سایت «جماران» در گفتوگويي که با «بهزاد نبوی» داشته، درباره موضوعات تاریخی از جمله انفجار دفتر نخستوزیری از او سؤال کرده که پاسخهای جالب نبوی را در پی داشته است. گزیده این گفتوگو را در پی میخوانید.
*١٠، ١٢ دیدار با امام داشتم و مهمترین آنها، دیدارهایی بود که به اتفاق شهید رجایی به حضور امام میرسیدیم و خودم بهتنهایی هیچوقت درخواست ملاقات با امام نکردم، چون ضرورتی نمیدیدم البته نمیدانم اگر درخواست میکردم هم میپذیرفت یا نه!
*در یکی از دیدارهایی که همراه شهید رجایی با امام داشتیم، در جریان مذاکرات برای امضای بیانیه الجزایر بود. در آن ملاقات حضرت امام (س) به شهید رجایی و من گفت: «سعی کنید این مسئله حل شود»، ما گفتیم تلاش میکنیم در چارچوب مصوبه مجلس حل شود. ایشان گفت چند روز پیش دکتر یدالله سحابی اینجا آمده بود و در گوشه اتاق (اشاره کرد به گوشه اتاق) ایستاده و زار زار گریه میکرد و میگفت اینها - یعنی مایی که مسئولیت مذاکرات را داشتیم - نمیخواهند این ماجرا حل شود؛ امام تأکید کردند سعی کنید این ماجرا حل شود. احساس من این بود که آن موضع مرحوم یدالله سحابی مؤثر بوده است. ضمنا امام خیلی هم با احترام درباره ایشان صحبت میکرد.
*از دفتر امام که بیرون آمدیم، در راه به آقای رجایی گفتم کاملا معلوم است که امام هم شک دارد ما قصد بهنتیجهرساندن مذاکرات را داشته باشیم. خوب است ما کنار بکشیم و هرکس که امام قبول دارد، مسئول مذاکرات شود. لازم به ذکر است که قبل از امضای بیانیه همه ما را از این منظر (منظر مورد نظر مرحوم دکتر یدالله سحابی) مورد حمله قرار میدادند که قصد حل مسئله را نداریم حتی بنیصدر هم این انتقاد را به ما داشت. رجایی در پاسخ به پیشنهادم گفت ما باید همینجاها نشان دهیم خط امامی هستیم و امام را قبول داریم و برخلاف نظر خود مبنی بر محاکمه گروگانها، بهخاطر اجرای نظر امام و مجلس، طبق نظر ایشان مذاکرات را ادامه میدهیم.
*روزی من و رجایی با حضرت امام دیداری کردیم که از ٨:٣٠ صبح تا ١٢ طول کشید. ماجرا از این قرار بود که در خرداد سال ٦٠ به هنگام در دستور قرارگرفتن طرحی از سوی فراکسیون سازمان مجاهدین انقلاب پیشنهاد و در دستور جلسه علنی مجلس اول قرار گرفته و قرار بود در صحن علنی مجلس مطرح شود. براساس آن طرح که «طرح حذف فرمان همایونی» نام گرفته بود، اختیارات نخستوزیر بیشتر و اختیارات رئیسجمهوری کمتر میشد. فرماندهی نیروی انتظامی و انتخاب رئيس کل بانک مرکزی به نخستوزیر منتقل میشد. این طرح را فراکسیون غیررسمی سازمان به مجلس برد، فراکسیونی که تعدادش کم، ولی بسیار منسجم بود. خلاصه قرار بود در روز ملاقات با امام، این طرح در مجلس به رأی نمایندگان گذاشته شود و امام به نمایندگان توصیه کرده بودند که این طرح را تصویب نکنند. خبرش به ما رسید و ما به جماران رفتیم که با ایشان دیدار کنیم.
*قرار شد رجایی خیلی قرص و محکم موضع بگیرد، رفتیم و آقای رجایی در حضور امام پس از طرح موضوع، گفت: «ما قبایی برای نخستوزیری و وزارت ندوخته بودیم. احساس کردیم شما میخواستید ما بیایم و آمدیم حالا دست و پای ما را بسته و انداختهاید در آب و میگویید شنا کنید. اینجا آمدهایم تا تکلیف ما را روشن کنید»؛ شهید رجایی با همین صراحت و شاید تندتر به توصیه امام انتقاد کرد.
*در آن جلسه در ابتدا فقط شهید رجایی و من خدمت امام بودیم. امام که معمولا چهرهای جدی داشت، در پاسخ شهید رجایی، خنده شیرینی کرد و گفت: «شما تکلیف من را روشن کنید، بدانید اگر این طرح تصویب شود اولا اینها (منظور بنیصدر و متحدانش یعنی مجاهدین خلق) این کشور را به خاک و خون میکشند و ثانیا عکسالعملشان تند است و ما مجبور به واکنش هستیم، آنوقت دنیا میگوید بعد از دوهزارو ٥٠٠ سال شاهنشاهی نتوانستند اولین رئیسجمهورشان را تحمل کنند». بعد اعضای شورای نگهبان به جمع سهنفره ما پیوستند و آنها هم نظرات ما را تأیید کردند. امام قبول نمیکرد تاآنجاکه یکی از آنها به امام گفت اگر این طرح پس گرفته شود، مجلس تضعیف میشود که امام با شنیدن این استدلال فرمودند اگر مجلس تضعیف میشود آن را تصویب کنید.
