فرارو- آرمان شهرکی؛ موسیقی چرا باید تعطیل شود؛ این غذای روح آدمی؟ مردم در ایران چگونه شادی کنند پس؟ تفریح و شادی نایاب شده. خودکشی بیداد میکند. اخلاقیات برباد رفته و دینی که میبایست بشارت معنویت باشد ازهرگونه کارکرد مثبتی تهی شده دیانت به پایینترین حد خود رسیده اگر برباد نرفته باشد.
دانش و سواد تحصیلکردههامان نم کشیده و دانشگاهها راکدند. سن اعتیاد روند نزولی دارد و بسیاری از ازدواجها چون خانهای شنی بر ساحل مدرنیته و فردگرایی.
به قول استادِ جامعهشناسی بددهنی و پریدن به همدیگر در کلانشهرها از فرط زیادی به یک بدهنجار بدل شدهاست. موسیقی از هر سنخ و به قول اینروزی ها هر ژانری که باشد میتواند دوای اکثر این دردها باشد.
موسیقی کارکرد دارد: گروه پینکفلوید نقشی بیبدیل در شکلگیری اعتراض جوانان به جنایات جنگیِ در ویتنام داشت. موسیقی بلوز همه اعتراض و انرژی بود در میان سیاهپوستان سرکوب و منزوی شده. موسیقیِ پاپ به وفور در همهجا شنیده میشود در تاکسی در خانهها در اتوبوس همسفر شبانهی رانندههاست یا در عیدنوروز شادیآفرین.
این همه سال تبعید هنرمندان پاپ سبب نشده تا علاقهمندان این موسیقی ذرهای نقصان یابد. کنسرت موسیقی چرا باید تحریم و ممنوع شود؟ خواننده و هنرمند پاپی بدرود حیات میگوید هزاران هزار نفر برای مجلس ترحیمش میآیند بیآنکه ضربوزوری در کار باشد.
شجریان استاد مسلم موسیقی سنتی، در جهان چهرهای شناخته شده است اما در میهن خویش همواره منتقدِ امکانات ناچیز و بیمقدار موسیقی.
موسیقی میتواند انسانی را آنهنگام که در سراشیب سقوط است به زندگی بازگرداند پس چرا باید تحریم شود آنهم در مشهد؟ با چه ادلّهای؟ مشهد شهری که بیشترین آسیبهای اجتماعی را دارد؛ بیشترین اختلاف طبقاتی را، بیش از همه شهرهای ایران به موسیقی نیازمند است.
موسیقی در ذات و سرشت آدمی است. در اتریش در قلب اروپا در بطن نظام سرمایهداری، موسیقی را از گردش در چرخهی اقتصاد و سرمایه معاف کرده و در اپرای مرکزی وین در آن ردیف آخر هرکس میتواند اپرایی باشکوه را که قیمت متعارفش 150 یورو است در حالت ایستاده تنها با پرداخت سهونیم یورو ببیند و لذت ببرد؛ تجربهای بینظیر تنها با 10 هزارتومان.
خارج از ساختمان اپرا هرشب تصویری بر روی صفحهای بزرگ، اپرا را برای عابرین و خیل عظیم توریستها پخش میکند. چندقدم آنطرفتر از ساختمان اپرا بنای عظیم و باشکوه کلیسای سنت اشتفان واقع شده که این یکی نیز مملو از توریست و در بخشی دیگر مملو از جماعت عبادتکنندگان است.
همزیستی مسالمتآمیز موسیقی و دین بیآنکه کسی اعتراضی کند یا از شان و مرتبت یکی از آندو چیزی کسر شود. بخشهایی از دیالوگهای نقشآفرینان در مراسم تعزیه آهنگین ادا میشود و موسیقی مذهبی به وفور از صداوسیما پخش میشود. انحصار دردآورترین پدیدهی دنیا است و در عرصهی موسیقی از همه هولناکتر و رنجآورتر.
وزیر ارشادی که حتی داد ریاستجمهورش را نیز درآورده به چه درد میخورد؟
روزی روزگاری در یونان باستان، میوزها {the Muses} فرشته بودند و تجسم هنر و دانش. بهرهی ایرانیان باستان از موسیقی و ساز در رزم و بزم پیشکش. دین را با موسیقی شاخبهشاخ کردن ستمی مضاعف است به هردو.
ختم کلام اینکه امروز در معیت دوستان رفتیم باشگاه بدنسازی. صدای خوانندهای از بلندگوهای پرتوان باشگاه طنینانداز بود که:.....نامتو دادی به من خوندمش یواشکی......دیگه شیطونی بسه دیگه شیطونی بسه............ماهم نرمش کردیم و ورزش کردیم و بعد خوشوخرم برگشتیم خانه بیآنکه خون از دماغ کسی بیاید.