رمانِ ملتِ عشق از الیف شافاک به پدیده فروش رمانِ خارجی در ایران تبدیل شده است.
به گزارش هفته نامه صداالیف، شافاک در ایران نیز مانند خیلی از کشورهای دنیا به یک نویسنده بی نهایت خوش فروش تبدیل شده است. موجی که نزدیک دو سال است با انتشار رمان «ملت عشق»اش راه افتاده است، هنوز هم ادامه دارد.
راز این فروش چیست؟ بی تردید کسی پاسخی دقیق برای این پرسش ندارد؛ چه بقیه کارهای شافاک هم چنین توفیقی در بازار ایران نداشته اند اما با کمی جستجو می توان دید که در چند سال گذشته جامعه متوسط کتاب اخوان ایران به آثاری که به نحوی ارتباطی داشته با ماجرای شمس و مولانا واکنش مثبتی نشان می دهند.
حتی اگر بازخوانی خاصی از این جنس عرفان باشد. مثلا یکی از عامه پسندترین آثار مرحوم زرین کوب یعنی «پله پله تا ملاقات خدا» تا مدت ها در سبد خرید کتاب خانواده های ایرانی در سال های دهه هفتاد و حتی هشتاد قرار داشت.
همین طور است توجه عجیب جامعه ایران به رمان زرد و کم ارزشی چون «کیمیاگر» از پائولو کوبیلو یا رمان فوق العاده پرفروش کیمیا خاتون از سعیده قدس که چندان توجهی بین کتاب خوان های جدی برنیانگیخت اما به اثری پرفروش تبدیل شد. در واقع می توانم چندین و چند مثال دیگر بزنم که با این محوریت عرفان مولوی وار یا برگرفته از آن به فروش های بسیار خوبی دست پیدا کرده اند.
شافاک نویسنده بسیار جوانی است. او هم اکنون چهل و چهار سال سن دارد و در اوج شهرت است بین نویسندگان ترکیه امروز، فروش های عجیب و غریب آثارش از جمله همین کتاب «عشق» (که در ایران به ملت عشق ترجمه شده) نه فقط در سرزمین مادری که در کشورهای فرانسه زبان و انگلیسی زبانه نیز مصداق دارد.
البته او در فرانسه به دنیا آمده و سال هایی نیز در آنجا زیسته است و یکی از اولین حامیان او همین فرانسوی ها بودند اما او نویسنده بسیار باهوشی است. یک فمینیست در کشوری اسلامی که توانسته در جو مردانه ادبیات ترکیه رشد کند و مدام هم بر این نکته تاکید می کند. او از محصولات مهمی است که در دوران پاموکیسم در ادبیات ترکیه به وجود آمده است؛ جریانی که مشخصا تحت تاثیر فراوان از پاموک به وجود آمد و البته به هیچ وجه تا الان به او نزدیک هم نشده است.
شافاک فارغ از درون مایه همه پسندی که در آثارش وجود دارد، استاد مدیریت رسانه هاست. درباره جریان های سیاسی اظهار نظر می کند. مانند پاموک سر قضیه کشتار ارامنه به دست دولت عثمانی کتاب و متن می نویسد و کارش به دادگاه هم می کشد.
روزنامه نگاری پر کار است و در کنار تمام اینها سراغ مفاهیمی می رود که انگار هیچ وقت کهنه نمی شوند. عشق شرقی و بازخوانی اش در ادبیات در صورتی که کمی خلاقانه و نوآورانه باشد، همیشه بازار خوبی دارد. شافاک از همین امر بسیار خوب استفاده می کند و پرورش اش می دهد.
او به هیچ وجه رمان نویس مبتذلی نیست اما در زمره نویسنده های بدنه طبقه بندی می شود که جریان های بازار را خوب می شناسند. مثلا در یکی از رمان هایش به نام «شیرِ سیاه» که گویا به فارسی هم ترجمه شده است درباره مشکلات فرزنددار شدنش نوشته؛ کتابی پرفروش که برای انبوهی از زنان اهمیت دارد یا آخرین کتابش باز تمی عارفانه دارد و شبیه همین رمان عالم گیر «ملتِ عشق» است.