*تاجاییکه به یاد دارم از دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری دولت شهید رجایی به امام اطلاع داده شد که سازمان مجاهدین خلق قصد دارد در حاشیه میتینگ جبهه ملی در ٢٥ خرداد ١٣٦٠، دست به شورش و خرابکاری بزند و تلاشهای دفتر مذکور برای کنترل اوضاع به اندازهای که باید، کفاف نمیدهد و از امام خواسته شده بود کمک کنند، امام هم با فراخوان مردم به حسینیه جماران، سخنرانی تاریخی ایراد کردند. از سوی دیگر مردم به میدان فردوسی، یعنی مرکز اجتماع جبهه ملی رفتند و توانست جلوی اغتشاش آن روز را بگیرد.
*آن زمان آقای موسویخوئینی، دادستان وقت کل کشور، به اتفاق آقایان موسویاردبیلی، رئیس وقت قوه قضائیه و دیوان عالی کشور و رئیسی، دادستان وقت تهران، سه نفری خدمت امام رفته و گزارش تحقیقات مربوط به پرونده انفجار نخستوزیری را به ایشان ارائه کرده بودند. بنا بر گزارش رسمی دادستان کل وقت از آن نشست، امام دستور مختومهشدن پرونده را صادر و مطالبی هم درباره حقیر مطرح کردند که میتوانید در اصل گزارش مطالعه کنید. بعدها عدهای گفتند امام پرونده را مختومه نکرد، بلکه «مسکوت» گذاشت.
* من از ماجرای دستگیری سران حزب توده، اطلاعاتی بیش از اطلاعات منتشرشده در آن سالها ندارم، اما به خاطرهای جالب درباره حزب توده اشاره میکنم. حزب توده در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب، نامههایی به امام مینوشت و رونوشتش را هم به هاشمی میفرستاد. این نامهها دستنویس بود و احتمال میدهم کیانوری آنها را مینوشت و با امضای «حزب توده ایران» ارسال میکرد.
* بعد از حادثه تروریستی هشتم شهریور، تودهایها نامهای به امام نوشته بودند که «دوستان ما از آمریکا- علیالقاعده مأموران کا گب در آمریکا- خبر میدهند، بهزاد نبوی عامل سیا است و قصد دارد در سیستانوبلوچستان آشوب بهپا کند» که مرحوم آقای هاشمی این نامه را همان زمان به من نشان داد. بعدها که سران حزب دستگیر شدند تا آنجا که به یاد دارم، دوستانی که آنان را بازجویی میکردند، از قول سران حزب توده نقل میکردند که در مورد کسانی که به دلایل مختلف نگران حضورشان در حاکمیت بودند، چنین پروندهسازیهایی میکردند. این را به این دلیل گفتم که اخیرا شنیدم که یکی از مسئولان بلندپایه روسی هم به یکی از مسئولان عالیرتبه ایرانی، گفته است که ظریف عامل سیا است. این گفته وی که خود از مسئولان پیشین کگب در اتحاد شوروی بود مرا به یاد نامههای کیانوری انداخت و به نظرم رسید که هنوز آن روشهای شوروی و حزب توده به کار گرفته میشود.
* موضعگیریهای منفی بعضی اصولگرایان سنتی نسبت به من به ماجرایی برمیگردد که در زندان شاه اتفاق افتاد. من در آن زندان تحلیلی از وضع گروههای مسلمان در زندان شاه و مواضع آنها روی کاغذ سیگار- برای آنکه قابل پنهانکردن باشد – نوشته بودم. به هنگام آزادی آن نوشتهها را بیرون آوردم. پس از تشکیل سازمان، آن متن را برای مطالعه اعضا در اختیارشان گذاشتم و بههیچوجه قصد انتشار آن را نداشتم. در آن تحلیل زندانیان مسلمان را به سه دسته طبقهبندی کرده بودم. یک دسته مجاهدین خلق و هوادارانشان بودند. دسته دوم کسانی که اعتقاد داشتند برای نجات خانوادههایشان از خطر مارکسیستشدن و مبارزه با مجاهدین خلق که در خارج از زندان به طور کامل مارکسیست شده بودند و آنها که به نقل از مائو «سوسیالامپریالیست و خطرناکتر از امپریالیستها» مینامیدند، باید به هر شکل ممکن، ولو عفونویسی از زندان شاه خارج شوند.دسته سوم زندانیان مسلمانی بودند که گرچه مجاهدین خلق را از نظر فکری منحرف و دارای تفکر التقاطی میدانستند، درعینحال معتقد بودند که تضاد عمده کماکان با رژیم شاه است و مبارزه با مجاهدین خلق، مبارزه ایدئولوژیک است. در آن تحلیل، مصادیقی هم از هر دسته آورده بودم. این تحلیل در سازمان دستبهدست میگشت تا به دست مجاهدین انقلاب شاخه خراسان رسید. شهید فرودی که در آن زمان رئيس شاخه خراسان سازمان مجاهدین انقلاب بود، بدون کسب مجوز و حتی اطلاع، مطلب و متن منتشرشده را به تهران هم رساند و دسته دوم مذکور در تحلیل را بهشدت برآشفته کرد و رسما من را تهدید کردند که تلافی خواهیم کرد. همین کار را هم کردند، از آن زمان علیه ما کار کردند؛ مثلا وقتی رجایی شهید شد، هنوز چندساعت از ماجرا نگذشته بود که در حزب جمهوری اسلامی شاخه اصفهان شایعه کردند که شهادت رجایی و باهنر کار نبوی بوده است و متأسفانه از این قبیل اتهامات سالها ادامه یافت.
