یادداشت دریافتی- مصطفی میرزایی؛ دیر زمانی ست که روح هنر و تجربه آن در کشور، نظام تعلیم و تربیت آن با نوعی وابستگی در محتوای، تکنیک و مصرف گرایی عجین شده است.
آنچه تحت نام تجربه هنری در حال عرضه و تولید ست، اغلب تقلیدی ست دست چندم یا رندانه و نو نما از رفتار و تجربهای و وارداتی. بیتعارف که باشیم و متهم به سیاه نمایی نشویم هنر ما تا مغز استخوانش وابسته ست به محتوا و مواد بیرونی.
هنر در این شکل نه معنا ساز ست نه مولد مواد و ابزار هنری. اگر چه میتوان این وابستگی اشکار و وسیع را با رویهای شعار گونه با چند نماد و نشانهٔ بصری بومی و ارزشیاش جلوه داد پای طاووس گونهاش را با پرهای زیبایش پوشاند و زیبا و ملی نشانش داد اما به صرف نوشتن مای ورک یا این مال منست میتواند نام مال من ست آفرینش و خلقی محقق نمیشود.
اینکه بنویسیم زیر اغلب اثار کپی و ترجمه شده تالیف و نام آفرینش بر آن گذاشت صورت زشت تقلید ناشیانه پوشانده نمیشود شاید بزک شود اما دیر یا زود کرمهای بزک کننده صورت تاثیر خود را از دست خواهند داد و پیری و چین و چروکها را عیان خواهند نمود.
تکنیکهای هنری، برندها، کالاهای مصرفی، ابزار، نرم افزارهای هنری اصطلاحات و کلماتی که در نشستها مقالات و گفتار هنریمان شنیده و دیده میشود اغلب ترجمه سخنان و نوشتار بیرونی و کمتر داخلی و بومی است. اغلب ترجمهای ست از تجربه و نوشتاری بیرونی.
از مدارس هنری تا دانشکدههای تخصصی هنر و تدریس و تعلیم هنر همچنان بر پایه ترجمه متون و اجرای مقلدانه تجارب دیگرانی ست که ما تنها نقش واسطه و ناقل آن هستیم نه خالق و آفریننده آن.
با رشد ابزار و دیجیتالیسم شدن هنر این وابستگی وسعت و عمق بیشتری یافته است و پنهان سازی تقلدی بیشتر و رندانهتر گشته است تا جایی که برای راحتی ذهن مقلدین نام سبک اوپکیسم الهام و برداشت آزاد و ارایه تعاریف عجیب و غریب از تقلید با دایره وسیعی از شاخصها هنری (عین به عین بودن آن وگرنه خلاقیت ست وافرینشی)... رواج یافته است.
اگر ما نور را روی آب روی بوم و... منعکس میکنیم این انعکاس ناشی از تجربه و مشاهده و تمرین خودمان نیست. تقلید ست از آثار هنری دیگران که برای دریافت انعکاس نور روی آب و دیدن و فهمیدن احساس نور و رنگ و دهها دریافت مهم هنری، مرارتها کشیدهاند.
ویلیام ترنرها بارها و بارها به مشاهده نور رفتند و حتی خود را در یک هوای طوفانی به تیرک کشتی با طناب بستند تا انعکاس نور روی اب دریا و اقیانوس را تجربه و مشاهده نمایند. دیدن نزدیک و عینی و فردی تابش نور بازی و هم سخنی نور روی آب دریا را.
او از جمله نقاشانی ست که مکرر در دفترچه یادداشتش برداشت و مشاهداتش را ثبت میکرد. انها هر انچه یافتند را منتشر کردند بیشک بخشی از یافتههای تعالی بخششان را توانستند منعکس کنند و ما مقلدانه آن بخش را صرفا کپی و تقلی میکنیم.
ما در اسنادمان کمتر نقاشی را مییابیم که از خود دفترچه یاداشتی به جای و یادگار گذاشته باشد.
تفاوت هنر و هنرمند امروز ما با تلاش و هنری و رنج هنرمندان بیرونی در این ست که ما مصرف زده، کپی کار و مقلدیم. ما تکنیک و فن و تقلید را هنر میانگاریم ولی آنها با وجود و روح و جسمشان تجربه و مشاهده نمودند.
ما در بهترین حالت روی مواد و مصالح خارجی و وارداتی تجربههای بصری آنها رامنعکس میکنیم. شوربختانه هر قدر این تقلید و انعکاس بیروح درستتر بوده برایش ارزش گذاری بیشتری صورت گرفته است. منتخب شده و در صدر مجالس هنری نشاندیمش.