ظهور چنین نویسندگانی که بازار فروش موفقی دارند و در رده بست سلرها طبقه بندی می شوند همیشه برای اقتصاد ادبی اهمیت داشته است. از سویی این دست نویسندگان داستان گوهای بسیار خوبی هستند که ساختارهای پیچیده ای هم ندارند و می توانند طیف وسیعی از مخاطبان جهانی را به خود جلب کنند.
هر چند شاید بین خاص خوان های ادبیات جایی چندان برای الیف شافاک و آثارش وجود نداشته باشد اما نمی توان کتمان کرد که او موفق شده در ادبیات کشوری که نمادی چون پاموک دارد و به شدت هم مذکر است، سر برآورد و پیشرفت کند.
بازار ایران نیز در دو سال گذشته به این نویسنده به ملت عشق اش روی خوش نشان داده است و جالب این که در طرح تابستانی ارشاد، این رمان در رده نخست فروش قرار می گیرد، کنار آثار همه پسند دیگری از یک نویسنده به نام جوجو مویز و البته رمانی خاص چون «جز از کل». ترکیبی دلگرم کننده که نشان می دهد جامعه تا چه حد تشنه قصه شنیدن است و کمی هم احساس و متافیزیک؛ چیزی که شافاک به آنها هدیه اش می کند.
گفتگو با الیف شافاک نویسنده ترک
ژست غیرسیاسی بودن به من نمی آید
هومن قایچی، دانشجوی دکترای رسانه دانشگاه تهران: الیف شافاک یا به صورت پارسی شده آن، الیف شفق، نویسنده محبوب ترک است که همواره یک پایش در لندن است و یک پایش در استانبول است. این نویسنده اخیرا در اظهارنظری جنجالی کوتاچیان ترکیه را با نازی های آلمان مقایسه و ادعا کرده که این دو هیچ فرقی با یکدیگر ندارند.
رمان های این نویسنده زاده فرانسه از جمله «ملت عشق» که در اصل دو رمان در یک رمان است و روایتی موازی از رابطه شمس و مولانا به دست می دهد، در ایران با اقبال عمومی مواجه شده و در لیست پرفروش ها قرار گرفته است. الیف شفق، اصولا آدمی است که سرش برای دعواهای سیاسی درد می کند. وی موضع آشکاری برابر افراطی گری نیروهایی مانند داعش دارد و در مجموع با تمام ایسم های موجود در جهان مخالف است.
پیش تر در سال 2006 شفق، رمان «حرامزاده استانبول» را به انگلیسی نوشت که پرفروش ترین کتاب 2006 ترکیه و نامزد جایزه پرتقال طلایی شد. او در این رمان به روابط ترک ها و ارامنه و نسل کشی ارامنه که رسما توسط حکومت ترکیه انکار می شود پرداخت و به همین خاطر متهم به اهانت به هویت ترکی شد و سه سال تمام در معرض تهدید به حبس بود.
هر چند به دلیل نقص ادله جرم، حکم برائت گرفت. این اثر شاید اولین کتاب ترکی بود که مستقیما به قتل عام بی رحمانه و نفی بلدی اشاره می کند که لطمه بسیار شدیدی به جمعیت ارامنه کشور در آخرین سال حکومت عثمانی وارد کرد. مصاحبه ای که می خوانید، جدیدترین اظهارنظرهای وی در گفتگو با گاردین است.