مردی با قامتی خمیده
این روزها عموما در هر جمعی که اصلاحطلبان باشند، دیده میشود، با قامتی خمیده و عصابهدست؛ از مراسم تشییع پیکر آیتالله هاشمی گرفته تا هر فرصت دیگری که یاران قدیمیاش را ببیند. در ٧٤سالگی هرجا که نامی از مجاهدین به میان بیاید و فیلمی دراینباره ساخته شود، آنها که رفاقت بیشتری با او دارند، پای حرفهایش مینشینند تا راست و ناراست فیلم را تشخیص بدهند. چريك سالهای قبل از انقلاب و فعال سیاسی بعد از انقلاب، با یک پسوند:«چریک پیر» در چپروی هم سابقهای بس طولانی دارد؛ از ارتباطش با مصطفی شعاعیان گرفته تا مخالفتش با نهضت آزادی و ابراهیم یزدی و اما شعاعیان؛ نامی که تا مدتها به چماقی علیه نبوی تبدیل شده بود. شعاعیان، مارکسیست ضدلنینی و از مخالفان حزب توده و چریکهای فدایی خلق بهشمار میرفت. او از مؤسسان جبهه دموکراتیک خلق بود که بهزاد نبوی هم از اعضای آن بهشمار میرفت.
بهزاد دراینباره میگوید: «در جبهه مسلمان و مارکسیست با هم بودند. آن سازمان ايدئولوژیک نبود». بعد از انقلاب هم از جمله السابقون بهشمار میرود. دوست و یار رجایی که در زمان نخستوزیری او، مشاورت اجرائی را برعهده گرفت و البته همراه رجایی در انعقاد قرارداد الجزایر برای فرونشاندن بحران گروگانگیری دیپلماتهای سفارت آمریکا در ایران بود؛ آنجا که هردوآنها مورد شماتت قرار گرفتند و به خیانت متهم شدند و هر دوآنها در مجلس حاضر شدند تا از خودشان دفاع کنند. بااینحال هنوز دامنه آن نقدها ادامه دارد. به جهت سرپرستیاش بر ستاد بسیج اقتصادی به «کوپنیست» هم شهره شده بود. با همه رفاقتی که بین او و رجایی حاکم بود، اما بعد از انفجار دفتر نخستوزیری، او را بهعنوان مظنون بازداشت و بازجویی کرده و بعد هم به توصیه امام آزاد کردند. بعدا در دولت میرحسین موسوی وزیر صنایع سنگین بود تا صنایع مادر به خدمت دولت درآید.
نبوی فارغ از مسئولیت دولتی، از مؤسسان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم هست.
اعضای سازمان به دو گرايش راست و چپ تقسيم ميشدند و همين امر موجب بروز اختلافات بعدي در آن شد؛ اختلافاتي كه سرانجام به انحلال اين سازمان در سال ٦٥ انجاميد. اعضای طيف چپ سازمان بار ديگر در سال ١٣٧٠ دوباره اين تشكل سياسي را احيا كردند.
نبوی بعد از پیروزی جبهه دوم خرداد در انتخابات ٧٦ وارد مجلس ششم و نایبرئیس این مجلس شد. او در جریان ردصلاحیتهای انتخابات مجلس ششم استعفا داد و گفت که دیگر به قدرت بازنمیگردد. بعد هم در مصاحبهای با «شرق» به تاریخ دوم اردیبهشت ٨٣ اعلام کرد: «ما مجبوریم به مردم ثابت کنیم که راهی جز اصلاحات در چارچوب قانون اساسی وجود ندارد و این حرکت امکان توفیق دارد».
بهزاد به تعبیر شهید بهشتی آنطور که خودش گفته، به گیاه تلخی میماند. پاکدست است و شهره به پاکدستی و ضربالمثل معروفی هم دارد برای آنها که میخواهند وارد عرصه سیاست شوند که مضمون آن توصیه به دوری از فساد اقتصادی و فساد اخلاقی است! بعد از انتخابات ٨٨، بهزاد نبوی دستگیر و به تحمل شش سال حبس تعزیری محکوم شد. محكوميت او در سال ٩٣ پايان يافت.