پسر جوانی که خالهاش را در زیرزمین یکی از خانههای قدیمی خیابان ١٧ شهریور به قتل رسانده بود، با ادعای جدیدش پرونده را وارد مرحله تازهای کرد. او به بازپرس گفت که در این جنایت همدست داشته و با نقشه قبلی دست به قتل خالهاش زده است. این در حالی است که در بازجوییهای قبلی ادعا کرده بود به خاطر مصرف شیشه خاله و پسرخالهاش را به شکل حیوان دیده و آنها را کشته است.
ساعت ٩ صبح ٢١ دیماه وقوع جنایتی در زیرزمین یک ساختمان مسکونی در میدان امام حسین به کلانتری ١٢٨ تهران نو اعلام شد. با حضور مأموران کلانتری در محل و انجام بررسیهای نخست مشخص شد قربانی جنایت به نام «سوسن» ٣٦ساله بر اثر ضربات جسم تیز به ناحیه گردن به قتل رسيده و فرزند وي به نام «شايان» ٨ ساله نيز بر اثر ضربات مشابه به ناحیه گردن مجروح شده که بلافاصله جهت اقدامات درمانی به بيمارستان منتقل شد.
در تحقیقات اولیه از محل جنایت مشخص شد که مقتول به همراه پسرش شایان و خواهرزادهاش به نام «شهاب» ٢٠ساله از حدود یک هفته پیش به تهران آمده و از چند روز گذشته به صورت موقت در محل جنایت اقامت پیدا کرده بودند تا محل مناسبی برای زندگی از سوی بنگاه املاک برای آنها پیدا شود. شاگرد بنگاه املاک درباره نحوه کشف جسد مقتول به کارآگاهان گفت: «صبح ٢١ دیماه برای دادن خبر پیدا شدن خانه به پشت در اتاقی آمدم که مقتول به همراه پسر و خواهرزادهاش آنجا بودند. چندینبار مقتول، پسرش و خواهرزادهاش را صدا کردم اما صدایی نیامد. وارد اتاق شدم که ناگهان چشمم به پتویی افتاد که روی مقتول و پسرش قرار داشت. پتو را که کنار زدم، متوجه شدم که مقتول از ناحیه گردن دچار جراحتهای شدیدی شده است. شایان نیز از ناحیه گلو دچار جراحت شدیدی شده بود اما او هنوز بیهوش نشده بود و تنها توانست یک جمله بگوید: «عمو، شهاب مادرم را کشت» و پس از آن بیهوش شد.»
با شناسایی خواهرزاده مقتول بهعنوان عامل جنایت، وی با انجام اقدامات گسترده پلیسی و همچنین آموزش خانواده متهم، در خیابان ١٥ خرداد دستگیر شد.
متهم در اظهارات اولیه خود گفت که پیش از ارتکاب جنایت شیشه مصرف کرده و در زمان ارتکاب جنایت، در حالت طبیعی قرار نداشته است. وی گفت: «برادر کوچکترم حدود ٢٠ روز پیش از جنایت در یک حادثه تصادف رانندگی جان باخته بود و از آن زمان من شروع به مصرف شیشه کردم. شب جنایت پس از مصرف شیشه به خانه آمدم. داخل اتاق دو نفر را به شکل حیوان دیدم که از خود صدای عجیبی در میآوردند. وقتی به بالای سر آنها رسیدم، ناگهان آنها به سمت من حملهور شدند. من نیز با چاقوی همراه خود به سمت آنها ضرباتی پرتاب کردم. زمانی که به حال طبیعی خود بازگشتم، متوجه شدم که خاله و پسرخالهام را کشتهام که بلافاصله پس از پوشاندن بدن آنها از محل متواری شدم. به شهرستانمان رفتم. آنجا بود که متوجه شدم پسرخالهام زنده مانده است. وقتی شنیدم او زنده است، خیلی ترسیدم و با خودم گفتم حتما مرا لو میدهد. برای همین فرار کردم و به کوهستان رفتم. مدتي در آنجا ماندم؛ اما نتوانستم طاقت بیاورم. برای همین به خانهمان برگشتم و موضوع را به مادرم گفتم. او هم از من خواست که به تهران بیایم و خودم را معرفی کنم. بعد از نصیحتهای مادرم من هم به تهران آمدم و خودم را تسلیم پلیس کردم.»
پس از اعترافات این پسر، وی با قرار قانونی روانه زندان شد. در حالی که تجسسها در رابطه با این پرونده همچنان ادامه داشت، متهم بار دیگر اظهارات جدیدی را مطرح کرد و در شعبه هشتم دادسراي جنايي تهران ادعا کرد که در این جنایت همدست داشته است.
این پسر به قاضی گفت: «من در این جنایت تنها نبودم. یکی از بستگانم با من همدست بود. در واقع او بود که به من پیشنهاد داد خالهام را به قتل برسانیم. او یک روز آمد و گفت باید خالهام را بکشیم. من قبول نکردم؛ ولی او گفت خودش به تنهایی این قتل را انجام میدهد و من باید تنها به او کمک کنم. او به من گفت بعد از قتل باید پول دیه را جور کنم تا اعدام نشود. درنهایت پذیرفتم و روز حادثه با هم به خانه آمدیم؛ اما جلوی در نظرش عوض شد و گفت که من باید خالهام را بکشم. این پسر وعده داد كه خيلي زود پول ديه را جور میکند تا من آزاد شوم. من هم قبول کردم و خودم به تنهایی وارد خانه شدم. او هم در ماشین منتظر من ماند. وقتی قتل را انجام دادم، خودم را معرفی کردم و دستگیر شدم. آن اعترافات اول هم دروغ بود و میخواستم با این کار مسیر پرونده را منحرف کنم تا فامیلم پول دیه را جور کند. قرار بود بيشتر از ٦ ماه در زندان نمانم؛ اما حالا بیشتر از ٦ ماه شده و او حتی یک بار هم پروندهام را پیگیری نکرده است. برای همین تصمیم گرفتم واقعیت را بگویم.»
با اعترافات جدید این متهم، پرونده وارد مرحله تازهاي شد و به دستور بازپرس تحقیقات درباره صحت ادعای او آغاز شد.