شما در کتاب های تان از زاویه دیدهای مختلفی بهره می گیرد و به هر مسئله به چند شیوه گوناگون می پردازید. دلیل این تنوع زوایای دید و پرداخت های چندگانه به مسئله ای واحد چیست؟
- شاید یکی از دلایلش متولد شدن در خانواده ای رنگارنگ باشد که هر کس در آن ساز خود را می زند. مادربزرگ مادری من تشخیص داده بود مادرم پیش از ازدواج دوم باید تحصیلاتش را به پایان برساند. بنابراین من کودکی را تنهایی از سر گذراندم. حتی بسیاری از مواقع ساکن سفارت بودم که باعث شد اسپانیایی زبان دوم من باشد. همیشه از کودکی قادر بودم ناظر و شاهد خوبی باشم و وقایع را مو به مو در ذهنم ثبت کنم.
پدرم از همسر دومش دو پسر داشت که من آنها را تا اواخر دهه دوم زندگی ام ندیدم. انگار همیشه در حاشیه بودم. در دانشگاه نیز فضایی به شدت بین المللی را تجربه کردم که من تنها ترک زبان آنجا بودم. همه اینها بر من تاثیر گذاشت. من در صبر و سکوت ساعت ها، روزها و ماه ها به مقوله ای به نام «هویت» اندیشیده ام. می توان گفت من هیچ محوری در زندگی ام نداشتم و شاید این کتاب ها بودند که مرا از ورطه دیوانگی بیرون کشیدند.
خانم شفق، شما در نخستین کتاب خود به نقل قصه یک درویش ترک پرداختید و در آن از زبان ترکی خالص استفاده کردید، هنوز به همان راه می روید؟
- از لحاظ فرم شاید ولی از لحاظ محتوایی خیر. در آن زمان مردم حیرت کرده بودند که چگونه یک دختر 24 ساله فمینیست به بیان داستانی چنین روایتی پرداخته است. در زبان ترکی بسیاری کلمات از زبان های فارسی و عربی گرفته شده اند.
به عنوان دانشجویی که رویاهای بزرگ در سر داشت، در آن دوران نام خانوادگی ام را عوض کردم و آن را از پدرم به مادرم انتقال دادم. از کودکی نیز نام خانوادگی مادرم را بیشتر دوست داشتم. شفق، به معنای روشنایی صبح. من همواره به اصالت کلمات معتقد بودم. دلیل این نوع نوشتار بی احترامی من به آن زبان ها نبود بلکه تنها می خواستم در نوع نوشتن خویش به یک زبان وفادار مانده باشم.
امروزه شاید دغدغه هایی پخته تر دارم و بیش از زبان و کلمات، به کشتار مردم در کوچه و خیابان فکر می کنم.
شما اکثر نوشته های تان درباره جنگ را به زبان انگلیسی به رشته تحریر درآورده اید. آیا دلیل خاصی دارد؟
- نخست، هدفم ارائه و اشاعه بین المللی دغدغه هایم بود اما از یک نکته نیز غافل نباید شد و آن هم این که در ترکیه مردم نسبت به سرزمین خودشان نوعی حس غریبگی را تجربه می کنند. به دلیل سال ها تلاش ترکیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا، نوعی شیفتگی ورای تصور نسبت به متون غیرترکی وجود دارد. خارجی بودن برای هر چیز نوعی امتیاز محسوب می شود.
حتی شاید بتوان گفت نگارش من به زبان انگلیسی مرا یک قدم به مردمم نزدیک تر کرد. در ترکیه ما اجازه خندیدن به سیاستمداران را نداریم و همین امر موجب می شود مردم از نگارش به زبانی دیگر در مذمت سیاست و جنگ استقبال کنند. به زعم من، رئوف ترین انسان ها آنهایی هستند که هنوز در این قرن مطالبی درباره صلح می نویسند. هر چند که از سوی سیاستمداران و جنگ طلبان، دوست و دشمن، به بدترین شکل با ایشان رفتار می شود.
خانم شفق، نظر شما درباره جنگ چیست؟
- به نظر من جنگ را می توان از بسیاری جهات به معماری تشبیه کرد. در بسیاری از کتاب هایم نیز ایده خود را از مساجد معروف در ترکیه گرفته ام.
