آیدین آغداشلو به ایران بازگشته است. سفر این نقاش، منتقد و پژوهشگر هنر اگرچه چندماهی بیشتر طول نکشید اما با حرفوحدیثهایی در مورد مهاجرتش آغاز شد. آغداشلو آبان سال گذشته پس از ٤٠ سال، نمایشگاه انفرادی خود را در تهران برگزار کرد؛ نمایشگاهی که بسیاری از بازدیدکنندگان، با وجود ساعتها انتظار در یک صف طولانی، موفق به دیدن آثار در روز افتتاحیه نشدند.
او در نشستی خبری که به مناسبت این نمایشگاه برگزار شد، در مورد سفرش گفت: «سفر من بهصورت موقت خواهد بود، من نمیخواهم دل کسی را بسوزانم و نمیخواهم چیزی را به رخ کسی بکشم. رفتن ما مانند برخاستن گنجشک از قله کوه است، چیزی تکان نمیخورد، شاید در بلندمدت جایش دیده شود، ولی بیش از این نیست. من اکنون خیلی افسردهام و نیاز دارم دورهای در پارک بنشینم و به کبوترها و گنجشکها غذا بدهم». پس از آن بود که در تیتر برخی از سایتها از سفر آغداشلو با عنوان «مهاجرت» یاد شد و همین بازخوردها باعث شد او در نشست دیگری در کتابفروشی آینده، در واکنش به این خبرها چنین پاسخ دهد: «فقط در خانهام را قفل میکنم و میروم. میدانم که خیلیها منتظر برگشتن من خواهند بود و به همین خاطر هم برمیگردم. دیگر بقیهاش را هم بهتر است که آدم خودش را لوس نکند». او حالا برگشته است. آغداشلو پایان آبان سال جاری در خانهاش در سهروردی جنوبی ساکن شد. او اما با روزهای پیش از سفرش فرق دارد، همچون گذشته شمرده و باوسواس کلماتش را انتخاب میکند اما دیگر خسته نیست، این را نهتنها از میان گفتوگویش میتوان فهمید بلکه لحن حرفهایش هم تأیید این گفته است. گفتوگو با او از همین موضوع آغاز شد.
ما در گفتوگوهایی که در یکی، دوسال اخیر انجام داده بودید به انزوای خودخواستهتان، خستگی و افسردگی اشاره کرده بودید و شاید همینها شبهه مهاجرت شما را رقم زد. حالا پس از بازگشت همچنان میخواهید به انزوای خودخواسته ادامه دهید؟صحبتی که در کتابفروشی آینده انجام دادم، حرفهای اصلی من بود. صحبتهای قبلی که در نشست خبری اسباب سوءتعبیرهایی شد، قصد من نبود. خیلی خسته شده بودم. تدریسها و برگزاری یک نمایشگاه مفصل انرژی زیادی از من گرفت بنابراین خواستم به خودم مرخصی بدهم و به همین دلیل تا تیرماه امسال را برای این مرخصی تعیین کرده بودم منتها وقتی شروع به نوشتن خاطراتم کردم و ١١ تابلو نقاشی کشیدم، ترجیح دادم فرصت بیشتری را برای این مرخصی در نظر بگیرم و با خودم قرار گذاشتم که پایان آبان به تهران برگردم که همینطور هم شد اما این موضوع به هیچچیز خاصی برنمیگردد جز آدمی که نزدیک به ٦٠ سال کار فرهنگی کرده و از تدریس و نقاشیکشیدن خسته شده است پس حق دارد که در ٧٥ سالگی به خودش مرخصی بدهد اما اینها علامت قهرکردن نیست. درعینحال ١٥ سال و بهصورت درازمدت همه اعضای خانوادهام را یکجا ندیده بودم و این سفر باعث شد به این آرزوی دیرینهام برسم. آنها طی این سالها گلایه میکردند که وقتی لازم بوده است، در کنارشان نبودهام و من سعی کردم این مسئله را جبران کنم هرچند که جبرانشدنی نیست اما لااقل یک حرکت در جهت جبران است چون آدمی که ١٦ سالگی دخترش را از دست داده است، نمیتواند این زمان را برگرداند و آن را جبران کند. بههرحال اینها جزء معضلات مهاجرت است. این سفر برای من خیلی مفید و لذتبخش بود اما در مورد اینکه میخواهم اینجا چهکار کنم باید بگویم یکسری از کارها را دیگر نمیخواهم انجام دهم و اتفاقا یکسری از کارها را حتما انجام خواهم داد. دیگر نمیخواهم تدریس کنم اما حضور خودم را در مجامع فرهنگی بیشتر میکنم... .
