فرارو- آرمان شهرکی؛ اینجا در اتریش در وین و در قلب اروپا فروشگاهی هست بزرگ و شیک و درندشت که میوههایی اصیل و باب میل در ویترینهای جذابش، برق چشم آدمها را میپراند.
منظور از میوهای اصیل، انبه و موز از هند است؛ کیوی از چین، نارگیل از آفریقا و... . چای هم دارد از سیلان.
نیمی از انبه بین 50 تا 100 یورو. کیوی دانهای 60 یورو، نارگیل هر عدد 100 یورو و... . چراکه همه از کشور زادگاه خویش آمده نوبرانهاند. رقابتی در کار نیست. تعداد این مغازهها محدود است و آن بخشها که این محصولات را عرضه میکنند پرنده پر نمیزند؛ تک و توکی آدم با قیافههای خاص و احوال معلوم.
در فروشگاههای زنجیره ای معروف کشور اما هرچه بخواهی با هر قیمتی هست اما تبلیغات دامنهدار و انبوه محصولات، خریدار را زیر رگباری از درخواستها و تمناهای کاذب لِه میکنند؛ آگاهیاش را دستکاری کرده به سخره میگیرند.
این سرمایهداری متاخر است؛ نوعی سرمایهداریِ آب زیرکاه که با پنبه سر میبُرد آنگاه که تو را خواب میبَرد. نشئه میل مصرف میشوی و نمیدانی از کجا خوردی.
جنسهای بُنجل و آشغال فت و فراوان است؛ مابین 2 تا 5 یورو اما فی المثل اگر شلواری باشد یا شلوارکی یکبار پوشیده نپوشیده وا میرود و بهدرد لای جرز میخورد یا نمیخورد.
اینها همه برای انبوه پناهندگان و آوارگان است؛ مابقی همه در طیفی از قیمتها نوسان میکند که برای خریدش باید حساب دودوتا چهارتا کنی وگرنه کلاهت پس معرکه است.
اقشار پایین دستِ اتریش و پناهندگان، از مواهب نظام تامین اجتماعی پیشرفته بهره برده روزگار به بطالت میگذرانند؛ سرمایهدارها و ثروتمندان نه اینجا که همهجا ایامشان بهکام است و این طبقه متوسط است که بام تا شام زحمت کشیده مستهلک میشود.
حکایت سرمایهداری در ایران اما چیز دیگری است نه از جنس دیگر که همان، اما بُرّاتر، گستاختر و عریانتر. اینجا نه اینکه فرهنگ رسانهای و تبلیغات هنوز شکل نگرفته؛ سرمایهداری نه با دوز و کلک که با ضرب و زور پیش میرود.
نشان به آننشان که هنوز نوروز نیامده بوروکراتی عالیرتبه ملتمسانه از شرکتهای هواپیمایی میخواهد که لطف نموده منت بر سر ملت گذاشته قیمتها را به تبع تصویب قانونی جدید مبنی بر شناورشدن بهای بلیط سفرهای هوایی، با "نرخی منطقی" بالا ببرند.
سرمایهداریِ لجام گسیخته اما منطق چه میفهمد به این میماند که از چهارپایی یوغبریده و زباننفهم بخواهی که برایت یورتمه رود یا از زنگیِ مستی شمشیر به دست طلب یاوری داشته باشی.
هنوز جای مرکب و دوات قراردادهای هوایی خشک نشده قیمتها آزاد شده؛ و تمام داستان همین است. توگویی بندناف اقتصاد سرمایهسالارانه در ایران به پیشرفت صنایع سنگین اروپایی وصل است؛ خون را از بافتهای کبود جسم پوسیدهی اقتصاد وطنی دریغ و نثار قلب تپندهی همزاد اروپایی خویش میکند.
آزادی انتزاعیِ سرمایه و واقعی سرمایهدار، به بهای استیصال خیل آدمهای محسوس تمام میشود.
آزادی سرمایه و قیمتها برای شرکتهای هواییِ دولتی و نیمهدولتی ایران، به اسارت شهروندی به فرض دانشجویی ختم میشود که که با هزار امید و آرزو از استانی مرزی 24 ساعت تمام از مسیر جادهای و با هزار ترس و دلهره با اتوبوس، عازم دانشگاهی در مرکز میشود و خواب سفر هوایی را نه، دیده و زینپس نه، خواهد دید.
