یادداشت دریافتی- دکتر بابک خطی؛ یکی از چالشهای مهم تساوی حقوق زنان و مردان فرای مساله جنسیت-در کنار همه مسائل دیگر-این است که بحثهای تساوی حقوق زنان روی کلیشههای ذهنی قبلی و اثبات نشده بنیان نهاده میشود و این الگوها عمدتا منبعث از دو تفکر اولیه است:
الف:زن جنس ضعیف است و نیاز به کمک و ترحم دارد.
ب:کمال تواناییهای بشری در مرد وجود دارد.
با اینکه اکثریت افراد و فعالان حقوق زنان خود را فرسنگها از این دو سنگ بنای تفکری نادرست دور میدانند، اما بسیاری از آنان در عرصه عمل و به صورت نامحسوس به آن پایبندند.
در عرصه تاریخ و ادامه آن تا اکنون در بسیاری جاها زنان فعال و مدبر اینگونه تشویق شده اند که "مثل یک مرد کار میکند"یا "برای خودش یک پا مرد است". ادبیات دنیا مشحون از تقدیس به واسطه صرف جنسیت و دادن عنوانهای مردانه به عنوان پاداش به زنان موفق است. در عرصه کنونی نیز بعضی نحلههای فمینیسم این مساله را دنبال میکنند که چرا زنان نتوانند فلان کار را انجام دهند (که مثالهای مردانه انجام داده اند) و فلان شخص نباشند (که مرد است).
از سویی برای بعضی از زنان علاقمند به مساله حقوق زنان تنها خواستهها معنی دارد و از مسولیتها عبور میکنند. مسالهی حقوق زنان برای این گروه در این حد تنزل مییابد که تمامیت تعریف یک زن موجودی ظریف، ضعیف و نیازمند کمک و حمایت است که همه جا باید برای او به خاطر جنسیت استنثنا قائل شوند و ترحم کنند.
مساله اصلی این است که برای تفکرات و اعمال نباید جنسیت تعریف کرد و جنسیتی کردن امور اولین خدشه به تساوی جنسیتی را وارد میکند.
با وجود نمونههای فراوان تدبیر و موفقیت زنان در دنیا چه نیازی است که اول الگوهای موفق مردانهای مثل گاندی، اینشتین، چاپلین و... را تعریف کنیم و بعد مطرح کنیم چرا زنان اینگونه نباشند. چرا باید نقطه غایی موفقیت نمونههای مردانه و راه رسیدن به حقوق برابر تقلید از آنان باشد. این عین کوچک شماری حقوق زنان است و از کجا معلوم که زنان در بسیاری از این زمینهها موفقتر نباشند.
البته ممکن است ویژگی هایی در یک جنس شایعتر باشد واما به خاطر نسبی بودن این مساله، تیپ سازی تفکری، شکلی و کاری برای زن و مرد -که از بدو به دنیا آمدن یک کودک آغاز میشود-بی عدالتی به هر دو طرف است. از تفکر ریشه داری که رنگ آبی را برتن پسر و رنگ صورتی را برای دختر برازنده میبینید و به عنوان اسباب بازی برای پسر ابزار فنی و برای دختر وسایل آشپزخانه میخرد و برای پسرش جشن ختنه سوران میگیرد و برایش اندام جنسی کودک پسر محل شوخی و افتخار و اندام جنسی دختر صرفا ضمیر "اون"و مایه دردسر است و در بازیهای کودکانه اش مرد وظیفه کار و در اجتماع بودن را به عهده دارد و زن مسوول خانه داری است چه آیندهای میتوان انتظار داشت؛ و در نبود این زیرساختها تنها همت نسلها میتواند باعث ایجاد بستری گردد که قابلیتهای فردی عامل موثر هر نوع انتخاب باشد و به علایق و تواناییهای هر فرد صرفنظر از جنسیت ارج نهاده شود.
یلنا ایوانونا پوپووا شخصیت زن نمایشنامه خرس اثر آنتون چخوف در میانه نمایش و وقتی اسمیرنف (شخصیت مرد) او را متهم به استفاده از ویژگیهای زنانه برای فرار از تادیه بدهی میکند محکم میایستد و آن را رد میکند، پوپووا بر مسوولیت خود برای جبران قرض تاکید دارد و امتیازی بابت جنسیت و ظرافت خود طلب نمیکند و با اینکه تا حال تپانچه در دست نگرفته است پیشنهاد دوئل اسمیرنف که ببیشتر برای ترساندن او است را میپذیرد. ضمنا با اعمالش اسمیرنف را شیرفهم میکند که داشتن آرایش و مرتب بودن علاقهای شخصی و برای رضایت خاطر خودش است که حتی در تنهایی و بدون حضور شخص دیگر هم انجام میدهد شخصیت مرد داستان نباید این مساله را به حضور خود منتسب کند.
صرفنظر از محتوا یا نتیجه این نمایش قسمت مورد اشاره در این یادداشت در مورد عملکرد غیرمنفعلانه بانو پوپووا نمونهی جالبی از وجود اراده واقعی برای برابری جنسیتی بدون پیش داوری و بی توجه به الگوهای تعریف شده ثابت را در قرن نوزدهم و البته از نظرگاه ذهن نقاد چخوف پیش چشمان ما به نمایش میگذارد.
تنها بعد از عبور از مرحلهی کلیشههای جنسیتی و اولویت یافتن توانایی افراد به عنوان مهمترین معیار شایستگی میتوان از برابری حقوق سخن گفت.
*طبیب کودکان