حضور بیشتر در مجامع فرهنگی برخلاف آنچه است که در گذشته مطرح کرده بودید. در یکی، دوسال گذشته گفته بودید که قصد دارید در چنین مراسمهایی کمتر شرکت کنید و به کارهای شخصی خودتان برسید.این همان تغییری است که از آن صحبت کردم. من دیگر نمیخواهم تدریس کنم اما حضورم در مجامع فرهنگی را بیشتر خواهم کرد و مداخلهای را که از خودم سلب کرده بودم، از سر میگیرم. نهاینکه بگویم وجود مؤثر و نافذی دارم اما در همان گفتوگوهایی نیز که پیش از رفتن از ایران انجام دادم، گفته بودم فرهنگ ایران مانند کوه عظیمی است که ما مانند گنجشکی روی قله آن نشستهایم و نشستن یا پروازکردن از روی آن مهم نیست. آدم باید خیلی خام باشد که فکر کند جای عظیمی از خودش میگذارد. من قبلا به سینما، تئاتر، نمایشگاههای تجسمی و کنسرتهایی که بهعنوان مدعو دعوت میشدم، نمیرفتم اما الان میخواهم به همه این برنامهها بروم و از تماشای فرهنگ معاصر ایران لذت ببرم. من در کانادا سه سخنرانی انجام دادم و به این موضوع اشاره کردم که فرهنگ و هنر معاصر ایران بسیار پرتپش و پر از نابغههای ناشناخته است. همچنین میخواهم بنویسم و اگر ببینم چیزی درست نیست، دربارهاش مینویسم.
چرا تصمیمتان عوض شد؟ چهچیزی باعث این تغییر شد؟ نمیتوانم بگویم چهچیزی باعث این تغییر شد اما قطعا چیزی باعث شد که تصمیمم را عوض کنم منتها میتوانم اینطور پاسخ بدهم که متوجه شدم موجی از سوءبرداشت، سوءتفاهم، پرخاش و افترا درحال چیرهشدن است و فکر کردم با سکوت و اینکه «عاقلان دانند» پاسخ مکفی داده نمیشود. بنابراین فکر کردم تا هستم و نظر دارم باید موضعم را بیان کنم و جلو این ستون عَلمشده، عَلم شوم. در نهایت هم انتخاب با مردم است. دلیل دوم این است که فکر کردم ٧٥ سالم است و بهنوعی باید حرفهای بهثمررسیده و خلاصهشدهام را مطرح کنم تا بدهکار نمانم و حرفم را با خودم نبرم. سومین دلیل هم این است که میخواهم مدتی سیال باشم یعنی ششماه را در ایران و ششماه را در شهرهایی که تابهحال نرفتهام، سپری کنم مثل بارسلون، سنپترزبورگ یا وین. سنم دارد بالا میرود و سفرکردن آسان نیست پس تا وقتی سنم جفا نکند میخواهم این سفرها را انجام دهم.
در میان گروهی از ایرانیانی که به کانادا مهاجرت کردهاند، تعدادی از هنرمندان هم هستند و این موضوع میتواند گفتمان هنر ایران را در آنجا به وجود بیاورد. مراودات هنر ایران در کانادا چه وضعیتی دارد؟اتفاقا قصد دارم سفرنامه کوتاهی در مورد تجربیاتی که در این زمینه داشتم، بنویسم که مفصل آن را در آن سفرنامه بیان میکنم اما به صورت خلاصه میتوانم اینطور بیان کنم که من نشستهایی در سه شهر کانادا برگزار کردم؛ نشستهایی در تورنتو، کالگری که تقریبا یک شهر صنعتی است و بسیاری از مهندسان ایرانی در آن زندگی میکنند و مونترال که یکی از فرهنگیترین شهرهای کاناداست. در هر سه شهر تعداد ایرانیهایی که در نشست حضور داشتند بسیار بیشتر از باور من بود حتی در مونترال برای شرکت در برنامه بلیت خریده بودند که برخلاف رسم معمول است. این نکته دلپذیری است و نشان میدهد ایرانیها در هرکجا بهدنبال مفهوم درست هستند یعنی وقایع را دنبال میکنند تا به مفهوم درست پی ببرند و اگر نمایشگاهی یا اتفاق فرهنگیای درحال رویدادن است، آن را تعقیب میکنند. من از نگاه مشتاق آنها، جواب گرفتم هرچند مسئله تنها من نیستم، موضوع مربوط به کسانی است که میخواهند در مورد فرهنگ معاصر ایران جستوجو کنند که نشان میدهد این موضوع مورد استقبال قرار میگیرد.
چندروز بیشتر از بازگشت شما به ایران نمیگذرد، بااینحال تغییری در شرایط فرهنگ و هنر حس کردهاید؟در این چندروز مواجهه مستقیمی نداشتهام اما طی مدت سفرم، از طریق اینترنت اخبار و رویدادهای فرهنگی و هنری را دنبال میکردم. روزبهروز جای امید بیشتری بهوجود میآید. روزبهروز شاهد هنرمندان تازهتر و آثار قابلتوجهتری هستیم تنها عرصهای که در مقایسه با دیگر هنرها روند کندتری دارد، سینماست. البته تعدادی از آثار فیلمسازان جوان را در کانادا دیدم که نشانه یک حرکت روبهجلو در سینماست. در هنرهای تجسمی هم امید زیادی وجود دارد.