مایهدار وینی اگر موز و انبه اصل هندوستان را آنتایم نخورد نمیمیرد اما میتواند آنتایم هم بخورد چراکه با بهایی متناسب با توان خریدش در بازار موجود است و این باجی است که سرمایهداری متاخر به بنیانگذاران و پیش برندگانش میدهد.
اما، ایاب و ذهاب هوایی بهلحاظ کیفی سنخ و ماهیت با انبه و موز فرق میکند؛ این خدمتی ضروری است (در کشور پهناوری همچون ایران)؛ بالنسبه ضروری.
تا پیش از این مصرفکنندگان این خدمت مسافرانی بودند با اهداف پزشکی، کارمندان دولتیِ حین ماموریت، تیمهای عازم مسابقات ورزشی، متمولان و مایهدارها فی المثل جوانانی فُکُلی با دماغهای نوکتیز و سربالا برای سفر به کیش! و نهایتا پارهای از طبقهی متوسط (گیرم همان دانشجویی که اینبار خانوادهاش، پس از طی زندگیای سخت و صرفه جویانه توانستهاند از پس بهای بلیط برآیند).
هدف پزشکی جبر زمانه بود و هست؛ اگر دارویی را سر وقت نرسانی جانی از دست میرود، برای کارمندان دولت از این جیب به آن جیب است؛ لاشهی بلیط را تحویل داده پول خود را میگیرند یا اصلن پولی نمیپردازند؛ و مایهدارها هم که نیاز به توضیح ندارد.
آزادسازی قیمتها (بخوانیم افزایش قیمتها) طیف متقاضیان خدمت سفر هوایی را بازهم تنگتر و محدودتر میکند، منحصر به معدودی از دهکهای بالای درآمدی، دولتیان و بوروکراتها و اندکی که از سر استیصال بدان مبادرت کردهاند.
میشود همان حکایت موز و انبهی تجملی در فروشگاهی در اروپا که ذکرش ابتدای این نوشتار رفت.
نظامهای سرمایهداری لیبرالی مدام از کمیت عرضه و تقاضا سخن میگویند اما کیفیتش را به فراموشی میسپارند؛ در سرمایهداری خشن پرطمطراق و لوکس ایرانی این کیفیت نه تنها فراموش که سلاخی شده.
چه کیفیتی از عرضه؟ یا چه کیفیتی از تقاضا از چه قشری؟ گیرم که کیفیت عرضه با تجهیز ناوگان هوایی ترمیم شد (تازه تجهیز ناوگان و ساختار صنعت هوایی یک داستان است؛ خرید فلّهایِ هواپیما داستانی دیگر) به چه بهایی؟ به بهای ویرانیِ کیفی و کمی تقاضا؟
افزایش بهای عرضه خدمت سفر هوایی درایران (یک سفر هواییِ یک ساعت و پنجاه دقیقهای از تهران به زاهدان 230 هزارتومان هم اکنون آب میخورد؛ مقایسه کنید با حداقل حقوق کارگران در کشور) متعاقب انعقاد قراردادها و خرید هواپیما و فرازهایی سربسته و مبهم همچون "تجهیز ناوگان"، یک ظلم سرمایهدارانه در پی یک فریب سرمایهسالارانه و در دوران مدرن است.
وقتی شما یک نانوایی یا کارگاه را از حالت سنتی به مدرن تغییر میدهید؛ در درازمدت تولید و بهرهوری در آن کارگاه یا بنگاهِ نونوار، بالا رفته و مالا به کاهش قیمت محصول تولیدی خواهد انجامید؛ گیرم که در چنین وضعیتی این کاهش قیمت بلند مدت باشد؛ حداقل انتظار این است که در کوتاه مدت به افزایش قیمت نینجامد نه اینکه در وانفسای شلوغیهای انتخاباتی و ایام نوروز، دم غنیمت شمرده شده و دُمی به خمرهی فریبهای کهنه و منسوخ و سرمایههای بادآورده زده شود.
صنعت هوایی و خودروسازی در ایران از رانت شیرین (شیرین برای خود و تلخ و زهرآلود برای مردم) دولتی استفاده میکنند (چه کسی هواپیما برایشان خریده یا همتایان فرنگیشان را ترغیب به سرمایه گذاری در ایران کرده؟)؛ تا زمانیکه این دو صنعت در فضای انحصار و اُلیگارشی مالی تنفس و ارتزاق کرده و روزگار میگذرانند؛ هرگونه آزادی سرمایه و پویاییهای مبتنی برنظام بازار در این دو خُرده نظام، نتیجهای جز خسران مصرفکنندگانشان به بار نخواهد آورد.
