چمران، بعد از پل ملاصدرا قرار گرفتند و تیمی از مأموران برای بررسیهای ابتدایی در صحنه جرم حاضر شدند.
بازپرس محسن مدیر روستا از شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از مأموران اداره ١٠ پلیس آگاهی نیز برای افشاگری این جنایت پنهانی وارد عمل شد. تیم جنایی با حضور در محل با جسد مرد جوانی روبهرو شدند که دست و پاهایش در اتاقک نگهبانی بسته شده بود و روی بدنش آثار شکنجه و کتککاریهای زیادی وجود داشت.
تیم پزشکی قانونی نیز علت مرگ مرد را ضربه جسم سخت به سر اعلام کرد. کارآگاهان در ادامه تحقیقات میدانی پی بردند جسد مرد جوان متعلق به کیوان ٢٩ساله، یکی از کارتنخوابهای فضای سبز اطراف بزرگراه بود که همراه دیگر معتادان کارتنخواب در این محل پاتوق میکرد.
مأموران در کاوشهای پلیسی خیلی زود توانستند عامل این جنایت که «قربان» ٦٧ ساله است را شناسایی کنند. در تجسسهای میدانی مشخص شد که این مرد به عنوان پیمانکار در کار آسفالتسازی فعالیت میکند و نگهبان کارگاه عمرانی است که این جنایت در اتاقک وی رقم خورده است. در ادامه مشخص شد که خانواده عامل جنایت در یکی از شهرستانها زندگی میکند و این مرد با مقتول دوست بود و هر روز با هم موادمخدر مصرف میکردند.
یکی از کارتنخوابها که عامل جنایت و کیوان را میشناخت، در تحقیقات پلیسی گفت: «صبح روز حادثه قربان به دنبال کیوان میگشت و دیگر کسی از آنها اطلاعی نداشت تا اینکه جسد کیوان داخل اتاقک نگهبانی پیدا شد و این در حالی بود که «قربان» نیز ناپدید شده بود.»
وی ادامه داد: «قربان چند روز قبل به سراغ ما آمد و ادعا کرد که کیوان موادمخدر او را از داخل کانکس نگهبانی سرقت کرده و تحویل ما داده است اما کیوان هیچگونه موادمخدری به ما نداده بود و فکر میکنیم آنها بر سر موادمخدر با هم اختلاف پیدا کرده بودند.»
کارآگاهان در تحقیقات پلیسی پی بردند که قربان پس از قتل سوار بر خودروی نیسان شخصیاش از تهران خارج شده و این در حالی بود که خانواده وی نیز اطلاعی از سرنوشت او نداشتند. ردیابیهای پلیسی ادامه داشت تا اینکه مأموران اداره ١٠ پلیس آگاهی تهران روز ٢٣ مهرماه امسال پی بردند مرد میانسالی با مشخصات ظاهری قربان اما با نام «علی تیموری» در کمپ ترک اعتیاد فشافویه به عنوان یکی از افراد کارتنخواب تحت درمان است.
همین کافی بود تا مأموران ساعت ٧ عصر ٢٣ مهرماه با حضور در کمپ فشافویه به سراغ مرد میانسال بروند و در همان بررسیهای ابتدایی مشخص شد که وی همان «قربان» متهم فراری پرونده قتل در اتاقک نگهبانی است. بدین ترتیب مرد میانسال به قتل دوست معتادش در اتاقک نگهبانی اعتراف کرد و سپس به دستور بازپرس مدیر روستا متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره ١٠ پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
اعتراف به قتل در جمع دوستان افیونی
عامل جنایت که سالهاست برای کار به تهران آمده و اعتیاد به موادمخدر هرویین دارد ادعا میکند كه اگر در جمع دوستان در کمپ ترک اعتیاد برای بزرگنمایی درباره قتل حرفی نمیزد شاید دستگیر نمیشد.
صبح دیروز متهم برای انجام تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و جزییات ماجرای جنایت را فاش کرد.
اعتیاد داری؟
بله؛ سالهاست که هرویین مصرف میکنم.
تنها زندگی میکنی؟
٤٠ سال قبل از شهرمان به تهران آمدم و در کارهای مختلف نگهبانی، جمعکردن ضایعات، کارگری و... مشغول به کار شدم و هزینه زندگیام را تأمین میکردم و برای خانوادهام که در شهرستان زندگی میکنند، پول میفرستادم؛ به همین خاطر همیشه در تهران تنها بودم.
چطور با کیوان آشنا شدی؟
مدتی بود که در کارگاه آسفالتسازی مشغول به کار شده بودم و نگهبان آنجا نیز بودم. کیوان و دوستانش که کارتنخواب بودند نیز در نزدیکی کارگاه پاتوق داشتند و پس از اینکه با هم آشنا شدیم، هر روز با هم مواد مصرف میکردیم.
