bato-adv
کد خبر: ۲۹۴۴۴

گفتگو با چامسکی پیرامون "قضیه ایران"

تاریخ انتشار: ۱۵:۳۹ - ۱۸ مرداد ۱۳۸۸


نوام چامسكي پدر زبان‌شناسي مدرن و متفكر 80 ساله و سرشناس‌آمريكايي، يكي از مطرح‌ترين فعالان سياسي ايالات متحده و منتقد سرسخت سياست‌هاي خارجي كشورش و از مشهورترين نظريه‌پردازان زنده جهان محسوب مي‌شود كه تئوري‌هايش در زمينه زبان‌شناسي و همچنين مطالعات نظري سياسي، در زمره معتبرترين مرجع‌هاي آكادميك قرار دارند. 

براساس پژوهشي كه در سال 1992 صورت گرفته بود، از سال 1980 تاكنون نام هيچ نظريه‌پرداز و چهره آكادميك زنده‌اي در جهان به اندازه نوام چامسكي، در نوشته‌هاي مختلف تكرار نشده بود. عرفان قانعی فرد در مصاحبه ای با او که در روزنامه اعتماد ملی امروز ونتشر شده است به بررسی "قضیه ایران " پرداخته است:

بررسي قضيه ايران، امري بسيار پيچيده است. از نگاه جامعه جهاني و به خصوص آمريکا، ايران بايد مجازات شود. دليل اين مجازات هم به سال 1979 و سقوط شاه در ايران بر مي‌گردد كه ظاهرا انقلاب ايران توانست آزادي آمريكا را در كنترل ايران محدود كند.در واقع تصويري كه معمولا در رسانه‌هاي آمريكا از ايران ترسيم مي‌شود اين است كه گويي تا قبل ازسال 1979 هيچ اتفاقي در اين كشور رخ نداده است. 

يعني بازگرداندن شاه و استقرار مجدد حکومت او در 1953، آن هم به آن صورت که در تاريخ خوانده‌ايم، انگار براي آمريکا اهميتي ندارد. 

در حقيقت مرور آن وقايع بسيار حائز اهميت و شگفت‌انگيز است كه البته جفري وتكرافت Geaffrey wheatcvaff محقق تاريخ در اين زمينه پژوهشي خاص انجام داده است. به قول او، كودتاي حمايت شده 28 مرداد از طرف آمريكا و انگلستان، حكومت دموکراتيک و مورد تاييد پارلمان ايران را ساقط كرد.البته به گفته اين محقق تاريخ،انگلستان بنا به دلايلي خاص شايد چنين حمايتي را ازكودتاي 28 مرداد ايران و سقوط آن انجام داده است. 

در عصر حاضر نيز طرح چنين مساله‌اي در روزنامه‌هاي غربي، شايد امري حيرت‌آور و باورنكردني به نظر آيد كه احتمالا نمي‌توان در جايي مورد مشابهي از آن را يافت. اما به هر حال تاريخ گذشته است. 

از سال 1953 تا 1979 يعني در دوره‌اي كه ايران توسط شاه كه حامي آمريكا بود، حکمراني و اداره مي‌شد، گويي همه شكنجه‌ها، ترورها، ظلم‌ها و بي‌رحمي‌هاي وي تحت پوشش خبري قرار نمي‌گرفت و آغاز آن[پوشش خبري] از سال 1979 بود. وقتي که شاه با رستاخيز و قيام مردم ايران، از كشور بيرون رانده شد، آنگاه گزارش‌ها و خبرها از فجايع و سبعيت‌هاي مختلف در داخل ايران مرتبا در رسانه‌ها مطرح شد. در هر حادثه‌اي كه پس از سال 1979 به وقوع پيوست، ايران خطوط قرمز در ارتباط با آمريكا را از بين برد و اين مساله براي حاکمان آمريکا، جنايتي محسوب شد كه ايران پس از سال 1979مستوجب مجازات بوده و همچنان هست. 

