خوانندهی عزیز
در این 5 سالی که تقریبا به طور منظم بر روی وب، طنز مینویسم؛ هرگز به چنان بنبستی نرسیده بودم که مطلقا نتوانم آنچه را که به آن معتقدم بنویسم. البته هیچ وقت هم آنقدر آزادی نداشتم که دقیقا همان چیزی را که به آن اعتقاد دارم بنویسم، اما اینقدر بود که میتوانستم با لحاظ کردن بعضی خط قرمزها و اعمال ملاحظاتی، مطالبی بنویسم که از اعتقاداتم دور نبودند یا دست کم منافاتی با آنها نداشتند.
اما اکنون هرچقدر فکر میکنم چه چیزی بنویسم که قابلیت انتشار داشته باشد و ضمنا رگههایی از آنچه در ذهن دارم در آن وجود داشته باشد، هیچ چیزی یافت نمیکنم. البته می توانم طنزهای بیربطی بنویسم درباره مسائل اجتماعی که به عقیدهی خودم مهمل میآیند؛ نه از این باب که مسائل اجتماعی و فرهنگیای نظیر ترافیک، آلودگی محیط زیست، ابتذال موسیقایی، معضلات نشر کتاب و امثال آنها مهمل هستند. اتفاقا از نظر من خیلی هم مهم هستند اما در این فضای غیر عادی پرداختن به هر موضوعی جز موضوعات جدی این روزها ، در یک ستون طنز سیاسی توهین به خوانندگان فرهیخته محسوب میشود.
و خوانندهی عزیز
یا من باید به آنچه که معتقدم عمل کنم که در آن صورت هیچکدام از نوشتههایم مجال انتشار در این رسانه را ندارند و اگر هم منتشر شوند –در این فضای موجود- منجر به دردسرهایی برای فرارو و خودم میشود؛ و یا آنکه هیچ کار نکنم و با دلی غمگین ، صبوری پیشه کنم تا به محض آرامتر شدن اوضاع، کار خود را با همان استانداردی که پیش از این داشتم و دیدهاید ادامه دهم.
به گمان خودم راه دوم مفیدتر و معقولانهتر است. پس سکوتی که از رضایت نیست را در پیش میگیرم و از شما برای این تعطیلی موقت عذر می خواهم.
به امید دیدار...
ارادتمند
میم فه