با کیوان اختلاف داشتی؟
من موادمخدر را همیشه در اتاقک نگهبانی نگهداری میکردم؛ یک روز متوجه ناپدیدشدن هرویینی که خریده بودم، شدم و تنها کسی که از محل آنها اطلاع داشت، کیوان بود به همین خاطر به سراغش رفتم تا مواد را پس بگیرم اما او ادعای بیاطلاعی میکرد ولی من مطمئن بودم که کار خودش است به همینخاطر به او مهلت دادم تا خودش مواد را پس دهد؛ چند روز بعد دوباره سراغ مواد را گرفتم اما باز میگفت که سرقت مواد کار او نبوده و اطلاعی از آنها ندارد.
به همین خاطر کیوان را کشتی؟
من قصد کشتن کیوان را نداشتم و او زیر شکنجههای من تسلیم مرگ شد.
چرا او را شکنجه دادی؟
وقتی دیدم کیوان نمیخواهد مواد را پس بدهد، تصمیم گرفتم به زور آنها را پس بگیرم؛ به همین خاطر صبح روز حادثه زمانی که کیوان به سراغم آمد، او را در اتاقک نگهبانی زندانی کردم و سپس دستوپاهایش را از پشت بستم. چون از فیلمهای تلویزیونی نحوه شکنجه را دیده بودم، به همان شیوه او را از سقف کانکس آویزان کردم و ابتدا از او خواستم تا محل نگهداری مواد را اعلام کند اما مقاومت کرد. در ادامه با چوبدستی ضرباتی به بدنش زدم که در این مرحله کیوان اعتراف کرد كه مواد را در اختیار دو نفر از دوستان کارتنخوابش قرار داده است؛ بهسرعت سراغ آنها رفتم ولی آنها عنوان کردند که کیوان هیچگونه موادی به آنها نداده است.
چطور کیوان را به قتل رساندی؟
وقتی دیدم کیوان در زیر شکنجهها دروغ گفته است، عصبانی شدم و به کانکس برگشتم و از شدت عصبانیت با چوبدستی ضرباتي به سروصورتش زدم که ناگهان فریادهای کیوان پایان گرفت. از ترس از کانکس خارج شدم و سوار بر خودرویم پا به فرار گذاشتم.
کی متوجه مرگ کیوان شدی؟
پس از اینکه از کانکس خارج شدم، متوجه شدم گوشی موبایلم را داخل اتاقک جا گذاشتهام؛ به همین خاطر از یکی از دوستانم خواستم برای سرکشی به کانکس نگهبانی برود تا گوشی موبایلم را بیاورد و وضع کیوان را بررسی کند که قبول نکرد. در ادامه خودم با اورژانس تماس گرفتم و درخواست کمک کردم و بعد از آن سراغ یکی دیگر از دوستانم رفتم که او پذیرفت به اتاقک نگهبانی برود. پس از اینکه گوشی موبایلم را آورد، خبر داد که کیوان مرده است.
در این مدت کجا بودی؟
به شهرهای مختلفی رفتم و کارگری میکردم و هر چه پول در میآوردم هزینه اعتیادم میکردم و در این مدت نیز با خانوادهام تماسی نداشتم.
چرا به تهران بازگشتی؟
پس از نزدیک به یک سال فکر کردم که دیگر کسی در تعقیبم نیست به همین خاطر به تهران آمدم تا اینکه چندی قبل در طرح جمعآوری معتادان خیابانی دستگیر شدم و ما را به کمپ ترک اعتیاد در فشافویه منتقل کردند. برای اینکه شناسایی نشوم خودم را با نام علی تیموری معرفی کردم و فکر نمیکردم یک بزرگنمایی باعث دستگیریام شود.
ماجرای جنایت چطور لو رفت؟
در این مدت که در کمپ ترک اعتیاد بودم، در حال درمان و ترککردن بودم و هر روز با دوستانی که در کمپ پیدا کرده بودم، دور هم جمع میشدیم و هر کس در مورد خاطرات و کارهایی که کرده بود، حرف میزد تا اینکه یک روز نمیدانم چه شد که برای بزرگنمایی و خودنمایی گفتم که من یک نفر را زیر شکنجه کشتهام.
فکر نمیکردی حرفهایت باعث دستگیریت شود؟
تو شرایطی که بودیم، فکر نمیکردم کسی حرفم را باور کند و نمیدانم چرا این حرف را زدم؛ چون کسی در تهران مرا نمیشناخت و جای ثابتی برای زندگی نداشتم و شاید اگر برای بزرگنمایی حرفی نمیزدم الان دستگیر نشده بودم.