bato-adv
کد خبر: ۳۰۴۳۸۰

استقلال دانشگاه اسلامی شرط تاثیر‌گذاری آن است

میری معتقد است که دانشگاه اسلامی پیشرو و تحول‌آفرین باید بر اساس منطق درونی خود عمل کند و استقلال دانشگاه یکی از شرایط تاثیرگذاری آن است.
تاریخ انتشار: ۱۷:۲۰ - ۱۰ بهمن ۱۳۹۵
میری معتقد است که دانشگاه اسلامی پیشرو و تحول‌آفرین باید بر اساس منطق درونی خود عمل کند و استقلال دانشگاه یکی از شرایط تاثیرگذاری آن است.

دانشگاه یکی از نهادهای مدرن است. تاثیرگذاری دانشگاه در حیات اجتماعی نیازمند تدقیق در ماهیت اجتماعی تاریخی این نهاد در هر کشور بوده و بدون تامل در این مسئله دانشگاه نهادی بی‌فایده خواهد بود.

سید‌جواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفت‌وگو با ایکنا، می‌گوید که استقلال دانشگاه، شرط تاثیرگذاری این نهاد است. وی بر آن است که عمل دانشگاه بر اساس منطق درونی و تصمیم‌گیری اجتماعات علمی در سایه تضارب آراء و روایات موازی خواهد توانست در تاثیرگذاری این نهاد موثر باشد. در ادامه مشروح این گفت‌وگو تقدیم می‌شود:‌

تضارب آراء در دانشگاه چه تاثیری بر جامعه می‌گذارد؟ آیا می‌توانیم بگوییم دانشگاه به این خاطر می‌تواند تحول‌آفرین باشد؟

دانشگاه به معنی واقعی و ایده‌آل کلمه مکانی است برای خلق ایده‌ها، فرصت‌ها و فضاهایی که انسان یا شهروندان بتوانند در آن فضاها خودشان را به شکوفائی نزدیک‌تر کنند، حال اینکه تعریف شکوفائی چیست؟ من می‌توانم همان تعریفی را بگویم که آبراهام مازلو به آن اشاره می‌کند، از نظر وی انسان موجودی است که امکان‌ها‌ی متنوع و شگفت‌انگیزی دارد و شکوفائی یعنی اینکه آن امکانات متنوع و شگفت‌انگیز فرصتی پیدا کنند که خودشان را به منصه ظهور برسانند. دانشگاه می‌تواند در بهترین حالت فضای باشد که در جامعه‌ این فرصت‌ها را خلق کند، یعنی با امکان خلق ایده‌های نوین و با ایجاد فرصت‌ها و افق‌های گشوده، فضاهایی را در جامعه ایجاد کند که مردم بتوانند در این فضاها موقعیت‌های خودشان را پیدا کنند و آن پتانسیل‌های خودشان را شکوفا کنند.
ایکنا: آیا در جامعه کنونی جامعه ایران دانشگاه می‌تواند چنین نقشی را بازی کند؟

اگر واقعا بخواهیم به این پرسش پاسخ بدهیم، باید گفت، اولا دانشگاه زمانی می‌تواند یک نقش پیش آهنگ و یک نقش پیشرو بازی کند که دارای استقلال باشد، یعنی نهادی می‌تواند به عنوان نهاد پیش‌رو و پیش آهنگ باشد که کنترل و مدیریت آن براساس یک امر بیرونی نباشد، بلکه منطبق بر یک منطق درونی باشد.

اشاره به بینش علمی کردید و رابطه علم و دانشگاه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

علم یک منطق درونی دارد، یا بینش علمی دارای یک منطقی است که آن منطق درونی مبتنی بر ایده کنجکاوی است. انسانی موجودی است که برابر هستی، مسائل و عالم وجود قرار گرفته است و این حس کنجکاویش که از درون او شکل می‌گیرد و دارای یک منطق است، آن را وا می‌دارد که به سرزمین‌های ناشناخته، اقالیم ناشناخته و کشف نشده پای بنهد به همین خاطر، آن امری که می‌تواند این حس کنجکاوی و این حس پویایی را مدیریت کند، نمی‌تواند یک امر بیرونی مثلا امر سیاسی، امر ایدئولوژیک، امر فقهی و یا امر عرفی باشد. وقتی این امور بیرونی سعی می‌کنند منطق درونی علم را کنترل و هدایت کنند، دانشگاه را از پیش‌آهنگ بودن و استقلال تهی می‌کنند و دانشگاهی که استقلال نداشته باشد، نمی‌تواند دانشگاهی باشد که در خدمت جامعه و انسان و خلق فرصت‌ها و افق‌های نوین باشد.

