bato-adv
کد خبر: ۲۶۸۴۲۴

چالش‌های همبستگی ملی در عصر حاضر

با اینهمه هجمه ها و سیطره تمدن فراصنعتی در عصر جدید، کمتر مفهومی از مفاهیم قرن بیستمی، قدرت و صلابت گذشته خود را حفظ کرده است. چالشهای بزرگی، آن مفاهیم را احاطه کرده است

تاریخ انتشار: ۱۲:۴۷ - ۲۱ فروردين ۱۳۹۵
یادداشت دریافتی- دکتر مالک رضایی؛ با اینهمه هجمه ها و سیطره تمدن فراصنعتی در عصر جدید، کمتر مفهومی از مفاهیم قرن بیستمی، قدرت و صلابت گذشته خود را حفظ کرده است. چالشهای بزرگی، آن مفاهیم را احاطه کرده است.
 
هر نفس، نو می شود دنیا و ما،
بی خبر، از نو شدن اندر بقا

آسیب شناسی از یک مفهومی فربه، بنام مفهوم «همبستگی ملی»، محور عمده این گفتگو به وجه اجمال است.

«همبستگی ملی» به تجمع اجزا و عناصر مختلف فرهنگی، از اقوام و کثرتهای گوناگون درون یک سرزمین اطلاق میشود که یک کل به هم پیوسته به نام «ملت» را تشکیل میدهد.

مفهوم همبستگی ملی به شکل جدید آن بعد از نظریۀ دولت-ملت پدید آمد و به مرور زمان پویاتر و کارآمدتر شد. اما در برخی از مقاطع تاریخی، راه افراط پیمود و ناسیونالیسم های افراطی از درون آن سر بر آورد طوریکه دود یکی از جنگهای خانمانسوز جهانی هم از همین آتش بلند شد.

 با تکوین این اندیشه در قرن نوزده و بخشی از قرن بیست، ملیت گرایی جهان سوم هم با شدّت وحدّت خاصی دنبال شد و ملتهای مختلفی از درون این اندیشه سر بر آوردند. طی این دوره از تاریخ، افکار ملت پرستانه برقبیله گراییها و فئودالیسم منطقه ای، فائق آمد و دولتهای جدید با استحکام بالاتری بنیان نهاده شد.

اما امروز و تحت تاثیر متغیرهای جدید از جمله «جهانی شدن»، این مفهوم در همه جای جهان، تا حدودی دچار آسیب شده است و قدرتی همانند گذشته از خود نشان نمیدهد. گویی سقوط اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، سر آغاز افول آن در نقاط مختلف دنیا بوده است.

در فاصله ای نه چندان دور از تاریخ گذشته، واقعه ای در بخش بزرگی از جهان اتفاق افتاد که پیش بینی آن، برای کسی ممکن نبود. به فاصلۀ کمتری بعداز به قدرت رسیدن «میخائیل گورباچف» در اتحاد جماهیر شوروی، این کشور از هم فرو پاشید وایدئولوژی کم رمق مارکسیسم- لنینیسم، عملا توان ادارۀ پانزده هویت به هم پیوسته از قومیتهای مختلف را از دست داد.

مسکو، دیگر قادر به حفظ آن انسجام وهمبستگی نبود که ساکنان یک ششم از کرۀ خاکی را زیر یک پرچم واحد، گرد آوَرَد. شوروی که روزگاری با زنجیره ای از پیمانهای نظامی ناتو، سنتو و سیتو به زحمت کنترل میشد، چنان بی صدا وآرام به زانو در آمد که ناله های سقوط او را هم کسی نشنید.

 گورباچف اندکی قبل از فروپاشی، عمق فاجعه را دریافته بود وبا کلنگی در برلین، آخرین میخ را بر تابوت آن کوبیده بود. او در برنامه ای اعلام کرده بود که کار از کار گذشته است، واو به چهار راه انفجار رسیده است. تنها هنرش این است که با تعویض به موقع دنده ها، سرنگونی آرام شوروی را رانندگی کند.

