بررسی حواشی مراسم تحلیف با نگاهی به کتاب غرب چگونه غرب شد؟ نوشته دکترصادق زیباکلام
غلامرضا هاشمی فرد؛ عشق و نفرت؛ بررسی حواشی مراسم تحلیف با نگاهی به کتاب غرب چگونه غرب شد؟ نوشتهی دکترصادق زیباکلام.
در حاشیهی مراسم تحلیف دورهی دوم ریاست جمهوری حسن روحانی، تصاویری از علاقه و اشتیاق برخی نمایندگان مجلس به گرفتن عکس با خانم موگرینی باعث شد این آیین بزرگ و باشکوه، کمی به حاشیه رانده شود و خیلیها را آزرده کند.
در فصل اول از کتاب غرب چگونه غرب شد؟ آمده است: "حکایت ما و غرب را میتوان از نوع روابط عشق و نفرت طبقه بندی کرد. از یک سو سرشار از عشق، علاقه و اشتیاق است و از سوی دیگر آکنده از نفرت و نفرین. بخش عشق و علاقه اش شامل آن قسمت از رفتارها و هنجارهای اجتماعی ما میشود که کم و بیش الگوبرداری و برگرفته از غرب است [به دلیل جذابیتی که غرب و غربیها برای ما دارند.]بخش نفرت آن شامل بغض و کینهی عمیق سیاسیای است که به شکل منظم نسبت به غرب ابراز میکنیم."
در کشوری زندگی میکنیم که شبانه روز از رسانههای بی شمار داخلی گرفته تا رجل سیاسی در ردههای مختلف، طی مناسبتهای مرتبط و غیرمرتبط، غرب را با عناوین مختلفی هم ردهی استعمار، استثمار، تجاوز، غارت، ناامنی، فریبکاری، مادیگرایی، بی اخلاقی، بی بندوباری جنسی و... میدانند که مردمانش دائماً درگیر بحرانهای هویتی و اخلاقی هستند و در فساد، سقوط اخلاقی، پوچی، سرگردانی و... غوطه ورند و زن صرفا ابزاری است در دست گنه آلود شهوترانان و از خود هیچ اراده و اختیاری ندارد. با این شرایط طبیعتاً غرب منجلابی است با آیندهای که سراسر تباهی، سیاهی و ویرانی است.
اینگونه تصورات و توصیفاتِ غرب ستیزانه کم کم تبدیل شدهاند به باورها، اعتقادات و نهایتاً اصولی که تک تک افراد متقاضی ورود به مناصب حکومتی-دولتی میبایست دارا باشند و طی مراحلی مشخص و تعیین کننده به روندی پایدار جهت گزینش و احراز صلاحیت تبدیل شده اند. به عبارت دیگر، اعتقاد به غرب ستیزی پیش شرط ورود افراد به مشاغل و مناصب حکومتی-دولتی میباشد.
دکتر زیباکلام دلایل نفرت برخی از ایرانیان از غرب را اینگونه برمی شمرد:
"۱. احساس تحقیر شدن از سوی غربیهای مقتدر در خانهی مان طی آشنایی و مراوده با آنها در قرون نوزدهم و بیستم
۲. مشاهدهی پیشرفت و ترقی غرب در مقابل عقب ماندگی خودمان.
