در هفتههای اخیر طرحی از سوی دو سناتور دموکرات مبنی بر تقسیم عراق به سه بخش در سنای آمریکا مطرح شد و به تصویب 75 رای موافق در برابر 23 رای مخالف رسید.
این طرح واکنشهای ضدونقیضی در عراق و کشورهای همجوار آن برانگیخت که گویا، در این میان تنها کردهای عراق بودند که روی خوشی به آن نشان دادند.
در ایران برخی تحلیلها متوجه عملی نبودن این طرح یا تکرار الگوی بوسنی بهعنوان یک کنفدراسیون در عراق و امثال این نظرات بود. دولت ایران نیز ضمن رد این طرح، تصمیم در مورد عراق را حق مردم آن کشور دانست.
گذشته از هر تحلیل یا اظهارنظر و بیانیهای، نکته قابل اهمیت در مورد این طرح دریافتن ماهیت آن است. مسئله را به اینگونه میتوان بررسی کرد که؛ آیا طرح جوزف بایدن و سام براون یک تاکتیک است یا استراتژی؟
در واقع، فارغ از احساسات ناسیونالیستی که در تحلیلها و بهخصوص اظهارات عراقیها دیده میشود یا بدور از توجه به واکنشهای کشورهای همجوار عراق باید دید که این طرح چه جایگاهی در برنامههای آمریکا در عراق بهنحو خاص و در خاورمیانه به نحو عام دارد.
در ذیل پرسش مذکور که امکان یک نگاه کلی به این طرح را میده،د مسئله از دو جنبه بررسی میشود.
طرح تقسیم عراق بهعنوان تاکتیک
طرح بایدن ـ براون را میتوان روشی تلقی کرد که برای تسهیل و تسریع خروج نیروهای آمریکایی از عراق طراحی شدهاست. پس از فشارهای کنگره و سنا بر رئیسجمهور آمریکا برای خروج نیروهای آمریکایی و مقاومت جورج بوش که حتی کار به وتوی مصوبه کنگره کشید، به نظر میرسد که این طرح به دنبال راهکاری است که در صورت اجرای آن دیگر نیازی به حضور نیروهای آمریکایی در عراق نباشد. بنابه ظاهر، آمریکاییان میخواهند کار عراقیان را به خودشان حواله کنند تا از دردسر مداخله در عراق آسوده شوند، یعنی آنچه که دموکراتها با این طرح مدعی آن هستند.
در صورتی میتوان طرح دموکراتها را یک تاکتیک تلقی کرد که دو موضوع جواب داده شود؛
الف ـ آیا این طرح میتواند وجهی اجرایی داشته باشد تا با آن یک معضل موجود یعنی مشکلات آمریکا در عراق برطرف شود؟
ب - آیا طرح یا طرحهای دیگری وجود ندارند تا این طرح به عنوان تنها راه حل اجرایی تلقی شود و اگر هم وجود دارند، این طرح چه امتیازاتی نسبت به آنها دارد؟
در مورد پرسش اول نخستین چیزی که به چشم میخورد، همان قید غیرالزام آور بودن آن است. شاید گفته شود این قید نه به معنای غیراجرایی بودن، بلکه به معنای ارشادی بودن برای رئیسجمهور آمریکاست، اما باید توجه داشت که اگر دموکراتها پس از وتوی مصوبات آنان توسط رئیسجمهور به دنبال راهی برای خروج از آمریکا هستند، به تصویب طرحی الزامآور نیاز داشتند و نه غیرالزامآور.
علاوه براین، طرح چنان کلی و حتی گنگ است که حتی تمایزش با قانون اساسی عراق نیز نامعلوم است، تمایزی که از دید برخی از تحلیلگران پوشیده ماندهاست. با وجود ابهام و کلیتی که در این طرح وجود دارد، آن را نمیتوان واجد وجه اجرایی دانست.
در مورد پرسش دوم نیز باید گفت طرحهایی هماکنون در عراق اجرا میشود که بهتدریج زمینه خروج نیروهای آمریکایی از عراق را فراهم میکند که طرح مسلح کردن عشایر در الانبار و برقراری امنیت در آن منطقه یکی از این طرحهاست.
بنابراین، نه تنها طرحهای دیگری وجود دارد، بلکه میتوان گفت طرح تقسیم به علت اجرایی نبودن نسب به آنها مزیتی نیز ندارد.
طرح تقسیم عراق بهعنوان استراتژی
در صورتی میتوان طرح تقسیم عراق را نه یک تاکتیک بلکه استراتژی آمریکا در مورد عراق دانست که این طرح راهبرد اساسی آمریکا نسبت عراق و حتی خاورمیانه را نشان دهد. در این صورت، طرح بایدن-براون به عنوان دستورالعملی اجرایی به رئیسجمهور آمریکا تلقی نمیشود، بلکه راهبرد اساسی آمریکا از مداخله در عراق را نشان می دهد.
البته لازم به ذکر است تقسیم عراق شاید تنها هدف استراتژیک آمریکا نباشد و حتی میتوان اهداف بدیلی نیز در نظر گرفت که اقدامات آمریکا قابل جهتگیری از یکی به سوی دیگری باشد.
در برابر این تصور از طرح تقسیم پرسشی اساسی وجود دارد؛ آیا طرح تقسیم همخوان با مداخله آمریکا در عراق و اقدامات بعدی در آن کشور هست؟ در پاسخ به این پرسش است که مسئله همانندی طرح تقسیم با قانون اساسی عراق مبتنی بر نظامی فدرالی فهمیده میشود. این درست است که این طرح از لحاظ محتوا با قانون اساسی عراق مخالفتی ندارد، اما این بدان معنا نیست که طرح مذکور تقسیم و تجزیه عراق را هدف نگرفتهاست؛ آنچه که خود عراقیها به خوبی از آن دریافت کردهاند. موضوع در این است که طرح بایدن- براون اولین گام به سوی تجزیه عراق نیست بلکه گام قبلی در نظام فدرال برداشتهشد. از این رو، نظام فدرالی تنها در منطقه کردنشین پذیرفته و اجرا شد و در دیگر مناطق شیعه و سنینشین به اجرا در نیامده و حتی روشی نیز برای آن پیشبینی نشدهاست. علاوه براین، تجزیه عراق اقدام اساسی برای ایجاد خاورمیانه بزرگ است تا با خورد شدن قدرتهای بزرگ به قدرتهای کوچکتر راه برای ایجاد نظامهای دموکراتیک در خاورمیانه باز شود. در این میان نباید نقش کردستان مستقل در آینده سیاسی خاورمیانه از نظر آمریکا را فراموش کرد که میتوان بهعنوان دستآورد طلایی آمریکا از مداخله در عراق یاد کرد.
طرح تقسیم عراق چه بهعنوان تاکتیک و یا استراتژی آمریکا در عراق بدانیم، برای ایران علیالسویه است. گمان این که تجزیه عراق یا بدترین صورت متصور از مداخله آمریکا در عراق تهدیدی علیه ایران باشد، نهتنها چندان مقرون به صواب نیست بلکه این ایران است که از این میان بیشترین بهره را خواهد برد. شاید یکی از معضلات آمریکا و حتی تعلل آن کشور در اجرایی شدن این طرح در توجهش به همین مسئله باشد.