«الوین تافلر» خالق کتاب «موج سوم» بعد از این واقعه، نگرانیهای امریکا را هم از خطر تجزیه شدن کتمان نکرد و با ذکر علائمی، سقوط اتحاد جماهیر شوروی را درس عبرتی برای امریکا نیز دانست که هنوز «رویای ناسیونالیسم افراطی را به عنوان خاطرات مردگان بر دوش زندگان حمل میکنند.»

 اما کاپیتالیسم وسردمداران آن اندکی سخت جان تر از ساکنان «کرملین» بودند. امریکا کماکان، سعی در انتقال بحران به خارج از مرزهای خود را داشت. اما مشکلات مختلف از جمله «بحران وال استریت» واعتراض گستردۀ سیاه پوستان و... نشان داد که پاشنۀ آشیل ایالات به ظاهر متحد، هم یکی دو تا نیست.

بخش بزرگی از جهان غرب نیز در قارۀ سبز با درک خطراتی مشابه، بقای خود را در اتحادیه ها و پول واحد «یورو» دیدند. آنها کار عاقلانه تری در پیش گرفته بودند. ملل اروپایی که زمانی، رویاروی هم در دوجنگ جهانی قرار گرفته بودند، اکنون به اتحاد و اتفاق خواسته و نا خواسته ای با هم تن داده بودند. آنها زودتر از دیگران دریافته بودند که دنیا در مسیر «بین المللی شدن» حرکت میکند.

 
شاید آنها زودتر از دیگران دریافته بودند که ناسیونالیسم متکی بر مفهوم «چار دیواری و اختیاری» به نحو آشکاری در یک چالش فراملی قرار گرفته است.

کاریکاتوری که در تیراژ محدود یک روزنامۀ دانمارکی از دید دولت و رسانه های آن کشور، یک مسئلۀ داخلی تلقی میشد، آواری از خشم مسلمانان جهان را در همان روز بر سر دولت آن کشور خراب میکرد. دیگر، کمتر مسئله ای وجود داشت که دولتها و ملتها ادعا کنند که عوارض مثبت ومنفی آن فقط به خودشان مربوط است.

بحران سرمایه داری «وال استریت» که در بدو امر، مسئله ای صرفا امریکایی تلقی می شد، به فاصلۀ کمتر از دو ماه، کل قارۀ اروپا را در نوردید و سونامی آن حتی بخش بزرگی از اقتصاد نوپا وشکوفای «دوبی» را در دوردست ترین نقطه از امریکا، به کام خود کشید.

 بعد از واقعۀ یازدهم سپتامبر، در امریکا، خبر حملۀ چند میکروب سیاه زخم در قالب بسته های پستی، داروهای سیاه زخم را در همۀ داروخانه های جهان کمیاب وگران کرد. بر این مثالها دهها نمونۀ دیگر هم میتوان افزود. از افشاگری اسنودن تا ازدواجهای تلگرامی، همگی از جنگ و رویارویی یک تمدن جدید با مفاهیم ملی خبر میدهند.

اینها تفاوتهای بارز قرن بیست با قرن بیست ویکم هستند. دیگر هیچ قدرتی قادرنبود که از کار جوان سی ساله ای، ممانعت کند که با افشای اطلاعاتی از شنود تلفنی گستردۀ امریکا، سران سه قاره از پنج قارۀ جهان را رویاروی هم قرار داد این مثالها و موارد مشابه آن از چه تحولی در جهان خبر میدهند؟

بشر امروز در هر فاصلۀ کوتاه زمانی، و فشرده شدن زمان به کمتر از یک هزارم ثانیه، هر روز در چهار چوب هویتهای جدید قرار میگیرد و ملتهایی که در طول مدتهای مدید، برای تنظیم مناسبات خود، درون مرزهای ملی و با قواعد سنتی خو گرفته اند، امروز و به یکباره با تحولی جدید بنام «بین المللی شدن» مواجه گشته اند. می توان گفت که «بین المللی شدن» فرا گفتمان و فرا روایت عصر ماست که اندکی هم زود هنگام تولد یافته است و سریعتر از توانایی و سازگاری بیش از نصف ساکنان کرۀ زمین به مسیر پر شتاب خود ادامه میدهد.

