«نسبت اصلاحطلبان و دولت حسن روحاني!» اين عبارتي است كه در سه سال گذشته همواره محل بحث بوده است. چه رابطهاي ميان اصلاحطلبان و دولت روحاني برقرار شده و آيا اين بهترين مدلي است كه ميتوان بين يك جريان و يك دولت برقرار كرد؟ نقد قدرت در تاروپود اصلاحات تنيده شده است.
حتي اگر مانند محسن ميردامادي بگوييم هيچ اصلاحطلبي كارنامهاي بهتر از روحاني كسب نميكرد نقد دولت روحاني امري ممنوع نيست. اصلاحطلبان نيز با اينكه مثل محمد رضا عارف معتقدند براي انتخابات رياستجمهوري آينده بناي رقيبتراشي براي روحاني ندارند اما دغدغهها و نقدهاي خود را در محافل مختلف مطرح ميكنند و از كانالهايي كه در اختيار دارند به گوش دولت ميرسانند. همچنين براي آنكه بدنه اجتماعي جريان اصلاحات به درستي واقف شود اصلاحطلبي در ذات خود چكسفيد امضا دادن به هيچ كس را برنميتابد و گاهي نقدها را به صورت رسانهاي و رسمي مطرح ميكنند.
اصلاحطلبان مشكلات و مصايب دولت روحاني را درك ميكنند و با تخريبهايي كه او امروز تجربه ميكند بيگانه نيستند، چه آنكه خود تجربه دولتي را دارند كه هر ٩ روز يك بحران را سپري ميكرد. به همين دليل نيز اشكالات كار دولت را به يك شيوه و محسنات آن را به شيوهاي ديگر بيان ميكنند. مساله امروز اصلاحطلبي در كشور جابهجايي و پست گرفتن چند چهره نيست. بلكه آنها به منافع ملي فكر ميكنند. با همين تحليل نيز در سال ٩٢ عارف از انتخابات كنار كشيد و بدنه اجتماعي اصلاحطلبان پشت سر روحاني بسيج شدند. حالا نيز با همان تحليل به استقبال انتخابات رياستجمهوري ميروند و عبور از روحاني را شعار انحرافي و جنگ رواني جريان رقيب ميدانند.