اين سخنان را در كتابي به همراه يكي از دوستانم به‌نام gilbert achcar بازگو كرده‌ام. اما اين مجازات ايران تا حد منافع ملي آمريكا هم جلو رفت و اين نوعي ذهنيت مافيايي در دولتمردان اين کشور است، كه مورد مشابه آن نيز در كوبا رخ داد. گويي «اطاعت ناپذيري» از سوي هيچ كشوري براي آمريكا قابل قبول نيست چون ممکن است اين رويکرد«اطاعت ناپذيري» ايران نيز در كشورهاي ديگر اشاعه يابد و منافع آمريکا را به مخاطره بيندازد. پس ايران بايد به خاطر اين راهبرد عدم اطاعت محض از آمريكا مجازات شود. بنابراين، اين سياست از سال 1979 از سوي آمريكا در قبال ايران در پيش گرفته شد. 

در واقع بر اساس همين سياست بود كه در دوران جنگ ايران و عراق در دهه 1980،آمريکا از عراق حمايت كرد و البته به کشور سومي هم سلاح مي‌فروخت و ايران هم تسليحات خود را از اين كشور سوم خريداري مي‌کرد. در واقع آمريکا مي‌خواست به نوعي، هر دو طرف درگير در جنگ را در كنترل خود داشته باشد تا همديگر را سلاخي كنند. البته آمريكا و متحدانش مي‌خواستند ممطئن باشند كه عراق پيروز و فاتح ميدان جنگ است. 

اما وقتي بر آنها مسلم شد که عراق در ميدان جنگ پيروز نمي‌شود، آنگاه آمريكا از جانب عراق نوعي استراتژي جديد و طرح سياسي را آغاز كرد مانند: برافراشتن پرچم خود بر كشتي عراقي‌ها، مورد اصابت قرار دادن هواپيماي مسافربري ايران و... 

آمريكا در حقيقت عراق را به طور همه جانبه حمايت كرد و امتيازاتي به آن كشور داد كه هيچ كشوري حتي اسرائيل نيز آن را دريافت نكرده بود. تا جايي که عراقي‌ها قادر شدند كه به كشتي و ناوهاي آمريكايي حمله كنند وحداكثر چندين سرباز آمريكايي را بكشند و از صحنه فرار كنند.چه كسي مي‌توانست چنين كاري را انجام دهد؟ آنها قسر در رفتند چون آن را جزيي از حمله به ايرانيان ناميدند و اين قضيه همچنان ادامه داشت. 

اكنون آمريكا تلاش سختي را شروع كرده است تا ايران را در سطح جهاني منزوي كند. همچنين براي براندازي و سقوط حکومت و نظام سياسي ايران فعاليت دارد تا شايد روزي اهدافش در كشوري مانند ايران تحقق يابد. البته اين مساله به خوبي روشن است که ايران از نظر قومي،كشور بسيار پيچيده‌اي است و از جامعه‌اي مركب و درهم تنيده برخوردار است و دولت فعلي هم هيچ حركتي از جانب مخالفان را بر نمي‌تابد و شايد نظامي‌ها هم در ساختار اين کشور، نفوذ و نقش‌آفريني دارند و شايد هم آمريكا قادر باشد كه روزي چند عصيان و ناآرامي داخلي را برانگيزد اما ايالات متحده در حال حاضر خواهان منزوي ساختن كامل ايران از نظر اقتصادي است. 

از اين نظر هم بسيار جالب است كه واشنگتن در ميان سران اروپا توانسته است از اين لحاظ به موفقيت‌هايي دست يابد. اروپايي‌ها مرعوب آمريكا شدند و حتي بسياري از شركت‌هاي برجسته و بزرگ اروپا مانند BP و krupp-thyssen را از ايران خارج كردند. به قول معروف آنها شايد نمي‌خواستند كه پا روي دم آمريكا بگذارند.
البته از ديگر سو کشوري مانند چين هم بيكار ننشست.در واقع يكي از دلايل عصبيت و ناراحتي آمريكا هم اين است كه چين مرعوب سياست سلطه‌طلبانه آمريكا نشد. هند هم در اين ميان، قصه‌اي غريب و پيچيده است. برخلاف اعمال فشار‌هاي زياد آمريکا، هند به احداث پروژه‌ خط لوله از ايران پرداخت[هر چند تا كنون نقش هند در اين زمينه در‌هاله‌اي از ابهام است]. اما از سويي ديگر چين وهند در آژانس بين‌المللي انرژي اتمي و در راي عليه ايران، گام به گام همراه آمريكا بودند و حداقل گاهي موضع بي‌طرفي اتخاذ مي‌كردند. 