در این نقش پیش رو وجود خوانش‌های مختلف و یا ایجاد خوانش‌های مختلف از مسائل انسانی و حتی از مسائلی طبیعی، فنی، پزشکی و غیره، چه جایگاهی دارد؟

اساسا اگر از دیدگاه جامعه‌شناسی نگاه کنید، به عنوان مثال نویمان معتقد است که زمانی کار علوم انسانی تقنین بوده است، یعنی به دنبال قانون‌گذاری بوده و برای مثال جامعه‌شناسی، همانند فیزیک، شیمی، بیولوژی به دنبال اکتشاف قوانین بودند. در یک روزگاری بعد از فروپاشی هیمنه پوزیتیویسم، مسائل دیگری مانند مبارزات پسا استعماری و سوژه‌های غیر غربی در جهان مطرح شد و سعی شد تا در سطح جهانی مطرح شود. اساسا یک چرخش پارادایمی در علوم انسانی شکل گرفت و من الجمله جامعه‌شناسی به این معنا که جامعه‌شناسان دیگر به دنبال تقنین نبودند، بلکه به دنبال تفسیر و تحویل امور و پدیده‌ها رفتند. خود این چرخش‌ پارادیمی باعث می‌شود که ما به جای اینکه بیایم صحبت از این بکنیم که فقط یک روایت از امور داشته باشیم، روایات متعددی داشته باشیم. چشم‌انداز نقش مهمی در فهم ما از امور و پدید‌ه‌ها ایفا می‌کند و این به این معنا است که ما در مورد مسائل اجتماعی در مورد مسائل کلان انسانی دارای روایت‌های موازی هستیم.

حالا کدام روایت روایت درستی است، به این صورت می‌توان مفهوم درست بودن و یا مفهوم صحیح بودن را در فضای تفسیری فهمید که یک روایت انسجام درونی بیشتری داشته باشد و از سوی دیگر قدرت انتخاب‌گری، قدرت عصیان‌گری، قدرت سوژه محوری را بالا ببرد. در هر روایتی که انسان پتانسیل رهایی و از سوی پتانسیل الهام بخشی، پتانسیل اینکه انسان بتوانند سوژه‌محور رفتار کند و به صورت ابژه در نیاید بیشتر باشد، آن روایت روایت انسانی‌تری است. روایت‌هایی که سعی می‌کنند انسان را تقلیل بدهند، انسجام درونی ندارند و نه‌تنها منسجم نیستند بلکه انسان را تقلیل به شی می‌دهند و در چنین فضای تضارب آرا و تعاطی افکار می‌تواند در پهنه صحنه آکادمیک خیلی ما را یاری کنند. یعنی دانشگاه می‌تواند مکانی باشد که در این مکان به انحا مختلف تضارب آرا و تعاطی افکار بر مبنای دیالوگ شکل بگیرد.

در دیالوگ دیگری به شی مطلق تقلیل داده نمی‌شود یا دیگری تبیین نمی‌شود. در دیالوگ رابطه من و تو ایجاد می‌شود و روابط از جنس سوژه‌-ابژه نیست. در فقدان دیالوگ، کرسی‌های آزاد‌اندیشی هم نخواهد توانست مشکل را حل کند. کرسی‌های آزاداندیشی زمانی می‌تواند شکل بگیرد که روابط در جامعه به یک حالت عدالت‌محوری در همه ابعاد شکل گرفته باشد، در جایی که یک سوژه باشد و یک ابژه و یا در جایی که دیگری یک عنصر شی‌محور و یک مولفه استثمار شده باشد، گفت‌وگو و دیالوگ شکل نخواهد گرفت.

آیا می‌توان سخن از تحول آفرینی علم دانشگاهی به خاطر ماهیت انتقادی بودن علم به میان آورد؟

