شوخی خوشمزههای پرسپولیس با خودشان و همبازیانشان که یک جاهایی از حد گذشت و دلخوریهای بهحقی را هم دنبال داشت، فقط مشتی نمونه خروار از فضای داخلی تیمهای ملی و باشگاهی ماست که زمان در جریان اردوهایشان بدون خنده و شوخی نمیگذرد.
به گزارش روزنامه خبرورزشی، پرسپولیس اولین تیمی نیست كه در آن، بازیكنان گروهی با هم شوخی میكنند و به قول امروزیها ایستگاه هم را میگیرند و یكدیگر را سر كار میگذارند. آخرین تیم هم نخواهد بود. تاریخچه این شوخیها تقریباً به تشكیل اولین اردوهای فوتبالی و حتی ورزشی برمیگردد و همیشه این شوخیها بوده و هست اما به ندرت پیش میآید شوخیهای دروناردویی از پشت صحنه به روی پرده بیاید و دلخوری سیدجلال از طارمی، مسلمان، كمال، فرشاد و بیشتر از همه ماهینی هم درست به همین دلیل است كه شوخیهای داخل تیم، علنی و عیان شد.
به بهانه همین شوخی جدید، مروری داریم بر شوخیهای خاص خوشمزهای كه پیش از این در جریان اردوهای ملی و باشگاهی رخ داد و بعضیهایش در برنامههای تلویزیونی روایت شد و برخی هم تا به حال روایت نشده بود...
شوخی با كمپس و دلخوری حجازی
حدود ۳۹ سال قبل در جریان جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین، گروهی از بازیكنان تیم ملی كه برای اولین بار حضور در جام جهانی را تجربه میكردند، در حال گشت و گذار اطراف هتل محل اقامت تیم ملی بودند كه با ماریو كمپس، ستاره وقت آرژانتین و آقای گل جام جهانی ۷۸ روبهرو شدند. نصرالله عبداللهی و حسین كازرانی كه عادت داشتند با همه چیز و همهكس شوخی كنند، به ناصر حجازی كه همراهشان بود، گفتند: «ناصر جان، تو زبانت خوب است، برو با كمپس صحبت كن و بگو دوست داریم با هم عكس یادگاری بگیریم.»
حجازی هم خیلی شیک و مجلسی جلو رفت و از كمپس تقاضای عكس یادگاری كرد اما همین كه كمپس لبخند به لب ایستاد تا ملیپوشان ما دورش جمع شوند و با هم عكس یادگاری بگیرند، عمونصی و كازرانی دوربین را دست كمپس دادند و گفتند از ما عكس بگیر!
لبخند روی لب ستاره آرژانتین خشكید اما از چهار، پنج بازیكن تیم ملی عكس گرفت و رفت و حجازی هم شاكی شد كه این چه شوخی بدی بود و شما كه میخواستید طرف را مسخره كنید، چرا من را خراب كردید و جلو انداختید؟! من خودم را به این آدم معرفی كردم و الان واقعاً در مورد من چه فكری میكند؟!
نمک به جای شكر، تلافی با یخ
زمان ابهت علی پروین كه كسی واقعاً جرأت نداشت جیك بزند و صدا از سنگ درمیآمد و از ملیپوشان درنمیآمد، در تیم ملی اغلب شوخیها زیر پوستی بود تا پروین متوجه نشود. هرچند علیآقا یك جاهایی خودش را به ندیدن و نشنیدن میزد. مثل روزی كه سر میز صبحانه، چند ملیپوش شوخ و شنگ قرار گذاشتند سربهسر یك بازیكن شهرستانی بگذارند و جای نمك و شكر را عوض كردند تا طرف تخممرغ را با شكر بخورد و چای را با نمك! وقتی به علی پروین گفتند بچهها فلانی را اذیت كردهاند، سرمربی تیم ملی به دستیارش گفت: «ببین اصلاً به من نگفتی، بچهها اگر پرسیدند علیآقا فهمید یا نه؟ بگو شانس آوردید كه نفهمید!» اما روز بعد سر میز صبحانه، در جریان بازیهای آسیایی پكن علیآقا خودش را لو داد.
آنجا كه میخواست چای را شیرین كند و رو به ملیپوشان كرد و گفت: «نمك نیست كه؟!» با همین سؤال پروین، صدای خنده فضا را پر كرد و البته یك وزنه صدكیلویی از روی دوش طراحان شوخی با بازیكن شهرستانی برداشته شد چون میترسیدند پروین بفهمد پوست سرشان را بكند. حالا بماند كه بازیكن شهرستانی هم از پروین مجوز گرفت و نیمهشب كه همه خواب بودند در رختخواب چند بازیكن تیم ملی برای تلافی قالبهای یخ انداخت.
علیاكبر استاداسدی
تیم ملی با خلق حماسه ملبورن به جام جهانی ۹۸ فرانسه صعود كرد و طلسم ۲۰ ساله شكست تا تمامی برنامههای تلویزیونی در قرق ملیپوشان باشد. یكی از همین شبها كه حماسهسازان ملبورن در دو استودیوی متفاوت نشسته بودند و حرفها و واكنشهایشان همزمان روی آنتن میرفت، مجری از ملیپوشان خواست خاطرههای شیرینشان را از صعود تیم ملی به جام جهانی تعریف كنند. نفر اول خاكپور بود كه در جواب سؤال مجری «یك خاطره شیرین از صعود تیم ملی بگو» فقط گفت: «علیاكبر استاداسدی» و تمام ملیپوشان از خنده منفجر شدند.
البته قبل از آن هم روایتهایی در مورد شیرینی استاداسدی و رفتارهای شوخطبعانهاش شنیده میشد اما از آن روز بود كه تا مدتی «علیاكبر استاداسدی» لطیفه شد. همانموقع با ابراهیم تهامی و چند ملیپوش دیگر هم شوخیهایی میشد و چهرههایی مثل سیروس دینمحمدی، مهرداد میناوند و حتی خداداد عزیزی هم سربهسر خودشان و دیگران میگذاشتند. صدالبته با این تفاوت كه آنها ادای مربیشان را درنمیآوردند یا در شوخیهایشان مراقب بودند به بزرگترهای تیم مثل علی دایی، احمدرضا عابدزاده و... اهانت نشود.
شوخیهای مثبت ۱۸ و بوق
زمان سرمربیگری میروسلاو بلاژویچ هم شوخی در تیم ملی فراوان بود اما واقعاً باید به جایش بوق گذاشت! شوخیهای مثبت ۱۸ كه موضوعاتش به طور كامل قابل نوشتن نیست، مثل همان شبی كه در لابی هتل، دو مدافع بلندقامت تیم ملی برای مهمان ویژه بلاژویچ دردسر و مزاحمت ایجاد كردند و طرف هم طوری زیرآب آنها را زد كه یكی از آن دو نفر دیگر یك دقیقه هم در تیم ملی بازی نكرد و نفر دوم هم طبق معمول زیرآب همبازی خودش را زد و به عنوان جایزه، دو بار هم در تركیب تیم ملی قرار گرفت یا شبی كه دو ملیپوش جوان و مورد علاقه بلاژویچ در لابی هتل مهمان داشتند و میروسلاو به آنها پیشنهاد بیشرمانهای داد و همین موضوع سوژه خنده بزرگترهای تیم ملی شد كه بگویند حالا فهمیدیم چرا بلاژویچ تا این حد شما دو نفر را دوست دارد! توقعاتی از شما دارد.
البته زمان جلال طالبی و در جام ملتهای لبنان هم بازار شوخی و خنده در تیم ملی خیلی داغ بود اما همانجا شوخیها از حد گذشت و تبدیل به جنجال شد اما هیچوقت هیچیك از ملیپوشان داستانهای بیروت را در رسانهها نقل نكردند.
میخواستند جیبش را بزنند!
یك دهه قبل هم در اردوی تیم ملی، فضا مثل این روزهای پرسپولیس خیلی شاد بود. ملیپوشان از لحاظ سنی تفاوت زیادی با هم نداشتند و خیلی صمیمی با هم برخورد میكردند. یكی از سرگرمیهای آنان این بود كه وقتی سرمربی وقت تیم ملی از هتل محل اقامت ملیپوشان خارج میشد، در یكی از اتاقها جمع میشدند و بازی میكردند. آنها یك شب كه پاداشها پرداخت شده بود، با هم قرار گذاشتند بساط بازی راه بیندازند و ۴۰۰هزار تومان پاداش یكی از ملیپوشان شهرستانی را از چنگش درآورند. بازی شروع شد و همین ملیپوش شهرستانی از هر ۸ ملیپوش نقشه كشیده نفری ۴۰۰هزار تومان برد.
آن شب كار به دعوا كشید، یك عده تماس گرفتند از خانه برایشان پول آوردند تا باز هم بازی كنند و تا نزدیكیهای صبح نفری ۸۰۰هزار تومان به همان بچهای كه میخواستند جیبش را بزنند، باختند و وقتی دبه كردند و گفتند شوخی بود و ما همیشه پولها را پس میدهیم، یكی از بزرگترهای تیم ملی مقابلشان ایستاد و گفت: «باختیم، مرد باشیم و بگذاریم برود». قرار شد این موضوع تا ابد مخفی بماند اما چند سال بعد همان بازیكن شهرستانی، در تحریریه یكی از روزنامههای ورزشی این خاطره را تعریف كرد و گفت: «به آنها كلك زدم و بردم»! و موضوع لو رفت.
وقتی دوربینها روشن شد...
... و حالا ۵ جوان پرسپولیسی دور هم نشستند و در شوخیهایشان با یكدیگر و دیگران از حد گذشتند و دلخوری پیش آوردند اما انگار این، دفعه اولی نبود كه با سیدجلال شوخی میكردند و او ناراحت میشد. گویا در جریان یكی از اردوهای خارجی اخیر، خوشمزههای پرسپولیس در آسانسور بساط شوخی و خنده راه انداخته بودند كه سیدجلال به آنها تذكر داد با من شوخی نكنید... این تذكر جدی گرفته نشد و سیدجلال از كوره دررفت.
البته نظیر این شوخیها، در اردوی استقلال هم هست. اول فصل آبیپوشان به رابسون چند اصطلاح فارسی اشتباه یاد داده بودند كه شانس آورد و پادوانی به دادش رسید، فرشید اسماعیلی و بهنام برزای حتی در زمین با هم شوخی میكنند، خسرو و امید ابراهیمی با یكدیگر شوخی دارند، كاوه رضایی سربهسر مهدی رحمتی میگذارد اما وقتی دوربینهای تلویزیونی روشن میشود، غیر از احترام چیزی نیست و شوخیها مخفی میماند.
شاید اشتباه پرسپولیسیها این بود كه شوخیهای پشت صحنه را روی پرده آوردند، هرچند اغلب هواداران پرسپولیس از این شوخیها استقبال كردند چون خیلی دلشان میخواست بدانند بازیكنان محبوبشان چه شوخیهایی با هم دارند.