اين تلاش‌هاي آمريکا براي انزواي کامل ايران باعث شد كه ايران در يك تهديد جدي قرار بگيرد. براساس گزارش‌هاي آمريكا و بريتانيا، در حال حاضر ايران عمليات تروريستي را عليه آمريكا انجام داده يا حمايت مي‌کند كه آنها آن امور را ظلم و شقاوت نسبت به دفاع امنيت ملي آمريكا مي‌نامند و نسبت به سخنان عجيب و غريب احمدي‌نژاد در خصوص فاجعه هولوکاست نازي‌ها، هياهو مي‌كنند و اعتراض خود را بيان مي‌دارند. 

تصور كنيم اگر احمدي‌نژاد مي‌گفت «ما داريم بمب مي‌سازيم و آمريكا و اسرائيل را بمباران كنيم»اين سخن چه معنايي مي‌توانست داشته باشد. آيا به معناي خطر براي ايران نبود؟ زيرا دقيقا آمريكا و اسرائيل سال‌هاست كه نسبت به ايران چنين سخناني را بيان مي‌كنند و تهديداتي را عليه اين کشور دارند و اين نظر هم هست كه 10درصد نيروي هوايي اسرائيل در شرق تركيه و در مراكز آمريكايي مستقر است و حتي بر مرزهاي ايران هم پرواز شناسايي دارند. نه اينكه مانور يا تمرين نظامي داشته باشند، بلکه فقط و فقط براي تهديد است و مي‌خواهند با صداي بلند بگويند: «ما هستيم!». 

اسرائيل هم كشوري هسته‌اي است و همه اين موضوع را مي‌دانند. كشوري كوچك که در حقيقت، شاخه نورس و شعبه‌اي از امنيت و سياست آمريكاست. طبق تحقيقات مركز توسعه دفاعي نيروهاي هوايي اسرائيل، نيروي هوايي آن بزرگتر از ناتو است. و براي تقويت و تجهيز نيروي نظامي آن حتي جورج بوش پسر هم، صدها جت جنگنده بمب‌افكن قوي را در اختيار اسرائيل گذاشت و درآن زمان روزنامه‌هاي عربي اسرائيل را «تسليحات اختصاصي» ناميدند. اين براي تحريك آنتن‌هاي وزارت اطلاعات ايران است، که آنها بدانند اسرائيل حتي تسليحات ضدپناهگاه زيرزميني را هم در اختيار دارد. چون معتقدند که ايران، چندين پناهگاه زيرزميني دارد. البته در حقيقت ايران پناهگاه زيرزميني هسته‌اي ندارد و وجودش فايده‌اي براي آنها ندارد. 

آنها فقط ممکن است داراي بعضي سلاح‌هاي بحث‌انگيز باشند. مي‌گويند ايرانيان روي سلاح‌هسته‌اي كار مي‌كنند، البته چندان اطميناني به اين تصور ندارم. اگر آنها سلاح‌هاي هسته‌اي را توسعه دهند، براي استفاده نيست، چون نمي‌توانند استفاده كنند و در صورت استفاده، نابود خواهند شد. اما به عنوان يك «عامل بازدارنده» يا يک بلوف، مي‌تواند مطرح باشد. 

اما در خصوص ارسال تسليحات از سوي بوش پسر به اسرائيل،هيچ خبري مبني بر ارسال اين تجهيزات پيشرفته نظامي نيروي هوايي در آمريكا گزارش نشد.آمريكايي‌ها مطمئن بودند كه نيروهاي امنيتي ايران، مطلع خواهند شد. زيرا در مطبوعات اسرائيل به‌طور علني اين موضوع افشا شد.البته با اين تصور كه به ايران بگويند تهديد جدي است و شما با خطري جدي روبه‌رو هستيد. اين پرسش مطرح است كه آيا براي آمريكا و اسرائيل، ايران در حالت يک تهديد جدي به سر مي‌برد؟ تصور من اين است كه اين احتمال وجود ندارد. به نظرم آمريكا به چندين دليل مختلف به ايران حمله نخواهد كرد چرا كه آنها کشوري بي‌دفاع و بدون حامي نيستند و هر محصل مدرسه‌اي هم اين مساله را مي‌داند.
 
خنده‌دار است که به كشوري بي‌دفاع حمله شود. شايد به جايي حمله صورت مي‌گيرد كه دفاعي در بين نباشد و بشود با قدرت نظامي آنجا را تصرف يا تهديد جدي كرد. اما ايران و حکومت فعلي تهران، قدرت دفاع و کسب حمايت از کشورها را دارد. ايران شايد در برابر حمله توان دفاع متقابل نداشته باشد اما از راه‌هاي مختلف مي‌تواند عليه آمريكا و منافع آن اقدام كند. مثلا آمريكا در عراق دچار مشكلات بسيار بيشتري خواهد شد و هنوز هم در مرداب آن گير افتاده است. 

شايد ايران، موشك داشته باشد، اما اگر واقعا قصد حمله به كشوري را ‌داشت كه از سه سال قبل اعلام نمي‌كردند آنها قادرند هدف‌‌هاي خود را نابود كنند و زمينه مقابله را فراهم کنند؛اين سخني بي‌معني است. 

اما اينکه چرا آمريكا مرتبا اين تهديدات را عليه ايران مطرح مي‌كند، حدس من اين است كه علتش همان منزوي كردن ايران است. اگر در اروپا به موفقيت دست يابد و حمايت اروپا را هم در اين زمينه به دست آورد آنگاه آمريكا مي‌تواند خشونت بيشتري را عليه ايران اعمال كند تا مخالفت داخلي بيشتري فراهم شود. تصور شخص من اين است كه ما طرح‌هاي داخلي ايران را نمي‌دانيم. اما اگر سياستگذاران آمريكا افتراق فكري داشته باشند، آنگاه طرح‌ها به بيرون درز پيدا مي‌كند كه چه راهي را بايد برگزينند.البته بايد توجه داشت که كنگره آمريكا هم نمي‌خواهد نظريه جنگ گسترش يابد. 

يكي از مورخان برجسته نظامي اسرائيل(Martin vam Crereld) در روزنامه هرالد تربيون، در مقاله‌اي نوشت كه نمي‌خواهد ايرانيان به چنين سلاح‌هايي دست يابند اما اگر در اين زمينه ايران پيشرفت نكند، قطعا آنها «مجنون»اند. كشوري كه با چنين تهديدي[اسرائيل] روبه‌رو باشد «عامل بازدارنده» را توسعه خواهد داد. حدس من هم اين است كه ايران فقط به‌عنوان داشتن يك «عامل بازدارنده» و اظهار قدرت مي‌خواهد تسليحات هسته‌اي خود را توسعه دهد يا با آن خودنمايي کند. هرچند اگر كسي به‌طور دقيق روي تسليحات هسته‌اي ايران، تمركز كند چندين راه وجود دارد كه نشان مي‌دهد آنها نمي‌خواهند تسليحات خودرا توسعه بدهند. 

زيرا در حال حاضر،ايران با دو جبهه آمريكا از دو سوي مرز خود روبه‌روست. ايران از دو جبهه آمريکا در عراق و افغانستان وهمچنين كشورهاي هسته‌اي منطقه مانند اسرائيل، كه قدرت هسته‌اي برجسته منطقه است، محاصره شده است. آمريكا و اسرائيل به‌طور آشكار ايران را تهديد مي‌كنند كه تاسيسات هسته‌اي‌اش را نابود مي‌كنند يا به ايران حمله نظامي خواهند كرد. شايداگر فشار عليه ايران برطرف شودآنها[ايراني‌ها] ديگر مشوق و محرك‌ كمتري براي داشتن اين «عامل بازدارنده» يا خلق و توسعه آن در اختيار خواهند داشت. 

