هفتمین نمایشگاه انفرادی مجسمه مریم کوهستانی با عنوان "تن بحرانی" از اول تا سیزدهم بهمن ماه در گالری سیحون برگذار خواهد شد.
در این مجموعه هنرمند با بازگشت به کودکی و سرهم کردن تکه های اشیا سعی میکند به صورتبندی از چیستی خود برسد..تلاشی برای سازمان دهی یک هویت یکپارچه از دل هویتهای بیشمار تجربه شده گذشته... هرچند که ابن تن تکه تکه شده هرگز در واقعیت به صورت یک کل به سامان نمیرسد...
هادی مومنی درباره این نمایشگاه نوشت: تن بحرانی آثار مجموعه ی جدید خانم کوهستانی را شاید بتوان گونه ای خودکاوی دانست (یکی از معانی هنر همین خودکاوی است) در واکنش به چیزهایی که میبینیم باید آماده باشیم به درون خودمان هم بنگریم. ناگزیر هنر نباید فقط خوب یا بد تلقی شود، بلکه تا جایی که ضعفهای ما را تعدیل کند، خوب یا بد خواهد بود.
ضعفهایی چون فراموشی، ناامیدی، جستجوی اعتبار فردی، دشواری خودشناسی و نیاز به عشق. درنتیجه این تعدیل، پیش از آموختن ویژگیهای اثر هنری، وادارمان میکند شخصیت خود را بشناسیم و در آن صورت بدانیم چه چیزی آراممان کند یا چه چیزی نجاتمان میدهد. کوهستانی در مجموعه ی "تن بحرانی "میکوشد با بازگشت به کودکی و سرهم کردن تکه تکه های اشیا (عروسک) به صورتبندیی از چیستی خود (در مقام سوژه) برسد.
از منظر روانکاوی معاصر، کودک در فاصله ی 6 ماهگی تا 81 ماهگی به کمک تجربه ی نگریستن به آینه و مرتبط دانستن تصویری که میبیند با بدن و تن خودش برای نخستین بار احساس میکند که من (اگو)وجود دارد، برای خودش هویت قائل میشود، تن او به صورت یک کلیت ارگانیزم، واحد و متحد در چشم او ظاهر میشود. تن تکه تکه ی گذشته به شکرانه ی نگریستن تصویر آینه به عنوان یک کل تلقی میشود و درست اینجاست که بزرگترین توهم آدمی ساخته میشود.
کودک اولین بار در آینه بدن خودش را منسجم مییابد اما این تصویر در واقعیت تجربه نمیشود. مجسمه/چیدمانهای خانم کوهستانی به ما نشان میدهند که سوژه نمیتواند بر خودش تسلط پیدا کند. ما ارباب و سالار تن خودمان نیستم، اینکه ما سوژه ها فکر میکنیم که مسلط بر جسممان هستیم توهمی است که در مرحلهی آینگی ساخته شده است. واقعیت اصلی این است که هرکدام از ما انسانها یک تن تکه تکه شده باقی خواهیم ماند و ارباب آنهم نخواهیم شد.
بازتاب آرمان من در این آثار تنی تکه تکه است که هیچوقت نمیتوان آن را به طور کامل به دست آورد. آرمان تن به مثابه وحدتی که کودک ارباب و صاحب آن است از توهم تجربه ی آینه ای ناشی میشود.
هر اثر این مجموعه به ما نشان میدهد امر واقعی پر از شکاف است، کامل نمیشود. پر از خالی است. امر واقعی نشان میدهد هیچ لذتی وجود ندارد. انسان در دوره امر خیالی لذت میسازد، عشق میسازد و این خالی را پر میکند؛ اما این آثار بازتاب امر واقعی هستند، حمله میکنند. لطمه میزند دنیای خیالی را برهم میزنند و تروماتیک هستند.
در نتیجه مخاطب در برخورد با این آثار به چیز دیگری هم میرسد؛ اینکه اگر من بر تن خودم سالاری ندارم بر چه چیز دیگری میتوانم تسلط داشته باشم؟ این آثار هر نوع توهم سالاری را از بین میبرند، من مسلط بر چیزی نیستم چون نزدیکترین چیزی که ساخته بوده ام تصویرم در آینه بوده که امری واحد بود. با نگریستن در آینه اربابی بر بدن را تجربه میکنیم اما در واقعیت فاقد آن هستیم.
در طول زندگی همواره امر خیالی ما را فریب میدهد تا آنچه را که نداریم فکر کنیم داریم. آثار این مجموعه نمایش جهانی جادویی هستند که در آن از محدودیتهای جهان فیزیکی خبری نیست، اتفاقهایی در آن میافتد که در جهان واقعی از آن خبری نیست.
کنش خیالپردازی شکلهای گوناگون دارد از خیالبافی ساده ی زندگی هرروزه تا آثار هنری، کل نظامهای اعتقادی، دینی و... همه ی اینها فانتزی با تحریف واقعیت اجتماعی از طریق اقدامی تخیلی گشایشی به ابژه ی ناممکن میکند و سوژه میتواند به یک کیف دست نیافتنی، لحظه ای نیم نگاهی بیندازد؛ اما این آثار فانتزی هایی هستند که واقعیت تلخ زندگی اجتماعی را پنهان نمیکنند، واقعیت تلخ ناتوانی، واقعیت تلخ ناممکن بودن لذت را به ما نشان میدهند.
فانتزی ای که به خلاف معمول، جهان در آن بسامان نیست.
مخاطب در برخورد با این آثار به دلیل قالبی که هنرمند انتخاب کرده است (سیال بودن، تکه تکه بودن و کامل نبودن،فقدان معنا و...) به سوژه امکان میدهد تا با ابژه ی گمشده صرفا در مقام ابژه ی دسترسی ناپذیر رابطه پیدا کند.
ابژه نیست، غایب است اما در مواجهه با این آثار میدانی که هست و حسش میکنی بی که بتوانی بدستش بیاوری.
هنرمند در این مجموعه یک امکان از دل امکان ناپذیری می آفریند. این است معنای عشق، یک امکان از دل ناممکن.