ای کاش بوروکراتها و کارشناسان اقتصادی دولت به این نکته واقف شوند که اقتصاد همواره سیاسی بوده و سیاسی نیز خواهد ماند.
در اقتصاد سیاسی، نظام بازار و قیمتها، و بهطور کل عقلانیت محاسبهگر اقتصادی در خلاء سیر نمیکند بلکه همواره در بسترهایی از فرهنگ و نظامهایی اجتماعی محاط است.
خرید هواپیما درست اما باید به موازات اصلاح ساختارهای مدیریتی، سیاستگذاری و پولی-مالی صنعت هوایی به مثابهی یک کل، انجام میشد یا حداقل بشود.
همچنین افزایش قیمتها (در وضعیت حال حاضر هرگونه افزایشی غیرمنطقی است و "نرخ افزایش منطقی" سخنی گزاف و فریبکارانه است) که سببساز تخریب و انقباض کمیت و کیفیت مصرفکنندگان میشود؛ سیاستی نادرست است که باید با تزریق بودجهی دولتی به این صنعت مادر و بهمنظور جبران ضرردهیهای ادعایی (منظور از ادعایی، دروغین است چراکه وقتی صنعت یا بنگاهی وابسته به دولت است؛ ضرردهی چه معنایی میتواند داشته باشد؛ نمونهی دیگرش شبکهی بانکی است که ضرر صوری در برخی از شعبات در یک بانک مفروض از طریق پوشش یا حمایت مالی شعبات دیگر و مرکزیتر جبران میشود) مرتفع و کنار گذاشته شود.
میشود روزی را تصور کرد که ناوگان و صنعت هواییِ ایران، هردو، تجهیز شده اما (و این امایی بزرگ است) در ردیف اول فردی با دماغی خوشتراش و سربالا نشسته یا قیافهی معلوم الحال دیگری؛ در آن وسطها، کارمندی که از ماموریت بیهودهی خویش به شهرستان بازمیگردد یا در پی نخودسیاه به ماموریتی به تهران عازم است و در این میانه هوایی نیز عوض میکند؛ و در آن ته هواپیما، بیماری سِرُم به دست خوابیده بر تختی بیمارستانی، هواپیما اما بهروز و پرتوان است.
چندی پیش در میزگردی اقتصادی، اقتصاددانی لیبرال در انتقاد از توماس پیکتی {Thomas Piketty} اقتصاددان فرانسوی به این استدلال مضحک متوسل شد که "خیر! ثروتمندانِ امروز همان ثروتمندان دیروز نیستند و اینکه ثروت همان سرمایه نیست..."
چه فرق میکند آقای اقتصاددان! گرگ گرگ است و سگ زرد برادر شغال، سرمایه هم اگر آنجا برود که تولیدی به بار نیاورد و به رانت بدل شده یا حیف و میل بشود؛ همان ثروت است؛ انحصاری و فسادآور... .
ای کاش حداقل حقوق خلبانها و مهماندارها زیاد شود؛ باز جای دوری نرفته...ای کاش!
دوم اینکه توهینی کرده اید به کارمندان مامور به نظر من اگر مدرکی نداشته باشید باید بابت این صحبت از همه کارمندان عذرخواهی کنید.
ضمنا بفرمایید اینهمه بلیط پروازهایی که زیر قیمت مصوب قبلی فروخته می شود نشانه چیست؟
آزاد سازی در فضای رقابتی این روزها که ناوگان هوایی رقیبان متعددی دارد بسیار هم پر شگون است و منجر می شود مدیران این شرکتها تلاش کنند تا با کم کردن میزان هزینه های اضافی قیمت ها را کاهش دهند و از چرخه رقابت حذف نشوند.
فرارو منتشر کن عزیزم
متاسفانه دولت به نسبه خوب روحانی نیز اگر چه از سویی بهترین متخصصان را در اختیار دارد اما از سوی دیگر رابطه ی بسیار نزدیکی با سیستم عظیم سرمایه داری ایرانی و در راس آن جناب رفسنجانی دارد که همچنان عقاید اقتصادی خود را در کشور پیاده کرده و به اختلاف طبقاتی دامن می زنند...