یادداشت دریافتی- امین میرزایی*؛ در اینکه هر ظلمی که در جهان رخ میدهد دلی را به درد میآورد، و آهی به ملکوت پر میکشد، و مقدّمات ظهور منجی آسمانی را پیشتر میاندازد سخنی نیست. امّا اینکه هر موضوع کوچک و بزرگی را به آمدن آن امام همام ربط دهیم، و سوء تدبیر خود و همگنانمان را در پس پرده این ارتباط فرو بپوشیم، امری نیست که آن حضرت بدان رضا دهند.
دوازده سال قبل بود که به چنین رویکردی اعتراض کردم و به عواقب این قبیل اظهارات واکنش نشان دادم. زمان، زمانه شهردار شدن آقای احمدینژاد بود، و خیابانها به عنوان «مسیر حرکت امام زمان» آب و جارو میشد!
منِ فیلسوفِ دین پژوه هم به مطالعات مهدوی مشغول بودم و نسبت به سوء استفاده «شمایل کشانِ شهرداری» هشدار میدادم!
چند روز قبل که خاطرات آن سالها را مرور میکردم، به خاطره یکی از دوستانی که چند سالی ست او را ندیدهام برخوردم. کتاب «سایه هیچ» جناب حمید یزدان پرست لاریجانی که از سوی انتشارات اطلاعات چاپ شده و خاطرات سفر حجّشان را در سال ۱۳۸۲ بازگفته.
کتابی ست خواندنی به زبانی شیرین و گزنده، مزیّن به اشعار و گفتارهای نغزی که تصاویری زنده از آن سفر ارائه میکنند. خاطرات دین پژوهانه خودم را کنار گذاشتم و چند روزی را به مطالعه کتاب جناب یزدان پرست مشغول بودم.
از خاطرات ورود به منی وازدحام آنجا که بگذریم، و چند سنگی را که در هنگام رمی جمرات به پیشانی دوست نویسندهمان خورده فراموش کنیم، و زیر دست و پا له شدن و مُشرف به موت بودنِ جناب یزدان پرست را که از یاد ببریم، به صفحه ۱۳۱ کتاب میرسیم که با این سرفصل: «فاجعه»، به سراغ مابقی ماجرا میروند و در همان ابتدا همه داستان را در این عبارات خلاصه میکنند:
"عصری خبر رسید که ۲۴۴ نفر از حجاج در هنگام رمی کشته شدهاند. اگر بخواهم به سبک بیهقی بگویم، باید بنویسم: «هَزاهزی در دلها افتاد که نه خُرد کاری پیش آمد.» سهیل محمودی گُر گرفته است و میگوید: «به خدا همه ما در قتل این عده شریکیم. فقها باید تجدید نظر بکنند و...». روحانی با تجربهای که مکرر به حج آمده و کنار ما دراز کشیده است، با خیال راحت و توجیه گرانه میگوید «این عده، تلفات ما در جنگ با شیطان بودند!». سهیل باورش نمیشود چه شنیده و با برافروختگی میگوید: «اینجا مانور است و در مانور باید فشنگ مشقی بدهیم.». همان آقا میگوید: «شما باید به سرباز فشنگ واقعی بدهید تا بتواند در میدان تیر آماده باشد»."...
و بحث تا مدّتی ادامه پیدا میکند.
آنچه جناب یزدان پرست نوشتهاند، حکایت ده دوازده سال پیش است و چنان که میبینید، وضعیتِ آن زمان تا این زمان تغییری نکرده است.
امّا اینکه کجای کار میلنگد را در نوشته چاپ نشده دیگری اشاره کرده بودم که بخش غیر منشوری آن را در اینجا میآورم.
به آرشیو ذهن خود رجوع کنید و هَرولِه تشییع کنندگانِ خودی و غیر خودی را به یاد آورید. کارناوال غم است که در عوضِ ده روز و دو ماه و دو دهه، بیست و چهارساعتِ روز و هفت روز هفته تکرار میشود.
برادران و خواهران دیندارم!
من شیعه «نیم امامی» نیستم که نزدیک به شصت سال، کشاورزی و سخندانی و دانشوریِ علی بن ابی طالب علیه السلام را از یاد ببرم و چند ماه جنگ آن حضرت را بر نیزه جهالتم عَلَم کنم.
شیعه دوازده امامی، شیعه صلح حسن، شیعه عرفان علی بن الحسین، شیعه علم باقر، شیعه تقیه صادق، شیعه ولایتعهدی هوشمندانه رضا و شیعه غیبتِ سراسر حضورِ امام عصر هم هست.
آن بزرگواران، شغلهایی چون قصابی و غسّالی را برای این مکروه دانستهاند که چشمانمان به دیدن خون و جسد «عادت» نکند، و شکار را از این جهت به تفنّنی و از سرِ نیاز تقسیم کردهاند که لت و پار شدنِ این و آن به نظرمان عادی نیاید.
روحانیون قدیمی انتهای روضه را باز میگذاردند تا گوش و چشم، سنگینیِ قتلِ ابا عبدالله را ساده نینگارند. بر خلاف مدّاحانِ امروز که تا شرحه شرحه شدن امامِ شهید پیش میروند.
برادران و خواهران دیندارم!
قدیمترها جنازه کمیاب بود.
این روزها کمیاب «صلح» است و «رحم» است... و.... دلهایی که... از دیدنِ جنازه به درد آیند.
*فیلسوف و دینپژوه