bato-adv
کد خبر: ۲۹۴۸۴

گفتگو با چامسکی پیرامون "قضیه ایران"(2)

تاریخ انتشار: ۱۰:۳۳ - ۱۹ مرداد ۱۳۸۸


نوام چامسكي پدر زبان‌شناسي مدرن و متفكر 80 ساله و سرشناس‌آمريكايي، يكي از مطرح‌ترين فعالان سياسي ايالات متحده و منتقد سرسخت سياست‌هاي خارجي كشورش و از مشهورترين نظريه‌پردازان زنده جهان محسوب مي‌شود كه تئوري‌هايش در زمينه زبان‌شناسي و همچنين مطالعات نظري سياسي، در زمره معتبرترين مرجع‌هاي آكادميك قرار دارند.

براساس پژوهشي كه در سال 1992 صورت گرفته بود، از سال 1980 تاكنون نام هيچ نظريه‌پرداز و چهره آكادميك زنده‌اي در جهان به اندازه نوام چامسكي، در نوشته‌هاي مختلف تكرار نشده بود. عرفان قانعی فرد در مصاحبه ای با او که در روزنامه اعتماد ملی منتشرشده است به بررسی "قضیه ایران " پرداخته است دیروز بخش اول این مصاحبه را خواندید. اینک بخش پایانی گفتگو را از نظر می گذرانید:

قبلا اشاره کردم که بنا به چه دلايلي، تنبيه ايران توسط آمريكا تابه امروز ادامه دارد. علت اصلي را هم گفتم كه به‌طور خيلي ساده اين است كه ايران از اوامر آمريكا اطاعت نمي‌كند. جبار و سفاكي مانند شاه كه دست‌ساز آمريکا بود، سقوط كرد و نظام جديد ايران هم از نظر آمريكا قابل قبول نبود و شايد ايران بدان خاطر بايد مجازات مي‌شد. از آن زمان تحريم‌هاي عجيب و غريب عليه ايران تحميل شد و امروزه نيز تهديد به حمله هم از جانب آمريكا به ايران وجود دارد. نه فقط تهديد بلكه گاه آماده‌سازي براي تحقق حمله هم مطرح است. اسرائيل هم هر چند كشور كوچكي است،اما از تكنولوژي پيشرفته برخوردار است. بنا به روابط نزديكش با قدرت نظامي آمريكا كه مشهود است، امروزه اسرائيل داراي يكي از پيشرفته ترين نيروي‌هاي هوايي در منطقه است كه از نظر تكنولوژي مي‌تواند مبادرت به پيشرفته‌ترين اقدام‌ها كند. همچنين با حمله آمريكا به عراق و افغانستان، امروزه نيروهاي آمريكا در خليج‌فارس و آسياي ميانه و مرزهاي ايران حضور دارند. 

پاكستان سلاح هسته‌اي دارد، اما قدرت هسته‌اي برجسته در منطقه در اختيار اسرائيل است و نيز صدها سلاح هسته‌اي و تقريبا انواع سلاح كشتارجمعي ديگر دارد. الان شاهد اين مساله هستيم که ايران توسط نيروهاي كينه‌توز محاصره شده است. حمله به عراق در سال 2003 هم سينگال و علامت روشني بود و كاملا واضح بود كه اگر شما مي‌خواهيد آمريكا را منصرف كنيد، بايد چند عامل بازدارنده در اختيار داشته باشيد و ايران هم به آن عوامل بازدارنده مي‌انديشيد.
يكي از آنها همين شائبه حمايت از ترور و ديگري سلاح هسته‌اي است. حمله به عراق شايد يکي از علت‌ها و سبب‌هاي توسعه انرژي هسته‌اي ايران بود و آن هم امري قابل فهم است. سال‌ها پيش در همين دانشگاه MIT بسياري از مهندسان هسته‌اي ايران، بنا به نوعي تعامل با شاه ايران، در اينجا آموزش مي‌ديدند و شاه هزينه زيادي هم در اين باره پرداخت كرد. 