واقعيت اين است كه اسرائيل كشور بسيار قدرتمندي است. نيروي هوايي و زميني اسرائيل به لحاظ قدرت، گستردگي و تكنولوژي از هر كشوري به جز ايالات متحده قوي‌تر است واين كشور البته صدها سلاح هسته‌اي نيز دارد. اقتصاد اسرائيل به دليل ارتباط بسيار نزديكي كه با اقتصاد ايالات متحده دارد، بسيار پيشرفته و قوي است. در نتيجه اين كشور مي‌تواند به خوبي بر منطقه چيره شود. تنها كشور منطقه كه آنها نمي‌توانند كنترل كنند ايران است. در نتيجه آمريكا اين كار را براي آنها انجام مي‌دهد. البته اسرائيلي‌ها براي فائق آمدن به ايران تلاش كرده‌اند، ولي احتمالا به اندازه كافي براي اين امر قدرتمند نبوده‌اند. شايد دليل اينكه حمله به عراق براي اسرائيل چندان اهميت نداشت همين مساله باشد. چون صدام حسين بسيار ضعيف بود. در حالي كه ايران به هيچ وجه کشوري ضعيف نيست. بلكه ايران كشوري بزرگ است كه 70 ميليون جمعيت با منابع بسيار و نيروي نظامي ‌مدرن و عظيم دارد. 

ازكودتاي 28مرداد تا پرونده هسته‌اي
قبل از اينكه وارد بحث ايران و آمريكا شوم مي‌خواهم در اينجا به نكته‌اي اشاره كنم كه كمتر به آن پرداخته شده است. 

براي گسترش مساله هسته‌اي، مسائل عميق‌تري هم وجود دارند که بايد در نظر گرفت. به يكي از آنها اشاره مي‌كنم. در دولت بوش، معاهده عدم توسعه تسليحات هسته‌اي مطرح بود كه بايد مورد تجديد نظر قرار مي‌گرفت و من هم با آن موافق بودم. بند چهارم (iv) آن معاهده به كشورها اجازه مي‌دهد كه قدرت هسته‌اي مسالمت‌آميز را به‌طور آزادانه در درون كشور‌هايشان توسعه دهند و البته در اين زمينه هيچ مدركي هم در مورد عدول ايران از آن بند به دست نيامده است. هرچند آن مفاد و شرط هم در جاي خود بحث انگيز و ضعيف است. اما اين موضوع از سال 1970 حساسيت بر‌انگيز بوده است. 

با توسعه تكنولوژي از آن هنگام تا كنون، مرز ميان انرژي صلح‌آميز هسته‌اي و سلاح هسته‌اي به‌طور قابل توجهي كاهش يافته است. تا جايي كه امروزه اگر قدرت هسته‌اي را توسعه دهيد، شما به سلاح هسته‌اي نزديك‌تر خواهيد شد كه با اصل يا مفاد جدي 1970 تفاوت اساسي دارد. 

البته راه‌هاي مختلف براي جلوگيري از اين مشكل وجود دارد و تا سال‌هاي بعد هم همچنان مطرح خواهند بود. مشكل اصلي غني‌سازي اورانيوم است. موادي كه ممکن است براي تسليحات اتمي به كار برده شود.اگر بتوان مشكل غني سازي اورانيوم را متوقف يا كنترل كرد،آنگاه اين امر پايان مشكل هسته‌اي، خواهد بود.اما مشكل تسليحات هسته‌اي حل نمي‌شود. همه كشورهاي هسته‌اي مرتكب نقض و تخطي معاهده شده‌اند. در حقيقت آمريكا هم دچار آن مساله شده است. يعني آمريكا هم چند ماده از معاهده عدم توسعه تسليحات هسته‌اي را رعايت نكرده است. 

