bato-adv
کد خبر: ۲۹۵۳۲۶

چرا ترامپ؟

تاریخ انتشار: ۱۶:۵۴ - ۱۹ آبان ۱۳۹۵
یادداشت وارده- محمد مهدی تفرج؛ انتظارها بالاخره به پایان رسید و جهان رئیس جمهور بعدی ایالات متحده را شناخت. دونالد ترامپ در انتخاباتی که از بسیاری جهات بی سابقه بود، گوی سبقت را از اولین بانوی کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا ربود تا این بانوی به شدت نامحبوب نتواند در رقابت با دونالد ترامپ اولین رئیس جمهور زن ایالات متحده گردد.

از شروع رقابت های درون حزبی در آمریکا نکات چندی را برای نگارش در نظر داشتم که شاید اثبات آن ها بیش از هر چیز نیاز به زمان داشت.

برای شروع اجازه دهید با سخنان فردی شروع کنیم که ساختار قدرت در ایالات متحده را به خوبی می شناسد. اواخر مهرماه سال گذشته محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان در دانشگاه فرماندهی و ستاد (دافوس) به نکات جالبی در خصوص انتخابات آمریکا در سال 2008 اشاره کرد:
«]سیاست های غلط ایالات متحده در فاصله ی سال های 1991 تا 2003[آنچنان وجهه ایالات متحده را تخریب کرد که برای اصلاح آن وجهه نه تنها باید شرایط ویژه ایجاد می کردند بلکه باید چهره ظاهری آمریکا را هم عوض می‌کردند. شاید انتخاب یک رئیس جمهور سیاه پوست با ظاهری متفاوت می‌توانست با کمترین هزینه، تصور تغییر چهره امریکا را در جهان القا نماید. از این واضح تر و کم هزینه‌تر امکان نداشت. آنهایی که تحولات و مسائل امریکا را دقیق تر و جدی تر دنبال می‌کردند، توانایی پیش بینی پیروزی آقای اوباما در انتخابات را داشتند. به همین دلیل بود که بیشترین امکانات و هزینه در مبارزات انتخاباتی به سمت اوباما سوق داده شد. خانم کلینتون که نماینده جناح حاکم حزب بود در جریان مبارزات انتخاباتی مقروض شد و آقای اوباما آنقدر امکانات داشت که توانست قرض خانم کلینتون را هم بدهد (سایت تابناک 27/07/1394)»

اجازه دهید به این فرمایشات جناب ظریف این مطلب را نیز اضافه کنم که انتخاب هیات حاکمه ی آمریکا برای تغییر چهره ی امریکا در جهان همان زمان هم خانم کلینتون بود (این مطلب را می توان تا حدودی با ادله‌هایی نشان داد) اما پدیده ی اوباما وقتی ظهور کرد و قدرت رای آوری خود را نشان داد، برای آمریکا هم بد نبود چرا که اولین رئیس جمهور سیاه پوست هم به همان اندازه ی اولین رئیس جمهور زن (و شاید بیشتر) برای آمریکا قابلیت پیام رسانی داشت.

علاوه بر آن و به زعم نگارنده، برای رهبران کشوری که خود را از حیث قدرت، ثروت و بسیاری از مولفه های دیگر در جهان رهبر و پیشرو می‌داند، پذیرفتنی نبوده و نیست که از ابتدای تشکیل ایالات متحده آمریکا تا قرن 21 حتی یک رئیس دولت زن نبوده باشد! لذا بعد از اوباما تمام تلاش نخبگان و اندیشکده‌های مطرح آمریکایی که خوراک فکری سیاست‌ورزان آن کشور را فراهم می کنند در جهت ریاست جمهوری یک زن بود و ظاهرا چه کسی آماده تر و کارآزموده تر از خانم کلینتون؟

شاید به دلیل چنین سیاست‌هایی (و البته بسیاری موارد پیدا و پنهان دیگر از جمله عدم شرکت سندرز در گردهمایی آیپک) بود که فردی چون برنی سندرز علی‌رغم محبوبیت عمومی کنار گذاشته شد. برای همه ی آنان که دستی در آتش انتخابات آمریکا دارند، روشن است که در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات بر خلاف حزب جمهوریخواه، علاوه بر دلیگیت ها، سوپردلیگیت ها نیز نقش بسیار تعیین کننده ای دارند.

