کيهان برزگر: پيروزي ترامپ به نوعي پيروزي تودهگرايي بر نخبهگرايي و بوروکراسي سنتي آمريکايي است.
اکنون مهمترين مسئله شناخت بيشتر شخصيت ترامپ، رفتارها و عملکرد اين پديده نو است که بهنظر بيشتر در ماههاي آينده ماهيت خود را در عرصه سياستگذاري خارجي و داخلي آمريکا نشان خواهد داد. در عرصه سياست خارجي روابط آمريکا از سه جهت تحتتأثير قرار ميگيرد. نخست، در مجموعه غرب بهخصوص با کشورهاي اروپايي در حوزههاي حفظ اتحاد استراتژيک سياسي، اقتصادي و حتي مسائل ايدئولوژيک و ارزشي، دوم، در چارچوب روابط با قدرتهاي بزرگ؛ با روسيه و چين در حوزههاي رقابتهاي دوجانبه براي حفظ مناطق نفوذ و رشد اقتصادي و همچنين مسائل ژئواستراتژيک در عرصههاي جهاني و منطقهاي و سوم، نوع برخورد آمريکا با متحدان سنتي منطقهاي مانند اسرائيل، ترکيه و سعودي از يک سو و رقبايي مانند ايران از سوي ديگر.
البته در کارزار انتخاباتي، ترامپ کليتي از سياست خارجي خود را ارائه داد اما اکنون وضعيت فرق ميکند. اما در عرصه سياست داخلي که بهنظر اولويت ترامپ خواهد بود، تمرکز بر موضوعات مربوط به فعاليتهاي بانکي، پولي و بوروکراسي آمريکايي، مسائل شغلي و بيمه شهروندان، روابط قدرت ايالتها با مرکز و واشنگتن و بهطور کلي شيوه زندگي آمريکايي و توجه به فردگرايي و زندگي روزمره آمريکاييها مورد توجه بيشتري قرار ميگيرد. همين مسئله ميتواند نگاه سنتي رو به درون
(inward looking) را در دولت آمريکا تقويت کند.
اما آثار آن بر روابط ايران و آمريکا از دو زاويه توافق هستهاي (برجام) و مسائل منطقهاي حائز اهميت است. در موضوع برجام بايد ديد وزير خارجه ترامپ چه کسي است و اينکه آن شخص چگونه موضوع و جايگاه ايران را در روابط خارجي آمريکا به خصوص با روسيه و متحدان اروپايي و منطقهاي مانند سعودي در نظر ميگيرد.
همين مسئله سبب ميشود که بهنظرم موضوع هستهاي ايران به موضوعات منطقهاي مانند بحران سوريه، بحران يمن و نوع مبارزه با داعش هم ارتباط بيشتري يابد. بههرحال در هر دو موضوع احتمال بهترين سناريو يعني تعامل ترامپ با ايران از يک زاويه جديد بر مبناي واقعيتهاي جديد تحولات ايران يا بدترين سناريو يعني درگيري با ايران براي پيگيري منافع حداکثري آمريکا وجود دارد. اين بيشتر يک وضعيت سياه و سفيد در روابط ايران و آمريکاست و بر اين مبنا، بهنظرم اکنون ايران بايد بهطور حسابشده و مديريتشده مسائل آمريکا را دنبال کند