اما اگر كنترل صورت بگيرد، پايان گسترش تسليحات هسته‌اي خواهد بود. محمدالبرادعي؛رئيس سابق آژانس بين المللي انرژي اتمي، چند سالي اين موضوع را مطرح مي‌كرد كه براي غني‌سازي اورانيوم كه سطح معيني ازآن براي تسليحات هسته‌اي لازم است،مي تواند تحت كنترل بين‌المللي قرار گيرد. اين امر شايد پايان مشكل فعلي مساله دستيابي كشور‌ها به منابع صلح آميز انرژي اتمي باشد. اما بر موضوع مطرح شده از سوي البرادعي سرپوش گذاشته شد. چون آمريكا نمي‌خواست آن را بشنود. در واقع تصميم‌سازمان ملل براين بود كه اين مساله به معاهده سال 1993 بازگردانده يا ارجاع داده شود. 

اماآمريكا موضوع تعامل بلندمدت با معاهده را بلوكه كرد و اين موضوع در سال 2004 هم به راي گذاشته شد. در راي‌گيري نوامبر 2004، 147 عضو راي مثبت دادند، 2 راي ممتنع داده شد و 1 راي منفي هم در كميته نخست شوراي امنيت‌ وجود داشت كه آمريكا اينراي مخالف و منفي راداده بود. 

بريتانيا و اسرائيل راي ممتنع داده بودند تا عليه آمريكا حرکتي نکرده باشند و جالب اينکه نماينده بريتانيا اظهار داشت كه اين امر جامعه بين‌المللي را دچار شكاف كرده است. البته منظوراز شكاف همان اختلاف 147 راي كشورهاي جهان در برابر آمريكا بود. 

من هرگز گزارشي ‌در آن باره نديدم و شايد آن راي‌گيري در تاريخ معاصر منحصر به فرد است. زيرا آن مساله بدين معني بود كه هيچ ممنوعيت و تحريم روي توليد اين مواد، جهت توليد تسليحات هسته‌اي وجود نداشت. اگر توجهي به منظور گسترش وجود داشته باشد، راهي براي متوقف كردن آن هست.اما آمريكا نپذيرفت. زيرا به اين وسيله آمريكا مي‌خواست خود بر اين موضوع كنترل و نظارت كند و آنها هم طبعا اين آراي جمعي را قبول نداشتند و بريتانيا هم از رهبريت آمريكا سرپيچي نكرد اما ديگران سرپيچي كردند. اساسا آنها مطلع نبودند كه چه چيزي رخ خواهد داد؛ اگر شانسي و امكاني براي تحقق و اجراي برنامه وجود مي‌داشت، آنها احتمالا به آن راي نمي‌دادند. اما وقتي آمريكا اين موضوع را بلوكه كرد، آنگاه ديگر شانسي وجود نداشت. 

اغراق آميز نيست اگر بتوانيم بگوييم كه آينده سياسي جهان، به اين مساله بسيار بستگي دارد و اگر درست در نظر گرفته نشود، امکان نوعي جنگ هسته‌اي نيزوجود دارد. با اين توضيحات مي‌خواهم به بحث اصلي خودمان بر گردم تا در انتها نيز مجددا به اين قضيه به نوع ديگري اشاره كنم كه خارج از بحثمان هم نمي‌تواند باشد. در نيم قرن اخير آمريكا سياست تقريبا هماهنگي را در برابر ايران داشته و بنا به شرايط، تغييرات قابل ملاحظه‌اي را هم داشته است. 

كودتاي 28 مرداد كه باعث سقوط حکومت دكتر محمد مصدق درسال 1953 ميلادي در ايران شد منجر به بازگشت شاه- يكي از ظالمم‌هاي خونريز قرن اخير- و استقرار سلطه اودر ايران شد. آمريكا نيزاو را تا روز آخر حمايت ميكرد. به عبارت ديگرايران در آن زمان يك سيستم ديكتاتوري خشن داشت كه از فرامين ايالات‌متحده اطاعت مي‌كرد. 