سوپردلیگیت ها بر خلاف دلیگیت ها رای خود را کاملا مستقل از آرای مردمی به کاندیدای موردنظرشان می دهند. یکی از اعتراضات برنی سندرز در انتخابات مقدماتی نیز همین بود که قبل از شروع هرگونه رای‌گیری، تعداد سوپردلیگیت‌های حامی کلینتون آنقدر در قیاس با وی زیاد بود که عملا آرای مردمی قادر به جبران آن نبود (در آوریل 2016 تعداد سوپردلیگیت های حامی کلینتون 469 در مقابل 31 سوپردلیگیت حامی سندرز بود). اضافه بر این حجم پولی که به کمپین کلینتون سرازیر شد و تبلیغات بسیار منظم رسانه ای و سازمان یافته نیز از جمله عوامل بسیار موثر بودند. به همین دلیل نگارنده  تا حدی اعتقاد به کنارگذاشته شدن سندرز دارد نه شکست وی در انتخابات مقدماتی.

اتفاقا، شاید یکی از دلایل شکست کلینتون از ترامپ هم در همین نکته نهفته باشد. چند روز قبل از انتخابات آمریکا در آماری که ارائه شده بود کمک های مالی خرد (زیر 200 دلار) که نشان‌دهنده‌ی کمک‌های مردمی بود و نشانه‌ای است از اقبال عمومی به هرکاندیدا برای ترامپ 49 درصد در مقابل 16 درصد کلینتون بود (سایت عصرایران 10/08/1395)(کمک های ثروتمندان، لابی‌ها و شرکت های بزرگ معمولا ارقام کلان‌تری هستند). از همان زمان در گفتگوهای روزانه به این نکته اشاره می‌کردم که از نظر اینجانب شانس کلینتون برای پیروزی به آن پررنگی که عده‌ای می‌اندیشند نیست. البته جنجال دوباره‌ی ایمیل‌های هیلاری و اعلام دیرموقع اف بی آی در تبرئه‌ی وی از این اتهامات هم یکی از ده‌ها عامل موثر در شکست وی بود. به این‌ها عملکرد اوباما را نیز اضافه کنید که برای آمریکایی‌ها از برخی جهات عمده (از جمله کاهش درآمد سالانه ی مردم و کاهش حس اقتدار مردم آمریکا) نامطلوب بود و در نظر آن‌ها هیلاری هم ادامه دهنده‌ی همان مسیر بود.

در خصوص انتخابات آمریکا تحلیل‌های بسیاری ارائه شده و مطمئنا در روزهای آتی بر حجم آن‌ها افزوده خواهد شد. اما به نظر می‌رسد اگر در انتخابات درون‌حزبی حزب دموکرات تعداد نمایندگان حزبی ارشد (سوپردلیگیت‌ها) نه صفر ولی کمتر می‌بود و از این طریق انتخاب نخبگان تا این حد از انتخاب مردمی دور نمی‌بود امروز کاخ سفید رئیس دیگری را به خود می‌دید. البته این تنها یک «شاید» از بین هزاران شایدی است که ممکن است در روزهای آتی مطرح شوند. شایان ذکر است که من خود بسیار به نقش نخبگان در انتخاب‌ها واقفم و شدیدا معتقدم که تا حدودی باید انتخاب چنین افرادی ارزش متمایزی داشته باشد اما در عین حال این انتخاب نباید از نظر عامه اینقدر دور باشد که منجر به شگفتی‌های بزرگ در نتایج شود.

نکته‌ی آخر اینکه اینجانب از همان ابتدا هم پیروزی ترامپ را بیشتر در جهت منافع ایران می‌دیدم. دلیل بسیار ساده است. با یک مقایسه ی ساده می‌توان دید که در دوران بوش پسر نیز ایران به دلایل بسیاری تحریم می‌شد اما به دلیل انزوای روز افزون امریکا حتی در بین متحدان غربی اش این تحریم ها کمترین اثرگذاری را داشتند اما به عکس و برخلاف تصور بسیاری از هموطنان، بُرنده‌ترین و موثرترین تحریم‌ها در دوران حاکمیت باراک اوباما بر ایران اعمال شد و یکی از دلایل عمده‌ی آن توانمندی دولت اوباما در همگرا کردن نظام جهانی علیه ایران بود.

علاوه برآن میزان نزدیکی مفرط هیلاری کلینتون به لابی های اسرائیل و عربستان و خوی جنگ‌طلبانه ی این بانوی اول و وزیرخارجه‌ی سابق ایالات متحده بر آنان که با سیاست آشنایی دارند پوشیده نیست.


مجله خواندنی ها
مجله فرارو