در آن هنگام هنري كسينجر ابراز داشت كه ايران به انرژي هسته‌اي نياز دارد و اين تكنيك را براي اهداف خود نگه خواهد داشت. اما امروز و پس از گذشت تمامي اين سال‌ها، كسينجر مي‌گويد كه ايران نمي‌تواند انرژي هسته‌اي داشته باشد و امكان نياز به انرژي هسته‌اي هم براي ايران وجود ندارد. در حالي كه در آن هنگام يعني در زمان سلطه شاه بر ايران،كسينجر مي‌گفت «ايران نفت دارد و ذخائر و منابع ارضي، امادر عين حال ايران نيازي هم به توسعه سلاح هسته‌اي دارد».اما امروز وي مي‌گويد «اين مساله خارج از كنترل آمريكاست وايران به انرژي هسته‌اي نياز ندارد». 

در واقع حتي دانشگاه MIT بنا به درخواست هنري كيسينجر، ديك چني، پل ولفويتز و دونالد رامسفلد مهندسان هسته‌اي ايران را آموزش مي‌داد. اين به اين معني است كه آنها مي‌خواستند ايران انرژي هسته‌اي و حتي سلاح هسته‌اي داشته باشد. اين تعليم به نوعي هديه‌اي بود از طرف MIT به شاه و عوضي براي مبالغ قابل توجهي كه شاه به آنها مي‌پرداخت. البته غني‌سازي اورانيوم تحت نظر NPT چندان از توسعه سلاح هسته‌اي دور نيست. و نبايد ايرانيان را بي خرد فرض كرد. 

چند سال پيش اروپا از ايران مي‌خواست که روند غني‌سازي اورانيوم را تعطيل كنداما موفق نشد .در كنار اين امر بعدها کشور چين هم يكي از مشكلاتي شد كه آمريكا با آن روبه‌رو شده است و موجب شد تا آمريكا از چين هراس داشته باشد. 

جايگاه چين در منطقه
در آمريكادرباره خطرناك بودن چين در خصوص ارتباطش با ايران هم بحث مي‌كنند.هر چند چين کشوري است كه در توسعه سلاح هسته‌اي تجربه دارد،اما نگراني آمريكايي‌ها از چين اين است كه چيني‌ها در بازار ايران حضور دارند.ضمن اينكه شركت‌هاي اروپايي از سرمايه‌گذاري در ايران به اندازه چين هم موفق نبودند. و اين امر هم عامل ديگر هراس آمريكا از چين شد. قبل از انقلاب، شاه كاملا عروسكي در دست ايالات متحده نبودواو تنها از فرامين ايالات متحده اطاعت نمي‌كرداما در عين حال كارهايي هم انجام مي‌داد كه آمريكايي‌ها نمي‌پسنديدند. اما چون شاه يك مشتري تاثيرگذار بود، در نتيجه آمريكايي‌ها از او حمايت مي‌كردند، همچنان كه از اسرائيل حمايت مي‌كنند. اگر اسرائيل كاري خلاف منافع ايالات متحده انجام بدهد عكس‌العمل آمريكا برانگيخته خواهد شد. روابط بين‌الملل شباهت زيادي به مافيا دارد. پدر خوانده،اطاعت و نه اطاعت مطلق زيردستانش را مي‌خواهد و در هر حال انتظار اطاعت دارد. پس اگر كسي كاري غير از اين انجام بدهد بايد تنبيه شود و ايران نيز كشوري مستقل است. 

هر چند درسيستم مافيايي،آمريكا به لحاظ مالي شاه را مورد حمايت قرار داد ولي وقتي كاري هم صورت نگرفت اين امر باعث هراس بيشتر آمريكا ‌شد. امادر زمان رياست بوش در كاخ سفيد،وي در تشويق ايران به پيوستن سيستم امنيتي انرژي آسيا موفق بود. زيرا باسياست‌هاي تهاجمي‌اش عليه ايران باعث شدتاايران همه روابطش با غرب را قطع کند و به شرق بيانديشد. يعني چين و روسيه و شايد هم هند و يا كره‌جنوبي. در واقع ركن اصلي ايران پيوستن به آسيا است. ايران گاز طبيعي، نفت و... دارد. 

ايران مي‌خواهد كه سيستم امنيتي انرژي مستقل را توسعه دهد. اما آن براي آمريكا نوعي تهديد به شمار مي‌رود. آمريكا دوست دارد كه کشورهاي حامي ايران را از آن شبكه منفك بكند. در واقع اگر به معادله اين روابط در منطقه نگاهي بيندازيم، مشاهده مي‌كنيم كه چين با عربستان‌سعودي تعامل دارد كه مركز فرآورده‌هاي انرژي است و حدود 10، 15 درصد واردات انرژي خود را از عربستان دارد. همچنين چين با ايران و عربستان رابطه نظامي دارد و اين نوعي تهديد براي آمريكا محسوب مي‌شود. ايران روابط اقتصادي عجيبي با هند و چين و روسيه دارد و بيشتر به اين مسائل اقتصادي توجه دارد.
سه دهه سياست آمريكا 

در ايران و عراق
مساله ديگري كه در اينجا مطرح مي‌شود بحث روابط آمريكا با ايران و عراق و پيچيده‌گي‌هاي آن است. مشكل آمريكا در عراق فعلي احتمالا ترك آن كشور و سپردن آن به شيعيان عراق است. بسياري از روحانيون حتي آيت‌الله سيستاني، رهبر شيعيان جهان، تباري ايراني دارند. نيروهاي نظامي‌ زيادي از جمله نيروهاي بدر و... در جنوب عراق هستند که اينها در ايران آموزش ديده و تربيت شده‌اند. در واقع آنها جزو نيروهايي هستند كه در جنگ عراق در كنار نيروهاي ايران بودند. اين روابط به مرور زمان گسترش يافت. مقتدا صدر ارتش مهدي را- كه نيروي مسلح عمده ديگري محسوب مي‌شود- هدايت مي‌كرد. آمريكا با حمله به صدر و ارتش او، وي را از يك روحاني جزء، به يك چهره برجسته در عراق بدل ساخت. 

او 50 درصد انتخابات پارلماني اخير را (با ديگر فراكسيون شيعيان) به دست آورد. او در تهران بود و اعلام كرد كه اگر آمريكا يا اسرائيل به ايران حمله كنند نيروهاي او در عراق به نيروهاي آمريكا حمله خواهند كرد. پنتاگون هم يا بي‌اطلاع است يا چندان مطلع نيست. اين هم يكي ديگر ازعوامل بازدارنده ايران محسوب مي‌شود. از دست دادن شيعيان عراق هم براي آمريكا نوعي كابوس است و من اين سخنان را در كتاب David Barsarmian مطرح كرده‌ام. برژيسنكي كاملا صريح مي‌گويد كه آمريكا در قبل از انقلاب به ايران نزديك بود و اسرائيل هم از نظر تكنيكي با شاه رابطه‌اي تنگاتنگ داشت و بسياري از مقامات آمريكايي به ايران سفر کردند و شاه منتظر چراغ سبز آمريكا براي سركوب مردم بود اما آمريكا تمايلي به اين قضيه نداشت. و در ايام جنگ هم توسط كشور واسطه به ايران اسلحه مي‌فروخت كه اين هم به نفع منافع آمريكا بوده است. از يك طرف ريگان نيز به عراق اسلحه مي‌فرستاد. 

آمريكا صدام را كاملا حمايت كرد كه مبادا انقلاب صادر شود. هزاران ايراني كشته شدند. ريگان بسيار سعي كرد كه جنايات صدام روشن نشود. حتي بعدها جنايت حلبچه را باور نمي‌كردند چون صدام‌حسين دوست آنها بود.
ايالات متحده در 1982 يكي از مهم‌ترين حاميان صدام حسين بود. آنها از حمله عراق به ايران حمايت كردند. در سال 1982 ريگان نام عراق را از ليست كشورهاي حامي‌تروريست خارج كرد. البته نبايد فراموش كرد كه اين ليست چيزي نيست جز ليست كشورهاي دشمن ايالات متحده و در واقع ربطي به تروريسم ندارد. هدف از اين كار اين بود كه ايالات متحده بتواند با خارج شدن عراق از اين ليست تجهيز نظامي‌و كمك رساندن به اين كشور را آغاز كند، در نتيجه چه به لحاظ فرهنگي و چه ابعاد ديگر موضوع خروج عراق از اين ليست لازم بود. 

ايالات متحده فاجعه انفال را ناديده گرفت، قتل عام حلبچه را به گردن ايران انداخت و مانع از صورت گرفتن يك راه حل ديپلماتيك براي جنگ شد و اين حمايت پس از جنگ با ايران نيز ادامه يافت. در 1989 جورج بوش پدر، مهندسان اتمي‌عراقي را به ايالات متحده دعوت كرد تا در زمينه توليد سلاح‌هاي هسته‌اي تحت آموزش‌هاي پيشرفته قرار بگيرند. در آوريل سال 1990 بوش يك هيات بلندپايه پارلماني به عراق فرستاد تا پيام حسن‌نيت و دوستي او را به دوستش صدام برسانند. رئيس اين هيات باب دل رهبر گروه اكثريت پارلمان بود كه بعد‌ها در 1996 كانديداي جمهوريخواهان در انتخابات رياست جمهوري شد. 

آلن سيمپسون كه بعدها به مديريت مدرسه كندي برگزيده شد و ساير مقامات بلندپايه پارلماني نيز در اين گروه حاضر بودند. رونوشت‌هاي گزارش اين ملاقات وجود دارد، اين گروه درود و احترام بوش را به صدام تقديم كردند و به او گفتند كه نبايد به انتقادات رسانه‌هاي آمريكايي كه در آن زمان از كنترل خارج شده بودند، اعتنا كند. آنها به او قول دادند كه مقاماتي را كه در صداي آمريكا مجموعه برنامه‌هاي مستند و تفسيري - انتقادي درباره عراق توليد مي‌كنند را بر كنار خواهند كرد. كل اين فرآيند كاملا دوستانه در تاريخ آوريل 1990 اتفاق افتاد. اما ناگهان در آگوست 1990 صدام كاري انجام داد كه خوشايند آنها نبود. صدام از دستورات آمريكا سرپيچي كرد يا شايد در فهم دستورات دچار سوءتفاهم شد.
پس از ماجراي حمله صدام به كويت، آمريكايي‌ها جهت سياست خود را عوض كردند و بعدها در سال 2003 به بهانه تسليحات كشتارجمعي به عراق حمله كردند. حمله عراق به كويت براي ايالات متحده غيرمنتظره و باور نكردني بود. تا آنجا كه ما مي‌دانيم آنها انتظار چنين حمله‌اي را نداشتند. هرچند ممكن است مداركي وجود داشته باشد كه ما از آنها بي‌خبر باشيم. در واقع آنها حتي روابط نزديك خود با صدام را درست بعد از حمله به كويت نيز ادامه دادند. بريتانيا چنان در متوقف كردن همكاري‌ها كند بود كه حتي پس از حمله صدام به كويت همچنان به تجهيز نظامي‌عراق ادامه مي‌داد، اين به آن معني است كه آنها نمي‌توانستند با سرعت عمل لازم اين تعاملات را متوقف كنند. 

مي‌دانيد كه سفراي آمريكا تنها از روي دستورالعمل از پيش نوشته شده صحبت مي‌كنند، سفير تنها دستورات دولت را منتقل مي‌كند. اگر گزارش اين ملاقات را بخوانيد، مي‌بينيد كه سفير آمريكا به صدام گفت كه اگر بخواهد مرزش با كويت را اصلاح كند، ايالات متحده مخالفتي نخواهد كرد، چون در آن زمان در منطقه مرزي عراق - كويت بر سر منطقه نفتي مالا درگيري وجود داشت. اگر صدام با اشاره‌اي رهبران عرب را وادار كند كه قيمت نفت را بالا ببرند، آمريكا اهميت چنداني نخواهد داد. صدام احتمالا دچار سوءتفاهم شد. او در هر حال ديكتاتوري بود كه با كسي مشورت نمي‌كرد. 

در نتيجه تصور كرد اين به معناي چراغ‌سبزي براي حمله به كويت است. و سپس به كويت هجوم برد و اين موضوع براي ايالات متحده به‌شدت مهم و نگران كننده بود. ايالات متحده نگران اين بود كه عراق از خاك كويت خارج شود و يك حكومت مردمي‌ برجاي بگذارد، اين نگراني بود كه كالين پاول در آن زمان بيان كرد. آنها نگران اين بودند كه صدام درست همان كاري را انجام بدهد كه ايالات متحده چند ماه پيش از آن در پاناما انجام داد. آنها به پاناما حمله كردند چون حاكم آن را نمي‌پسنديدند و سپس از منطقه خارج شدند و يك حكومت مردمي ‌در آنجا به وجود آمد. آنها متوجه شدند كه ممكن است صدام اين كار را در كويت انجام بدهد.
در سال 1991 و بعد از آنكه اشتباهات صدام غيرقابل چشم‌پوشي بود، آمريكا روي اپوزيسيون عراق سرمايه‌گذاري ‌كرد. زيرا در 1991 آنها مي‌خواستند صدام را به عنوان حاكم عراق در جاي خود نگه دارند. آنها نمي‌خواستند مردم عراق بر عراق حكومت كنند و اين چيزي است كه الان هم نمي‌خواهند. اين اصلي ثابت است. آنها همانطور كه به صدام اجازه دادند جنبش‌هاي شيعيان را سركوب كند، به او اجازه سركوبي كردها را نيز دادند. آنچه رخ داد جالب بود، سركوب شيعيان توسط رسانه‌ها پوشش داده نشد اما در مورد كرد‌ها اين اتفاق به دلايل نژادي رخ داد. اگر نگاهي به گزارش‌هاي تلويزيوني بيندازيم، گزارشگراني را مي‌بينيم كه مي‌گويند: «به اين بچه‌ها نگاه كنيد، آنها درست مثل ما چشم‌هاي آبي دارند» يا چيزهايي از اين دست. در نتيجه وقتي كردها به تركيه فرار كردند، در آنجا جنجال عمومي ‌برپا شد. در مقايسه با مورد شيعيان كه حادتر نيز بود، واضح است كه عكس‌العمل افكار عمومي ‌و رسانه‌ها نسبت به كردها دلايل نژادي دارد. موضوع ديگر پس زده شدن آنها توسط تركيه بود. تركيه به دلايل متعدد مايل نبود كردها به كشورش بيايند. رسانه‌ها در اينجا به طور كامل اخبار مربوط به درهم كوبيدن كردها توسط تركيه را بايكوت كردند. 

قطعا مي‌دانيد كه در 1990 تركيه حمله‌اي وحشتناك به جنوب شرق خاك خود كرد و حدودا 50 هزار نفر را كشت و350 روستا را نابود و حدودا 3 ميليون نفر را بي‌خانمان كرد. رسانه‌ها اين موضوع را پوشش ندادند.
بيل كلينتون،رئيس جمهور وقت آمريكا هم يكي از اصلي‌ترين حاميان قساوتي بود كه تركيه در مورد كرد‌ها نشان داد. طي يك سال يعني در سال 1997، كلينتون بيش از تمامي سلاح‌هاي فرستاده شده در تمام دوران جنگ سرد به تركيه، تسليحات فرستاد و رسانه‌هاي غربي اين موضوع را منتشر نكردند. با وجود اينكه به آن آگاه بودند. 

تغييرات اندك در روابط ايران و آمريكا
اما دوباره برگرديم به مساله ايران. در دوران‌ هاشمي‌رفسنجاني در ايران و دوران ريگان در آمريكا، مك‌فارلين در سال 1986 به ايران فرستاده شد. آمريكا خواهان رابطه با ايران بود. يعني آمريكا مي‌خواست جانب دو طرف را حفظ كند و روابطش با ايران را عادي كند. رابطه‌اي که شركت‌هاي نفتي خواهان آن بودند. 

قبلا شاه دوست آمريكايي‌ها بود. اما پس از انتصاب مجدد او ديگر چنين مساله‌اي وجود نداشت. آمريكا كه خود را پدرخوانده مي‌داند، ديگر پدرخوانده يك كشور عصيانگر مدعي را نمي‌توانست بپذيرد. در روابط بين‌المللي به سياست جنگ رواني عليه ايران پناه برد. با آمدن خاتمي هم روابط عادي نشد. فقط عذرخواهي از كودتاي آمريكا عليه مصدق در دوران كلينتون انجام شد. سپس در پيام نوروزي اوباما،وي خواهان عدم حمايت ايران از حماس و حزب‌الله در تروريسم شد اما حزب‌الله عليه اسرائيل حمله‌اي انجام نداده است.انگار آنها به دشمني مانند ايران نياز دارند که بگويند منافع ما را به خطر مي‌اندازد. در دوران احمدي‌نژاد اميدي به اين قضيه نبود. 

حرکت مستقل مردم ايران در کسب آزادي، نه منحرف خواهد شد و نه هيچ كشوري مي‌تواند در شعور و انتخاب مردم ايران دخالتي كند يا ديكته‌اي داشته باشد. 

در پايان با تشكر از لطف شما به‌هرحال آرزومندم روزگاري از ايران و آفريقاي جنوبي ديدار كنم.

برچسب ها: چامسکی ایران
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین