یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛ اینکه از هر سه زوج تهرانی، کار یکیشان به طلاق و جدایی میانجامد و اینکه آمار رفقای نیمه راه شهرستانی هم دست کمی از تهرانیها ندارد را دیگر تنها نمیتوان نگران کننده دانست، زیرا این اعداد و ارقام براستی ناامید کننده است!
متاسفانه باید اذعان نمود که یکی از عمدهترین دلایل وفور و شیوع پدیده طلاق و جدایی در کشور ما به تربیت خانوادگیمان بر میگردد و اینکه سر سفره کدامین پدر و مادرها نان خوردهایم!
اشتباه نشود! اصلا بحث بدی و خوبی تربیت در کار نیست زیرا بسیار دیدهایم که دختران و پسرانی که در خانوادههای خوبی تربیت شدهاند و انصافا بد هم تربیت نشدهاند، راه جدایی در نیمه مسیر زندگی مشترک را پیشه نموده و عیسی به دین خود، موسی به دین خود گفتهاند!
در این باره به نظر میرسد آنچه در شیوع و وفور طلاق موثر است، استاندارد نبودن تربیت خانوادگی است و اینکه پسر و دختری که جور خاصی تربیت شده و بار آمدهاند که تومنی صنار با نحوه تربیتی جنس مخالف توفیر دارد، به راحتی نمیتوانند بیخیال آنچه در خانوادهشان رسم بوده شده و سعی کنند که منبعد و بعد از ازدواج، جور دیگر زندگی نمایند!
ناراحت کننده اینکه بالا رفتن سن ازدواج که یا به مشکلات معیشتی، کاری و خدمتی بر میگردد و یا به «فعلا میخواهم درسم را بخوانم» و یا «در حال حاضر آمادگیش را ندارم» گره خورده، به مشکل بالا دامن زده و تغییر در نوع زندگی را برای آنهایی که سالهایی بیشتر را در دامان خانواده قدیم گذرانیدهاند، سختتر و دشوارتر کرده است!
به همه اینها میباید محدودیتهای شناخت و آشنایی پیش از ازدواج و نپرسیدنهای نشات گرفته از معذوریتهای اخلاقی را افزود که موجب شده پسر و دختری که مایل به تشکیل زندگی مشترک به اتفاق هم هستند، به راحتی سر در نیاورند که دیگری در چه خانواده و با کدام نحوه تربیتی بزرگ شده است!
گذشته از همه اینها افراط زوجهای جوان در پایبندی به ایده «خودش را میخواهم! چکار به پدر و مادرش دارم!» که عموما تنها در حد حرف و در مرحله پیش از ازدواج خودش را نشان میدهد، موجب شده کار بسیاری از کسانی که «پیش بینیهای ایمنی را شوخی میگیرند» به محضری کشیده شود که قرار بود یکبار برای همیشه دست توی شناسنامههایشان ببرد!
از همه اینها گذشته در کشور ما بار تربیتی فرزندان تقریبا به تمامی بر عهده والدین گرامی نهاده شده است و هرگز به این موضوع فکر نشده که بچههایی که در یک کلاس و پشت میز و نیمکتهای مشابه مینشینند را با بهره گیری از تعلیم و تربیت و هنر معلم، بسیار میتوان استانداردتر از کودکانی بار آورد که تحت نظر پدران و مادرانی بزرگ میشوند که هرچه یکی از آنها رشته میکند، دیگری بدون آنکه صدایش را در بیاورد، پنبه میسازد!
مسلم است که بخشی از تربیتها و تعلیمات صحیح بچههای بزرگ شده در کشورهای پیشرفته، از یکسان سازی آموزش و پرورششان نتیجه گرفته و اینکه بسیار پیش آمده که اولیای امور تعلیم و تربیت آنها والدین را خواسته و به آنها اخلاق و رفتار نادرستشان را تذکر دهند!
این در حالی است که در کشور ما نه تنها والدینند که اخلاق و رفتار معلم را در قبال فرزندانشان اصلاح میکنند، تعیین کننده سمت و موقعیت شغلی آموزگار نیز هستند!
تاسف بار اینکه معلمین گرامی هم آنقدر خو کرده «آموزش» شدهاند و تنها درس و مشق دلبندان دیگران را جدی گرفتهاند که یادشان رفته وظیفه «پرورشی» آنها چیزی بیش از این است که نمره انضباط همه دانش آموزان را;به تعبیر ما قدیمی ها; از دم بیست بدهند!
و هیچوقت نتونستم از زندگی با ایشون لذت ببرم . اما من اون موقع مجبور بودم به حرف پدرم گوش بدم چون خودم هیچ کار و درآمدی نداشتم که رو پای خودم وایسم و بتونم مستقل تصمیم بگیرم. چون به دلیل زن بودنم تو اجتماع می گفتن کار میخوای چه کار شما زن هستی از طرفی پدر من بهم میگفت اگه شوهر نکنی دیگه مفت خوریتو نمیتونم تحمل کنم. من دیگه از زندگیم خسته شدم خیلی خسته به خودکشی فکر میکنم
بازکردن هردوچشم: یعنی شناخت کامل طرف مقابل
بستن یک چشم: یعنی نادیده گرفتن برخی اشکالات و تفاوت سلیقه ها