در گذشته هنر مندان وطنی اغلب به ساختن مواد و مصالح بومی همت میگماردند اگرچه خط پیوست تجارب هنری مستقل و بسیار گسسته است و نمی تواند چرایی این گسست را یافت اما با اعزام هنرمندان به غرب زمینه نوعی وابستگی مقلدانه از هنر در غالب درک تکنیک ساخت نوعی نقاشی فراهم گشت.
اساتید بزرگ بعد از بازگشت هر انچه را تقلید کرده بودند در داخل منتشر نمودند. شاگردان هرقدر مجربتر شدند بهتر بودند و توانستند نسل به نسل هنر مقلدانهای را در جامعه بسط دهند.
شاید یکی از دلایلی که هنر در ایران عمومیت نیافت همین وجه تقلیدی آن ست. زیرا هنر مندان خاص نتوانستند با زبانی عام هنر را به مردم منتقل کنند.
کلمات اصطلاحات روشها و مواد خارجی سنخیتی با مردم نداشت. از این رو هنر خاص و هنرمندان خواص شدند و مردم عام و عوام.
بیگانگی هنر و هنرمند با جامعه و جدا سری او از کف زندگی اگر چه دلایل بیشماری دارد اما شاید یکی از دلایل اساسی این بیگانگی همان نداشتن زبان ملی و ساخت مواد بومی ست. وجه تقلید هنر نتایج ناگواری در پی داشت که بیشترین جفا و لطمه را به روح و جوهره هنر و بیگانه شدنش را با مردم موجب گشت.
اگر امروزه با رشد جمعیت و جوان بودن جمعیت ما مشاهده میشود خیلی از جوانان به این سمت تمایل دارند اما شور بختانه باز مشاهده میشود هنر و هنرمند و نظام تعلیمی ما بیگانه مقلدانه و نوعی ترکیبی و از ریخت افتاده سردر گمی ست که هر کس به اقتضای نوع تقلیدش از استادی روشی و محتوایی را به اشکال سطحی به شاگردان منتقل میکنند.
موسسات هنری و نهادهای اجتماعی که از بودجههای ملی و عمومی بهره میگیرند متاسفانه بیشتر به اجرای مراسمی تفننی و سرگرم گونه هنر همت دارند تا تجربه هنری علمی ملی و ارزان آن.
فارغ التحصیلان رشته هنر از آنجا که در دوره تحصیل جز مصرف مواد خارجی و استفاده از تکنیکهای وارداتی دریافت و تجربهای بومی ندارند همان روش و تجربه را با یکی دو واسطه به هنر جویان منتقل میکنند.
مربیان مهدهای کودک کودکستانها موسسات خصوصی هنری با اندکی تفاوت در بسط ناصحیح هنر و نادرست آن کوشش میکنند.
نهادهای مسول به سادگی اقدام به صدور مجوز هنری و درجه استادی میکنند. هر کس با ارایه چند نمایشگاه تقلیدی با مواد و مصالح و محتوای بیگانه با فرهنگ و روح ملی موفق به اخذ درجه هنری و مجوز موسسه و... هنری میشود.
هیچ سازمان و نهادی به نقد و بررسی تعلیم هنر در کشور نمیپردازد و نسل به نسل و دوره به دوره این دور و تسلسل در هنر تقلیدی در حال اجراست.
اندک تلاشی که در راه بسط اجتماعی هنر و با رویکرد تولید مواد و مصالح هنری صورت گرفته را با سختی تحمل میکنند. کمکی برای اشاعه این دیدگاه نمیشود با طرحهایشان در روند بروکرسی اداره و ارزیابیهای متناقض و جوابیههای عجیب رو برو میشوید لذا همین اندک اقدام و صدا در بومی شدن و مردمیتر شدن هنر را به یاس و خموشی میکشانند در مقابل مشاهده میشود همه زمینهها و امکانات برای بسط هنر گران دست وپاگیر و تقلیدی باز میماند.
چه کسی مسول ست؟ چه نهادها و ارگانهایی دولتی و عمومی باید به این معضل پاسخ دهد؟ اساتید هنری و رسانه هادر این رابطه چه نقشی دارند و... پرسشهایی ست فرا روی هنر وابسته و تقلیدی، مردمی که مشتاق هنر اند و هنوز عوام فرض میشوند و هنرمندانی که هم چنان در محدوه خواص والیتهای نادر تعریف میشوند.