اساسا این پرسش را باید مطرح کرد که بینش علمی چه نوع بینشی است؟ بینش علمی یک بینش دگماتیک یا جبرمحورانه نیست، بینشی است که همیشه در یک حالت شک و تردید است، ما در علم و یا در بینش علمی هیچ وقت نمی‌توانیم بگویم که باورم اینگونه است، ما در برابر یک پدیده‌ای قرار گرفته‌ایم که این پدیده‌های مختلف و گوناگون به انحای مختلف تفسیرپذیر است. این تفسیرپذیری به این معنا است که انسان هر چقدر تجربه تاریخی، هر چقدر انباشت اندیشه‌ و تفکرش بالاتر ‌رود چشم انداز آن هم تغییر می‌کند و اگر ما بخواهیم رابطه دانشگاه و جامعه را به گونه‌ای تبیین کنیم که در این فضا نگاه‌های قالبی شکل گرفته باشد، باید فاتحه دانشگاه را بخوانیم. زمانی دانشگاه می‌تواند دانشگاه خلاق، پیش‌رو و پیش‌آهنگ باشد که جامعه به دنبال نگاه‌های آکادمیک شکل بگیرد، نه اینکه پروژه‌های تحقیقاتی یا برنامه فکری یک محقق، متفکر، پژوهشگر، فیلسوف یا جامعه شناس منطبق بر میل عوامانه باشد. میل عوامانه فقط در مردم نیست و ممکن است در بخشی از حاکمیت باشد. نقد و انتقاد دانشگاهی موثر است که براساس منطق درونی علوم شکل می‌گیرد، آن منطق درونی علوم تحول ایجاد می‌کند انتقاد ایجاد می‌کند.
ایکنا: تعریف شما از دانشگاه چه چیزی است؟ آن را چگونه نهادی می‌دانید؟

باید پرسید، دانشگاه براساس چه مبنای در دوران معاصر در جهان ایرانی شکل گرفته است؟ و چرا باید چیزی به نام دانشگاه وجود داشته باشد؟ این پرسش اساسی ما را به این می‌رساند که مسئله تجدد و یا مسئله مدرنیته را چگونه فهم کنیم. اگر سیستم سنتی می‌توانست کارکردهای اجتماعی و فرهنگی در جامعه داشته باشد و آن را دچار تغییر و تحولات کند، چه نیازی به دانشگاه بود؟‌ یکی از بزرگترین و محوریترین کارهای دانشگاه آن است که ما را با عالم معاصر هم افق کند. ما باید از درون تجربه زیست معاصرتی خودمان با جهان مدرن تلفیقی ایجاد کنیم و از درون این تلفیق آن چیزی حاصل خواهد شد که ما به آن مفهوم مدرنیته‌های متکثر یعنی مدرنیته‌ای که در جهان ایرانی رقم می‌خورد می‌گوییم. مطمئنا این تجدد با مدرنیته در انگلستان متفاوت است ولی مشترکاتی هم دارد چون اساسا موتور متحرکه تغییر و تحولات انسان است و انسان به مثابه یک موجود جهان شمول، همان‌گونه وجوه محلی دارد، وجوهی جهان شمول هم دارد.

انسان می‌تواند در آن وجوه جهان شمول، از تجربیات همدیگر استفاده کند، این نکته‌ای است که ما اگر یک مقداری به آن توجه کنیم آن موقع می‌توانیم بگویم که اساسا ما از دانشگاه چه انتظاری باید داشته باشیم. دانشگاه ما را باید به کجا ببرد و یا دانشگاه ایرانی چه نوع دانشگاهی است؟ ما سنت‌های نادرستی در فضای آکادمیک داریم. کی از این سنت‌ها این است که ما مقاله‌نویسی با عنوان آی، اس، ای و علمی پژوهشی را یکی از شرایط امتیازدهی به هیئت علمی کرده‌ایم به جایی اینکه اجازه بدهیم نهادهای علمی و یا به زبان دیگر اجتماعات علمی از درون خودشان و منطبق بر منطق درونی هر حرفه‌ای هر رشته‌ای خودش را بازسازی کند و تقویت کند و بسط دهند. ما در نظامی علمی مانند اقتصادمان که مرکزمحوریم، نوعی مرکزمحوری قرار داده‌ایم و خود این یک هرج و مرجی درست و فساد درونی درست کرده است.

متاسفانه ما الان در وضعیتی قرار گرفته‌‌ایم که هر چقدر هم داد بزنیم، صدای ما را کسی نخواهد شنید. نظام دانشگاه ما در یک وضعیت باتلاقی گونه‌ای گیر کرده است که اساسا ساماندهی ساز و کار نهاد علم یا سازمان علم دست کارمندان علوم افتاده است، در حالی که فرهیختگان و کسانی که صاحب افق هستند باید بتوانند نظر بدهند و از همه مهم‌تر اجتماعات علمی را باید تقویت کنیم. این بودجه‌هایی را که وجود دارد، به جایی اینکه شما به پول آب، برق، بدهید که فقط دستگاه را بچرخانند، باید به اجتماعات علمی داده و آن‌ها را تقویت کنیم. ما به دلیل اینکه بینش علمی را به انحای مختلف نتوانستیم با مفاهمه با آن برقرار کنیم، فکر می‌کنیم باید بینش علمی را کنترل کنیم و با یک امر بیرونی بینش علمی را مدیریت کنیم، در حالی که بینش علمی از بیرون مدیریت‌پذیر نیست. حتی دین، مذهب، ایدئولوژی هم نمی‌تواند علم را مدیریت کند، وقتی صحبت از رابطه دین و علم می‌شود، برخی‌ها به اشتباه این‌گونه می‌پندارند که ما قرار است یک علمی را درست کنیم که دین مدیریت کند، نه خیر، بزرگترین، بالاترین و محوری‌ترین دال مرکزی دین اخلاق است، یعنی دین باید یک انسان اخلاق‌مند و یک انسان متعالی و معنویت‌گرا را خلق کند ولی علم قرار نیست همچین کار را بکند، علم همان‌طور که تولستوی می‌گوید، قرار است به ما بگوید تا کجا می‌توانیم بیندیشیم.

دانشگاه ایران پیش از انقلاب چه نقشی در تحقق انقلاب ایران ایفا کرده است؟

خود آن یک مطالعه موردی می‌خواهد که ما باید اساسا ببینیم مثلا کدام رشته‌ها تاثیر گذار بودند. ما می‌دانیم که رشته‌های مهندسی و  فنی خیلی گرایش‌های مذهبی داشتند و اساسا کسانی که تشکل‌های مذهبی دانشکده‌های فنی داشتند خیلی‌ در جریان انقلاب تاثیرگذار بودند. بعد در دانشکده‌های علوم انسانی ما می‌توانیم به عنوان مثال نقش اساتید و دانشجویانی را که به انحای مختلف چپی بودند را ببینیم. مجاورت با اتحادیه جماهیر شوروی و تاسیس حزب توده در آشنایی ما با گفتمان‌های انقلابی به معنای سوسیالیستی، کمونیستی، و مائوستی خیلی نقش داشت و در کنار آن اساتیدی که به انحای مختلف از گفتمان‌های جلال آل‌احمد، شریعتی، مطهری و بهشتی متاثر شدند و بعدها در دانشگاه هم پایگاه داشتند و بعدها در حسینیه ارشاد به نقش‌آفرینی پرداختند. مجموع اینها و البته این را اضافه کنم، حتی بعد از انقلاب هم این طور بود به این معنا بسیاری از تفاسیری که در حوزه‌های مختلف قرآن، قرآن پژوهی، اینها در زندان نوشته شد، بسیاری از بحث‌ها و حلقه‌های بحث‌های ایدئولوژیک، فلسفی، عرفانی و سیاسی اینها در زندان‌ها شکل می‌گرفت و انحای مختلف می‌توان گفت که ما معنای دانشگاه یک مقدار وسیع‌تر بگیریم و بگویم زندان هم به عنوان یکی از مراکزی بود که توانست آن حلقه‌ها را شکل بدهد و هنوز مطالعات مورد در مورد نقش زندان‌ها در پیش از انقلاب و حتی پس از انقلاب تاثیرگذاری حرکت‌ها و جنبش‌های اجتماعی و سیاسی، و فرهنگی ما هنوز مطالعه نکردیم ولی این را می‌توان به صورت کلی گفت که دانشگاه‌ها به انحای مختلف تاثیرگذار بودند و در این تاثیر‌گذاری برخلاف آن چیزی که ما فکر می‌کنیم، فقط دانشکده‌های علوم انسانی نبودند بلکه دانشکده‌های فنی هم خیلی پیشرو بودند.

اگر قرار است واقعا دانشگاه را به حداقل شاخصه‌های ایده‌ال فضای آکادمیک خودش نزدیک‌تر کنیم، این نهاد باید مکانی باشد که استقلال خودش را داشته باشد، به این معنا که تغییر و تحول در حوزه‌های علمی باید منطبق بر امر درونی باشد، یعنی منطبق بر منطق علمی باشد و اگر قرار است، در داخل جامعه‌شناسی ما تغییر بدهیم، این تغییر نباید به صورت یک امر حاکمیتی یا یک امر فرا سازمانی و فرا آکادمیک بشود و بحث‌هایی که در مورد مثلا اسلامی شدن علوم انسانی و علوم اجتماعی مطرح می‌شود، باید این امر منطبق بر منطق درونی اجتماعات علمی باشد تا این صورت نگیرد، نه آن اسلامی شدن به آن گونه‌ای که می‌خواهند شکل می‌گیرد و نه اساسا جامعه آکادمیک می‌تواند به مفاهمه برسد و نخواهد توانست و نخواهد توانست نقش پیش رو و پیش آهنگی خودش را بازی کند.
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv