اینطورها هم نیست که ما خیلی اصلاحطلب باشیم. یعنی اصلاح طلب که هستیم منتها اصولگراها را هم خیلی دوست داریم. یعنی اصولا اصولگراها که اگر نباشند کار مملکت لنگ میماند. چی؟ دارم اغراق میکنم؟... ممم... خب انگار در مود مملکت یک کمی اغراق شد؛ ولی انصافا کار ما که لنگ می شود؛ اصلا نان ما آجر میشود. منظورم از "ما" چیست؟ خب منظور یک طنزنویس از ما چه میتواند باشد؟ همان!
به هر حال ما خدمت برادران و خواهران اصولگرا ارادت ویژهای داریم. به خصوص عزیزانی که اصولگرای دوآتیشه و تنوری هستند که الان نام دیگرشان "مدعیان اصولگرایی" است. اما دوست داشتن و ارادت که فقط به حرف نیست. آدم باید برای عزیزش کاری هم بکند. ولی چه کنیم که دست ما کوتاه است و خرما بر نخیل. نه پست مدیریتی داریم نه قرارداد پشتیبانی و توسعه توی دست و بالمان هست و نه پروانهی نمایش فیلم در ایام عید می توانیم برایشان صادر کنیم. پروژههای تحقیقاتی میلیارد تومانی هم توی دست و پایمان نریخته که به این عزیزان بدهیم و نه حتی ستاد انتخاباتی داریم که یک چند هفتهای بساط عشق و حال و به خصوص ضدحال را برای نور چشمانمان برپا کنیم.
اما در عوض پر از طرح و پند و راهنمایی هستیم که باید هرکدامشان را به طلا نوشت. به خصوص این دم انتخاباتی که تنور انتخابات داغ میشود و بیش از پیش به دوستان تنوری (مدعی اصولگرایی)احتیاج میافتد. اینست که به جای آنجور کارها که اصولا از ما برنمی آید، یک راهنمای طلایی انتخاباتی برای رفقا می نویسیم که اصولا اینکارهایم. این شما و این آن راهنمایی که هر اصولگرای تنوری و دوآتیشهای با عمل به آن می تواند چهار برابر ظرفیت اسمیاش بازدهی داشته باشد:
1- حق با شماست. اصل اساسی اصولگرایی دو آتشه این است که حق با ماست حتی اگر ما با آن نباشیم. این اصل را همیشه در نظر داشته باشید و تمام خواستهها و رفتارها و افکارتان را با آن تنظیم کنید.
2- هدف وسیله را توجیه می کند. چون حق با شماست پس هدفتان مقدس است. یعنی اصولا هر چیزی که شما دوستش داشتهباشید مقدس است و هر چیزی که دوستش نداشته باشید نامشروع و پست و نجس است و این امر نیازی به توضیح ندارد. اما این اصل یک گام فراتر از آن است و بر طبق آن شما برای هدف مقدستان –که فعلا همانا ریاست جمهوری فلانی است- مجاز به هرکاری از قبیل تهمت زدن، فحاشی، کتککاری، پخش شبنامه به اسم دیگران، به هم زدن مجلس و از این قبیل کارها را دارید. خسته نباشید!
3- مخالف باید خفه شود. چون حق با شماست و هدفتان مقدس است و از همه مهتر آنکه وسیلههایی دارید که توجیه شدهاند، پس چرا باید مخالفان را تحمل کنید؟ آنهم مخالفانی که همگی در ضلالت و رذالت و حماقت به سر میبرند و دلیلش هم دلیل واضح و آشکار است: چون مخالف شمایند! پس دست به کار شوید و خفهشان کنید. خوشبختانه در این امر خیر خیلی از نهادهای وزارتی و نظارتی و غیره فعلا با شما همعقیدهاند. خدا قوت!
4- مظلوم باشید. فرمودهاند خصم ظالم و یار مظلوم باشید. چه کسی مظلومتر از شما که برای هدف مقدستان با هر وسیلهای که دم دستتان آمده (از میلهگرد تا باتوم و از شبنامه تا بیست و سی!) در راه خفه کردن مخالفان جهاد کردهاید و از این جهت واجب الیاری!؟ ولی مردم عقلشان به چشمشان است و از این رو شاید مقادیری ننه من غریبم در راه همان اهداف مقدس لازم باشد که آن هم هیچ کاری ندارد. مثلا اگر دیشب با رفقای تنوری به جلسهی سخنرانی کاندیدای رقیب رفتید و هر چه از دهنتان درمی آمد به کاندیدا و جد و آبا و طرفدارنش گفتید و سر راه سی چهل تا از آنها را هم کتک زدید؛ یک سری هم به بیمارستان بزنید و بگویید آن ها ما را ضرب و جرح کردند. (سایر امور نظیر پوشش خبری از رسانهی ضرغامی قبلا هماهنگ شدهاست)
5- دست و دلباز باشید. اینکه مردم فکر کنند شما همه اش اهل کتک زدن یا خوردن هستید زیاد خوب نیست. به خصوص آن بخش واجبالادای ننه من غریبم ممکن است تصویر عدهای آدم مظلوم توسری خور بی دست و پا (بلانسبت مثل اصلاحطلبان) را از شما و دوستان در ذهن مردم تداعی کند که باید با آن مقابله کرد. بهترین راه مقابله با تصور بی دست و پایی و اثبات بادست و پایی آن است که اندکی سر کیسه را شل کنید. البته نه سر کیسهی خودتان را بلکه سر کیسه بالاتریها را. هیچ هم نگران نباشید چون آنها دست خودشان در کیسه مردم یا به زبان عربی بیتالمال است و شما فقط واسطهی خیری می شوید که از کیسهی مردم دوباره به کیسهی مردم برود و یک چیزی هم به خودتان و کاندیدای مورد نظرتان برسد یا در واقع بماسد. مرغ، بن کتاب، تراول، سیب زمینی، کلاسور، عروسک و اقلامی از این دست مجرب هستند.
6- افشاگری کنید. از قدیم الایام یکی از راههای مخفی شدن برای دزدهای محترم این بوده که قاطی جماعت مالباخته شده و آی دزد آی دزد بگویند. البته شان شما که اجل از این حرفهاست (که از کسی بترسید و بخواهید فرار کنید) ولی مختصری از عقل مردم به گوششان هم هست. به همین خاطر علیه هر چیز و هر کسی که دم دستتان میرسد افشاگری کنید. کمترین میزان افشاگری باید رانتخواری و دزدی و این جور چیزها باشد. اینطوری با یک تیر دو نشان میزنید: هم حریف را لجنمال می کنید هم خودتان را تطهیر. واقعا کی فکرش را می کند یا به عبارت بهتر جرات می کند فکرش را بکنید که در همان حالی که یک نفر برای صد میلیون تومان موهومی دارد به دهها نفر نسبت دزدی می دهد، خودش در حال بالا کشیدن صد میلیون دلار باشد؟ نوش جان!
7- اعتماد به نفس داشته باشید. چشم در چشم کاندیدای رقیب بدوزید و از سوابقش در دورانی که وجود نداشتید طوری سوال کنید که انگار بازجوی پروندهی اویید. زنگ آخر از مدرسه فرار کنید و در تریبونهای آزاد دانشجویی شرکت کنید و سخنرانی کنید که انگار بیست سال رئیس آنجا بودهاید. در جمعی که نیمی از آنها دختر هستند و بحث سیاسی داغ است
میکروفن را به دست بگیرید و بگویید "بعضی از این حاج خانوما دیشب برای آقاشون بزک کرده بودند و یادشون رفته پاک کنند...".
خب قبول دارم این توصیهی آخری بیخود و در حکم زیره به کرمان بردن بود. اصولا شما چیزی جز اعتماد به نفس نیستید. پس فقط ادامه بدهید.