در کتاب «کارآموز معمار» که نوعی خداحافظی با استانبول پیش از مهاجرت به لندن بود، سعی داشتم شکوه و ظلم توأمان سلطان سلیمان را نشان دهم. کتابی که با استقبال خوانندگان و اخم و تخم منتقدان مواجه شد. هر چه شما را در دنیای غرب بیشتر بخوانند، در کشور خود منفورتر و مغفول تر خواهید شد؛ در ترکیه که چنین است.
البته این مسئله کمی نیست چرا که در ترکیه مردم اکثرا بی توجه به تبلیغات، خود کتاب خوب را دست به دست می کنند و در جامعه آن را نشر می دهند.
شما به خاطر رمان «حرامزاده استانبول» مورد انتقادهای شدید و در معرض حکم حبس قرار گرفتید. آیا هنگامی که درباره قتل عام ارامنه نوشتید فکر عواقبش را نکردید؟
- مسلما از اول می دانستم که پیامدهایی را دربر دارد. با این وجود عکس العمل مخالفان بسیار شدیدتر از آن چیزی بود که می پنداشتم. در خیابان ها تظاهرات به راه افتاد. عکس هایم را پاره کردند، سوزاندند و به آن آب دهان انداختند. در آن زمان با خود می اندیشیدم آیا کتابم را کامل خوانده اند؟ آیا دغدغه های انسانی ام را نیز دیده اند؟ یا سوار یک موج بوده و به اینجا آورده شده اند؟ این قضیه یک سال به طول انجامید تا حدی که مجبور بودم با بادیگارد به این سو و آن سو بروم.
البته در ترکیه این امر، طبیعی است. ما مردمانی احساسی و عاطفی هستیم که مرز عشق و نفرت مان بسیار باریک است. اینجا سرزمین تصمیم های موقت است؛ بنابراین نباید زیاد غرقش شد.
در مصاحبهای گفته بودید که استانبول را شهری مونث میدانید. این حس را نسبت به لندن هم دارید؟ آیا این صرفا به دلیل فمینیست بودن شما نیست؟
- خیر. من فکر می کنم استانبول، زنی سیاستمدار و جنگجو است که علیرغم تمام تهدیدهای مردسالارنه، برابر جبر تاریخ و جغرافیا مقاومت می کند. به زعم من مناطق توریستی دنیا دارای جذابیت زنانه هستند؛ وگرنه خشونت و دافعه دنیای مردانه امکان ورود اشخاص از کشورهای دیگر را نمی دهد. در لندن هم زنانگی عجیبی به چشم می خورد. با این وجود که جنس مقاومت های مردانه و سرکوب در اروپا با آسیا متفاوت است.
کودتای اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟
- نیاز به ارزیابی خاصی نیست. ما به بحران و آشوب عادت داریم. از زمان کودکی ام در آنکارا این شوخی وجود داشت که سیاست در ترکیه مانند یک ساعت غیرقابل اعتماد است که هر ده سال یک بار باید با مداخله ارتش مجددا کوک شود. در آن دوران از مدرسه به خانه آمدم و یک ساعت عتیقه شماطه دار نقاشی کردم که کنارش یک فرد نظامی با یونیفرم خاص و ستاره های ارتشی ایستاده بود اما در واقعیت برخلاف نقاشی کودکانه من، قضیه از رنگ های کمتری برخوردار بود.
در سال های 1960، 1971 و 1980 کودتاها و نیمه کودتاهایی به وجود آمد که هر کدام بدتر از قبل بود و برای چندین سال نه تنها آزادی بیان، که امکان آزادی اندیشه و شرایط رشد اجتماعی را از جامعه ترکیه سلب کرد. انگار تمام این تحرکات قصدشان این بود تا راه را برای مبارزه علنی با حقوق بشر و به رسمیت شناختن شکنجه در بازداشتگاه ها هموار سازند. همین امر سبب شد تا مردم من حتی به نام کودتا نیز بدبین باشند.