از این نظر، پاسداشت فرهنگ وهویت های ملی هر ملتی، دقت و هوشیاری مضاعفی را در عرصه های مدیریتی و برنامه ریزی آن کشور طلب میکند. عصر الکترونیک و شبکه های اجتماعی از قبیل تلگرام و اپلیکشنهای مختلف، چنان پر و بال خود را بر روی ملتها و هویتهای آن گسترده اند که رقبای سنتی مانند رادیو تلویریون و... با چالشی جدی مواجه ساخته اند.

از آن نظر، همه مفاهیم انسجام بخش ملی از قبیل تولید ملی، ادبیات ملی، سنن ملی، ورزش ملی، توان نظامی، دانشگاهها، فرهنگ و... به تقویت بی مسامحه در هر کشور نیاز دارد.

امروز تقویت مفاهیم و مصادیق همبستگی ملی بدون نگاه فراگیر به این مسائل و دیدی جامع الاطراف به محیط پیرامون، عملی نیست.

همه تحولات عصر جدید از یک امر مهم خبر میدهد و آن حرکت یک تمدن در فراسوی مرزهای ملی است. به قول جیمز روزنا «جهانی شدن» فرایندی مرز گشاست که در آن تهدیدات و فرصتهای تازه ای برای همه در حال شکل گرفتن است.

در بعد اقتصادی نیز، وضعیت به همین منوال است. اکنون همۀ کشورها، برای حضور موفقیت آمیز، در بازارهای جهانی تلاش میکنند. بازار ملی هم جزئی از بازار جهانی گشته است. تولید ملی قابلیت خود را نه فقط در بازار ملی بلکه در بازار جهانی باید اثبات کند. برای همیشه نمیتوان به مدد تعرفه های حمایتی، یک صنعت داخلی را سر پا نگه داشت. بنابر این با اتکا صرف به تیغ چوبین تئوریهای قرن بیستمی، نمی توان به کارزار بین المللی در اقتصاد رفت.

تئوری های مطلق گرای قرن بیستمی، که نسخه ای واحد برای همه می پیچید، دیگر منسوخ گشته اند. این مثال ها در دل خود فرصتها، تهدیدها و چالشهای همبستگی ملی را با خود دارد.

مفهوم «همبستگی ملی» که روزگاری لباس رویین تن «ناسونالیسم» پوشیده بود امروز برهنه و عریان شده است و قواره گی ها و نا قواره گی های آن کاملا آشکار گشته است. ملتها و مدیریتها برای تقویت آن باید به قواره گیها و افتخارات آن بیفزایند و از ناقواره گی ها و افتراقات آن بکاهند.

با تعمق به این مفاهیم آنچه که امروز از ظهور و بروز بحرانهای مختلف در نقاط مختلف جهان می بینیم در واقع مقاومتهای قرن بیستم در مقابل قرن بیست و یکم است.

به عبارتی می توان این اصطکاکها را ناله های رو به احتضار یک تمدن و درد زایمان یک تمدن دیگر دانست. تمدن فراصنعتی در هر لحظه ای که واحد آن کمتر از ثانیه است در حال عقب راندن تمدن صنعتی است.

لیکن در مفهوم بین المللی شدن نیز، جایگاه هر ملتی با داشته ها و برتری های آن در همۀ زمینه ها سنجیده میشود و به رغم تمام هجمه هایی که پدیدۀ جهانی شدن بر علیه همبستگیهای ملی ایجاد کرده است، هنوز «وطن» معنوی ترین کلام زمینی است.

 باید دانست که در بحث «جهانی شدن» فقط هویتها و تمدن های ضعیف تهدید میشوند. ولی هویتهای پرقدرت باقی می مانند.

 به نظر می رسد که بدون توجه عمیق به مفاهیم کلیدی این چالشها که هر کدام عرض عریضی از مسائل را با خود دارد صرف تمام انرژی سیاسی و مدیریتی کشور، صرفا برای حذف اختلاف سلیقه ها ی حزبی، باندی، جناحی و... آنقدر کم اهمیت و وقت گیر هستند که طرح آنها به درد غنی سازی اوقات فراغت هم نمیخورد، چه رسد به اینکه، اینهمه وقت ملت عزیزی را به خود مشغول دارد و یا صفحات روزنامه ها ورسانه های ملتی را بیاراید یا بیالاید.

bato-adv
مجله خواندنی ها