وی در ادامه میافزاید: واقعیت این است که در بسیاری از موارد، ما عملکرد غربیها را چه در داخل و چه در کشورهای دیگر به گونهای برای خودمان میسازیم که با پارادایم و اهریمنی که از غرب در ذهنمان ساخته ایم مطابفت داشته باشد. متاسفانه دانش ما از غرب به شکل حزن انگیری سطحی و ناچیز و حتی به نحو باورنکردنی تحریف شده، مجعول، غیرواقعی و ساخته و پرداختهی ذهنیتهای خودمان از غرب است. در واقعیتِ تاریخی، غربِ امروز محصول تحولاتی همچون رنسانس، نهضت اصلاح دینی، خردگرایی، انقلاب علمی و از این دست موارد است؛ در صورتی که نگاه برخی از ما ایرانیان به غرب برگرفته از عقایدسیاسی و ایدئولوژیک و بدون کمترین ارتباطی با واقعیت است. "
با این تفاصیل این سوال مطرح است: چه میشود که باورمندان به غرب ستیزی با دیدن یک زن غربی در مراسم تحلیف، حتی صرفاً به دلیل شهرت سیاسی ایشان، اینچنین ملاکها، معیارها و اصولی که بواسطهی آن اجازهی دستیابی به منصب فعلی خود را داشته اند، در قاب یک عکس یادگاری رنگ میبازند؟
بدون شک بخشی از بی رحمی مردم در واکنش به این حواشیِ نه چندان دور از ذهن، به دلیل همین رفتار دوگانهی سیاستمداران ماست. مردم از خود میپرسند بالاخره ملاکها و معیارهای ارزشمند جامعهی ما کدامند؟ غرب ستیزی یا غرب شیفتگی؟ غرب منشاء سیاهی و تباهی است یا روشنی و پیشرفت؟
ناگفته پیداست که تا حد بسیاد زیادی این دوگانگی در رفتار، مولود جامعهای است که در آن زندگی میکنیم. وقتی از هفت سالگی و با ورود به جامعه برای پذیرفته شدن و کسب جایگاه بهتر باید نقش کسی را بازی کنیم که از ما خواسته میشود نه آنچه واقعا هستیم، نتیجتاً به طور موازی زندگی دیگری را شروع میکنیم. "تو واقعا میخوای من اونی بشم که تو میخوای؟ اگه من اونی بشم که تو میخوای دیگه من، من نیست، یعنی منِ خودم نیستم. "*
انتقاد دیگری که به این حواشی میشود این است که اگر چنین استقبالی از حضور زنان در جایگاه سیاسی در انتظار خانمهاست پس چرا در همین مجلس تعداد نمایندههای زن قابل مقایسه با مردان نیست؟ چرا به جز یک مورد آن هم به صورت ناپایدار، شاهد حضور وزیر زن در این دوازده کابینه نبودهایم؟
چرا شیفتگی و الگوبرداری از غرب شامل تلاش برای حضورِ برابر و عادلانهی زنان و مردان در عرصههای اجتماعی-سیاسی نمیشود؟
احتمالا عدهای بلافاصله انگشت اتهام را به سمت زنان ایرانی نشانه میروند و آنها را همردهی زنان کشورهای دیگر نمیدانند. این دسته از دوستان را ارجاع میدهم به لیست بلندبالایی نظیر: مریم میرزاخانی، انوشه انصاری، شیرین عبادی، رکساناصالحی، ماریاخورسند، پردیس ثابتی، کریستین امان پور، مینو اخترزند و دهها تن بانوی نامدار ایرانیِ دیگر که به دلیل مهیا نبودن شرایط و فرصت برابر، مجبور به جلای وطن شدند.
مخلص کلام، "رفتارهای دوگانهی غرب ستیزی و غرب شیفتگی پایان نمییابد مگر اینکه با واقعیتها روبرو شویم و بپذیریم که غربِ امروز نه در نتیجهی استعمار، استثمار، بی اخلاقی، توحش، زورگویی و ظلم به کشورهای دیگر غرب شده بلکه غربِ امروز محصول تلاش همهی شهروندان آن در روند تحولاتی همچون رنسانس، نهضت اصلاح دینی، انقلاب تجاری، انقلاب علمی، خردگرایی و عصرروشنگری میباشد. "
بدون یک آگاهی اولیه از این تحولات نمیتوان شناخت درستی از تمدن امروزیِ غرب داشت و همچنان با رفتارهای دوگانه و یک بام دوهوا شاهد حاشیه هایی اینچنینی خواهیم بود.
*دیالوگی از فیلم هامون ساخته داریوش مهرجویی.