اگر جامعه را به شکل دو نیمه در نظر بگیریم که نیمی از آنها موافقان اردوغان و نیمی مخالف وی بودند؛ با این وجود نیم مخالف آنچنان که باید از کودتا حمایت نکرد چرا که آنها در حافظه تاریخی خویش پیامدهای کودتاهای پیشین را به خاطر داشتند. تمامی ما شب کودتا تا صبح نخوابیدیم. همه می دانند که ما برای پیوستن به اتحادیه اروپا نیاز به تصمیم گیری های منطقی، دور از افراط و تفریط و بر مبنای قانون داریم. با این وجود هم اکنون ترکیه بیش از آن که شبیه یک کشور منطق محور اروپایی باشد، به مرکز بحران زده مغشوش و مشوشی در قسمتی از آسیا شباهت دارد.
این ها بیشتر زیر سر اقلیت است یا اکثریت؟
- در ترکیه اکثریت را اقلیت ها تشکیل می دهند. اگر شما کُرد، علوی، ارمنی، زن، کودک، یهودی و یا یک مخالف ساده دولت باشید، اقلیت محسوب می شوید. در کودتای اخیر هزاران نفر قاضی، پلیس، معلم، فعال اجتماعی و غیره عامدانه و آگاهانه حذف شدند.
خسارت جبران ناپذیری است که چنین نیروی انسانی عظیمی بخواهد مجددا احیا شود. اگر دو فاکتور را داشته باید که دیگر علنا دشمن محسوب می شوید. مثلا زنی مخالف دولت یا کودکی کُرد در دبستان را در نظر بگیرید. ایدئولوژیک یکپارچگی و همانندی در این سرزمین موج می زند. همه باید یک شکل باشند و این دقیقا همان تفکر ارتشی حاکم بر ترکیه است.
در ترکیه دموکراسی درون حزبی نیز وجود ندارد؛ چه رسد به شئون دیگر دموکراسی. میانگین در هر چهار روز یک نفر به جرم اهانت به اردوغان دستگیر می شود. از کاریکاتوریست و روزنامه نگار و معلم و پلیس و فعال سیاسی بگیرید تا دانشجویی که در یکی از کامنت های شبکه اجتماعی اش مانند فیس بوک یا اینستاگرام با وی شوخی کرده است.
این نظارت آنقدر سنگین و دقیق صورت می گیرد که ترکیه را بالاترین ممیزی توییتر می خوانند. ما ترک ها دیگر هر شب قبل از خواب و هر صبح بعد از بیدار شدن به این می اندیشیم که حالا دیگر چه خواهد شد؟ هیچ کس از فردا مطمئن نیست و همیشه انتظار وقوع هرگونه رخداد غیرمنتظره ای را داریم.
سوال آخر، آیا فمینیست بودن در خاورمیانه کار سختی است؟
- مسلما. ولی من معتقدم تا وقتی حقوق بشر در کشور یا کشورهایی رعایت نشود، نمی توان انتظار جنبش هایی مانند فمینیسم و غیره را داشت.
در جامعه من به مرد و زن و پیر و جوان و کودک، ظلم می شود. فمینیست بودن من به این معنا نیست که تنها زنان جامعه خویش را می بینم. بسیاری از رهبران فکری خاورمیانه برای به سر کار آمدن شان شعارهای فمینیستی می دهند که فردای روز انتخابات نیز از یادشان می رود.
من متاسفم در این قرن سرشار از فناوری و رسانه، رجب طیب اردوغان می گوید: مرد و زن برابر نیستند. بعد به من می گویند چرا همه جملاتت سیاسی است. خب هر جا قدرت هست، سیاست نیز هست. ژست غیرسیاسی بودن به من نمی آید.