چند ماه قبل از سقوط شاه، كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا به شاه گفت چقدر مردم ايران او را دوست دارند؟ چون او شاهي شگفت‌آور و حيرت‌آنگيز است! در حالي كه در 1979 آن شاه شاهان، سقوط كرد. 

ولي در بحران گروگانگيري آمريكايي‌هادر تهران در همان آغاز انقلاب، قضيه‌اي ديگر به وجود آمد. تنها حادثه‌اي كه تاريخ آمريکا به‌عنوان گروگانگيري از آن ياد مي‌كند. آن قضيه تنها موضوع مطرح براي آمريكايي‌ها بود نه فاصله 1953 تا 1979 كه مملو از جنايت و ظلم و استبداد و ترور و شكنجه توسط شاه كه از حمايت آمريكا در آن زمان برخوردار بود. اما به هر حال اين موضوع جزو تاريخ ايران است.ولي آمريكا هم از سال 1979 و سقوط شاه كه منافع‌اش در ايران با خطر مواجهه شد. سعي در نابودي حكومت ايران دارد. 

هر چندكارتر،رئيس جمهور وقت آمريكا ژنرال NATO را براي کنترل تحريك كودتاي نظاميان قبل از انقلاب،به ايران فرستاد، اما اين امر هم تاثيري در فرجام اين كودتانداشت. و البته بعضي‌ها برعکس فکر ميکنند. در آن زمان كارتر رئيس جمهور بود.او ژنرال‌هايزر را به ايران فرستاد تا يك گروه نظامي‌متشكل از نيروهاي ارتش ايران تشكيل بدهد. مقامات نظامي‌ايران به دليل رابطه خوب‌شان با شاه با ايالات‌متحده هم رابطه خوبي داشتنداما تلاش‌هايزر شكست خورد. قدم بعدي كه آنها تقريبا بلافاصله به عنوان راه حل دوم به آن روي آوردند تلاش براي جابجايي حكومت بود. 

در آن سال‌ها، استراتژيآمريكااين بود كه ارتش ايران را با كمك اسرائيل و با پول عربستان، از لحاظ تامين قدرت نظامي حمايت و ارتش را مسلح‌تر‌كند. زيرا ايران و عربستان و اسرائيل و تركيه متحدان منطقه‌اي در كنترل نفت خاورميانه بودند.اما اين كار هم فايده‌اي نداشت و عاقبت منجر به مطرح شدن بحث كنترل و مهار ايران شد. سپس آمريكا، عراق را در جنگ با ايران مورد حمايت قرار داد. عراقي كه در سپتامبر 1980، يك سال پس از سقوط شاه، به ايران حمله را آغاز كرد. بعدها پس از سقوط حکومت صدام، او به خاطر جناياتي كه در سال 1982 مرتكب شده بود اعدام شد.اگر ما رسانه آزاد مي‌داشتيم به اين موضوع اشاره مي‌شد كه 1982 سالي مهم در روابط ايران- آمريكا- عراق بود. 

سالي كه ريگان، عراق را از فهرست كشورهاي تروريست خارج كرد و علتش هم اين بود كه عراق را حمايت مي‌كرد و مي‌خواست با حذف عراق از اين ليست، به حمايت خود ادامه دهد. و سلاح كشتار جمعي، سلاح هسته‌اي،سلاح ميكروبي، سلاح شيميايي و... و تجهيزات نظامي بيشتري را در اختيار عراق بگذارد. 

آن هنگام، اوايل جنگ عراق عليه ايران بود. در گوشه و كنار تلاش‌هايي وجود داشت براي خاتمه دادن به جنگ اما در همين زمان بود كه دونالد رامسفلد به عراق فرستاده شد كه با صدام به‌عنوان يك دولت تعامل كند و ايران، اين موضوع را فراموش نمي‌كند.ايراني‌ها تعداد زيادي زخمي را در جبهه‌هايي كه آمريكا پشت آن بوداز دست دادند.در واقع اين زخمي‌هاي ايراني با سلاح‌هاي شيميايي مورد حمله قرار گرفتند كه آمريكا پشت

برچسب ها: چامسکی ایران
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین