کد خبر: ۲۴۶۷۹۶

تحلیل صفایی فراهانی از عملکرد اقتصادی دولت

تاریخ انتشار: ۱۳:۱۵ - ۲۴ شهريور ۱۳۹۴
حدود ٧٠‌سال از سابقه برنامه‌ریزی در ایران می‌گذرد اما هنوز هم وقتی سراغ این برنامه‌ها برویم یا به آثار آن نگاه کنیم، چیزی از رشد یا توسعه به چشم‌مان نمی‌آید. سال‌ها از آمدن فناوری و صنایع مختلف به ایران می‌گذرد اما هنوز هم برای یافتن و داشتن آخرین کالاها یا فن‌آوری‌های تولید کالاها باید به خارج از مرزها مراجعه کرد.  اگر به عمق موضوع‌ها و مسائل صنایع نگاه کنیم، یک نکته بین همه آنها مشترک است این‌که هر چیزی که به تولید و بنگاه‌های تولیدی مربوط می‌شود با هر تنش و تکانه‌ای دچار تزلزل می‌شود. به عبارت بهتر هیچ‌وقت برای این بخش، یک برنامه منسجم و مشخص وجود نداشته که تولید را به یک نقطه مشخص هدایت کرده و به سرمنزل مقصود برساند.

این موضوع در بیشتر دولت‌های حداقل ٥٠‌سال گذشته ایران به وضوح دیده می‌شود، فقط در برخی دوره‌ها کمتر و در برخی دوره‌ها بیشتر شده است. بسیاری از کارشناسان این منسجم نبودن برنامه برای تولید را حاصل نگاه دولتی و پایه‌‌گذاری سرمایه‌ها توسط آن می‌دانند. گروهی دیگر وجود دولت رانتیر و درآمدهای نفتی را موجب آن می‌دانند؛ گروهی دیگر نیز ضعف و کوچک ماندن بخش خصوصی را دلیل این همه ناملایمات تولید در این سال‌ها معرفی می‌کنند. اما در یک نگاه کلی، به نظر می‌رسد همه این عوامل دست‌به‌دست هم داده‌اند تا ما به نقطه‌ای برسیم به نام توسعه‌نیافتگی و دور باطل فقر.

این دور هم زمانی متوقف می‌شود که چیزی به نام «تولید» وجود داشته باشد و ارزشمند شمرده شود. حال با همه این شرایط در ٨ یا ١٠‌سال اخیر تولید و تولیدکننده بیش از هر زمان دیگری در موضع ضعف و ورشکستگی بوده است. میلیاردها تومان طلب پیمانکاران از دولت، صنایعی که یارانه نگرفتند، صنایعی که تولیدشان گران است و قدرت رقابت در بازارهای جهانی ندارند. اما چه پیش آمده که تا به امروز تولید هیچ‌وقت رشد نکرده و قدرت نگرفته، موضوعی است که با «محسن صفایی‌فراهانی» قائم‌مقام و معاون طرح و برنامه وزارت صنایع سنگین در زمان وزارت «هادی نژادحسینیان» در میان گذاشتیم. او سابقه مشاور وزیر نیرو، نماینده مردم تهران در مجلس ششم، عضو کمیسیون برنامه و بودجه و سخنگوی کمیسیون تلفیق را نیز در کارنامه خود دارد و اکنون در کسوت یک کارشناس اقتصادی در گفت‌وگو با «شهروند» تحلیل خود را از شرایط ارایه می‌کند.

دولت یازدهم اقتصاد را در چه شرایطی تحویل گرفت و اکنون وضع اقتصاد ایران پس از دو‌سال فعالیت دولت، چگونه است؟
مسئولان اقتصاد ایران در هیچ دوره‌ای استراتژی بلندمدت برای اقتصاد کشور طراحی و ارایه نکرده‌اند. پیامد آن برای صنعت و کشاورزی و سایر فعالیت‌ها این بود که امکان تدوین استراتژی بلندمدت به وجود نیامد. در اصل هیچ دولتی برای تهیه این سند مهم ملی اقدام نکرد. در بهترین شرایط برنامه‌های ٥ساله تدوین شد که هیچ‌گونه پیوستگی و تلفیق مناسب و همه‌جانبه در آنها به‌طور جامع دیده نمی‌شد. بنابراین اقتصاد کشور همیشه مواج و در فراز و فرود بوده و اهداف بلند‌مدت مشخصی را دنبال نمی‌کرده و نمی‌کند. در مراوده‌های سیاسی بین‌المللی نیز، این مبانی اقتصادی بلندمدت ایران نبود که پایه و اساس ارتباط دو یا چند‌جانبه را تعیین می‌کرد. بر همین اساس، روابط مقطعی و براساس شرایط زمان مبنای اقدام کوتاه‌مدت روابط بوده است، بر این اساس، با هیچ یک از صاحبان فناوری روابط بلندمدت نداشته و نداریم و چون روابط کوتاه‌مدت است، هیچ سهمی از بازارهای منطقه‌ای آنها در اختیار تولید کشور قرار ندارد.

البته در مقاطعی با برخی از کشورها مانند آلمان، تجارت سالانه کشور حدود ٤ تا ٥‌میلیارد دلار بوده است یا امروز حجم تجارت با کشور چین حدود ٢٠‌میلیارد دلار در سال است اما هیچ‌گاه این اقدام‌ها را براساس اهداف اقتصادی بلندمدت و اتخاذ یک سیاست مشخص و معین مبتنی بر قرار گرفتن در زنجیره تولید جهانی و صادرات محصولات خود نداشتیم و درواقع فقط براساس شرایط روز، این هدف‌ها دنبال شده است. به همین دلیل هم اقتصاد ایران به هیچ‌وجه مبتنی بر تولید صنعتی و صادرات نیست. به‌طور مثال کشورهایی مثل ترکیه یا حتی مالزی بیش از فروش سالانه نفت‌خام ما صادرات صنعتی دارند. این نشان می‌دهد که چنین کشورهایی سیاست اقتصادی مبتنی بر تولید و صادرات صنعتی را محور برنامه‌ریزی خود قرار داده‌اند و ما در اتخاذ سیاست‌های اقتصادی‌مان چنین هدفی با رعایت الزام‌های آن را مورد توجه قرار ندادیم.

امکان این وجود نداشت تا با تکیه بر تولید و پول نفت در این روش تغییری به وجود بیاوریم؟
ایران حدود ١١٠‌سال است که سابقه تولید و فروش نفت‌خام دارد اما با این سابقه طولانی در صنایع بالادستی و پایین‌دستی هنوز کاملا وابسته است. در‌ سال ١٣٥٦ تولید روزانه ایران بیش از ٦‌میلیون بشکه و صادرات ایران بالای ٥‌میلیون بشکه در روز بود. در‌ سال ١٣٨٤ به بالاترین سطح تولید که رسیدند ٤,١‌میلیون بشکه بود و در سال۱۳۹۰ قبل از تحریم‌های نفتی به تولید ٣.٦٥‌میلیون بشکه در روز بسنده شد. این روند توان تکنولوژیک و دسترسی به تجهیزات کشور در این صنعت را بیان می‌کند. هم در نرم‌افزار و هم سخت‌افزار این صنعت مشکل جدی وجود دارد، آن هم بعد از عمر ١١٠ساله!  پس از ١١٠‌سال تولید نفت‌خام و دارا بودن صنعت نفت به‌طور معمول نباید دیگر نفت‌خام را صادر می‌کردیم. باید براساس یک سیاست بلندمدت با سرمایه‌گذاری منطقی و منطبق بر اقتصاد دانایی‌محور تولیداتی با ارزش افزوده بیشتر به‌عنوان محصولات صنعتی را صادر می‌کردیم اما چنین هدفی در اهداف ملی کشور که همان استراتژی بلندمدت است؛ هیچ‌گاه تدوین نشده است. حالا دولتی که می‌آید بازهم در همین قالب حرکت می‌کند. ممکن است رنگ و لعاب ظاهری تغییر کند ولی ریشه دارای اشکالات اساسی است.

راه آن را نمی‌دانستیم یا شرایطش را نداشتیم؟
یکی از عوامل مهم و اصلی آن است که دولت‌ها به‌خصوص پس از‌ سال ٥٣ به استناد قیمت نفت و نقشی که نفت توانست در اقتصاد کشور بازی کند؛ متکی به درآمدهای نفتی شدند. با این شیوه غلط و غیراصولی، فروش نفت‌خام بخش بزرگی از درآمد دولت‌های ۴۰سال اخیر ایران را پوشش داد و این دولت‌ها فقط براساس میزان این درآمد تصمیم‌گیری کردند و دیگر به فکر تبیین استراتژی بلندمدت دیگری نبودند.  برای درک بهتر موضوع به سال‌های دورتر بازمی‌گردیم، اوایل دهه٤٠ خورشیدی؛ زمانی که درآمد نفت زیر یک‌میلیارد دلار در سال بود. در آن مقطع دولت به دنبال افرادی رفت که سطح و اندازه آنها از ایران بسیار بالاتر بودند. افرادی مثل دکتر یگانه از بانک جهانی، مهدی سمیعی، خداداد فرمانفرمائیان و دکتر عالیخانی دعوت شدند. یکی می‌شود رئیس‌کل بانک مرکزی، یکی وزیر اقتصاد، دیگری هم به سازمان برنامه و بودجه می‌رود و یکی وزارت دارایی را برعهده می‌گیرد. این افراد به دلیل این‌که دیدشان بسیار وسیع‌تر از ایران بود و می‌دانستند برای کشوری که حدود ٢٠‌میلیون جمعیت دارد و نفت هم درآمدی نداشت، چه کاری باید انجام دهند، به همین دلیل به دنبال تبیین استراتژی میان‌مدت صنعتی رفتند؛ یعنی در کوتاه‌ترین زمان ممکن ماشین‌سازی اراک، ماشین‌سازی تبریز، تراکتورسازی، صنایع فولاد، صنایع مس و... راه‌اندازی شد.  درست در مدت زمانی حدود ١٠‌سال یک تکنوکراسی کوتاه‌مدت بر اقتصاد حاکم بود، مبنا براساس تولید قرار گرفت و سرمایه‌گذاری‌های محدودی را که در آن زمان وجود داشته به سمت تولید هدایت کردند. همه به این سمت می‌روند که از مزیت‌‌ها و توانایی‌های نسبی استفاده شود. سرمایه‌ها به سمت واحدهایی مانند ماشین‌سازی تبریز یا ماشین‌سازی اراک هدایت می‌شود که در ظاهر یک کارخانه است اما چون چنین واحدهایی ماشین‌ابزار و تجهیزات صنعتی تولید می‌کردند، درواقع صدها واحد تولیدی دیگر را تغذیه می‌کردند. واحدی مانند ماشین‌سازی اراک که ساخت تجهیزات داشته، در ساخت پالایشگاه اصفهان و تبریز نقش تعیین‌کننده داشته است، بنابراین در آن برهه با دید توسعه صنعتی به دنبال چنین شیوه‌هایی رفتند، آمارهای موجود در بانک مرکزی حاکی از آن ‌است که با ثبات‌ترین دوره اقتصاد کلان و رشد مستمر همین ١٠‌سال است.

اما شما گفتید که ما در هیچ دوره‌ای چنین گامی برنداشتیم و عزمی برای تولید نبوده است.
نه، توجه داشته باشید که این دوره هم میان‌مدت بوده، چراکه دوره‌های بلندمدت عزم ملی و رعایت بسیاری از الزم‌ها را می‌طلبد. در تمام بسترها و زمینه‌هایی که در چارچوب استراتژی به آن پرداخته می‌شود، این الزام‌ها دامنه وسیعی در کل جامعه دارد و محدود به یک یا دو فرآیند نیست. اگر به آنچه گفته شد دقت کنید، متوجه می‌شوید که گفتم چند نفری آمدند و این بنا را گذاشتند و چنین کاری را طی دو برنامه ٥ساله عملیاتی کردند. این اقدام اگر یک استراتژی بلندمدت براساس خرد جمعی بود نبایستی با تغییر قیمت نفت در سطح جهانی، حکومت وقت آن را درآمد دولت تلقی می‌کرد و با ١٨٠درجه انحراف کشور را در مدت دو‌سال با واردات گسترده دچار بیماری هلندی می‌کرد. این درحالی است که ادامه این روند ظرف ٢٠‌سال کشور را در رأس کشورهای درحال توسعه یعنی برزیل و کره‌جنوبی امروز قرار می‌داد.

چه اتفاقی رخ داد که با وجود موفقیت این شیوه، تولیدمحوری اما ادامه پیدا نکرد؟
اول از همه این‌که استراتژی اقتصادی بلندمدت تدوین نشده بود. ثانیا آنچه اتفاق افتاده بود، براساس فهم عمومی هیأت حاکمه آن روز کشور نبود. تدوین این استراتژی‌های بلندمدت بایستی با مفاهمه کامل هیأت حاکمه کشور تهیه شود و عزم ملی پشتیبان آن باشد. اگر این طراحی با درک اکثریت نباشد، می‌شود «سلیقه» افراد محدود. کما این‌که در دوره‌های مختلف وزرایی را می‌بینید که اقدام‌های خوبی را انجام داده‌اند اما چون یک اقدام مقطعی کوتاه‌مدت و محدود است، اثر این اقدامات هم مقطعی خواهد بود.

موضوع همین نکته مهم است، چرا برای مثال کارهایی که شما در فوتبال انجام دادید، دنبال نشد؟
درست به همین دلیلی که برای شما توضیح دادم، یعنی فوتبال یک کار ملی است ولی به‌عنوان یک خواسته ملی در سطح حکومت مطرح نبود. برای مثال کشور هیچ‌وقت در فوتبال هیچ هدف خاص ملی را دنبال نمی‌کرده است. آلمانی‌ها دو دوره جام‌جهانی را برگزار کرده‌ و قهرمان هم شده‌اند. المپیک ١٩٧٢ را هم برگزار کردند اما الان هم به دنبال میزبانی دوباره برای المپیک هستند. اینها نشانه‌های عزم ملی با اهداف مشخص است. با این رفتار نشان می‌دهند که یک یا چند هدف ملی را در این برگزاری‌ها در نظر دارند و به خواست یک نفر حتی یک گروه خاص این کار انجام نمی‌شود. در ایران بسیاری از مواقع با تغییر یک مسئول همه چیز متوقف می‌شود.

این نشان می‌دهد که تصمیمات در یک سیستم شکل نمی‌گیرد و بیشتر فردی و متاسفانه بسیار کوتاه‌مدت است.  حال اگر در همان دوران که عالیخانی و دکتر یگانه و... کار منسجمی را درعرصه اقتصاد انجام داده بودند، این رفتار تبدیل به یک تصمیم و عزم ملی می‌شد و با تبدیل آن به یک استراتژی۲۵ساله با رعایت تمام الزامات آن در همه ابعاد در مجلس به تصویب می‌رسید، آن وقت کل جامعه می‌دانست که اهداف بلندمدت سیاست داخلی و خارجی، الگو و ساختار اقتصادی، رویکردهای فرهنگی و اجتماعی چگونه خواهد بود؛ نقش ایران در منطقه و جهان، سهم در تجارت جهانی و جایگاه ما در تجارت جهانی چگونه باید باشد و همین‌طور در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی چه نقشی برای کشور قایل هستیم.

امروز یک‌درصد جمعیت دنیا را داریم، درحالی‌که ٤‌دهم‌درصد اقتصاد دنیا در اختیار ماست اما در حوزه منابع ١٠‌درصد نفت دنیا، ١٧‌درصد گاز و ٦ تا ٧‌درصد فولاد دنیا را داریم. می‌بینید که با توجه به جمعیت کشور، نسبت منابع‌ زیرزمینی بسیار بالاست ولی حجم مشارکت اقتصادی کشور بسیار پایین‌تر است، با سرمایه نیروی انسانی تحصیلکرده و امکانات برشمرده در بالا، باید علت یا عواملی که باعث این سهم اندک از اقتصاد دنیا شده است، شناسایی و برای آن چاره‌جویی کنیم.

کره‌جنوبی حدود ٤٥‌سال پیش، نصف تولید ناخالص داخلی ایران تولید داشت اما امروز کره‌جنوبی بیش از چهار برابر ایران تولید ناخالص داخلی دارد. کره‌جنوبی هم از آن کشورهایی است که نه نفت دارد، نه گاز و نه معدن. کره‌جنوبی تنها معدنی که در کشورش وجود دارد، معدن گچ است. پس تمام موادی را که نیاز دارد، وارد می‌کند. آنها چگونه ارزش افزوده ایجاد می‌کنند که تمام مواد اولیه را وارد می‌کنند و در انتهای کار تولید ناخالص داخلی‌‌شان هم ٤,٥ برابر ایران می‌شود. این نشان می‌دهد که آنها مبنای اقتصادشان را براساس تولید گذاشته‌اند و تمام شرایط و الزام‌هایی را که برای تحقق آن لازم بوده، فراهم کرده‌اند.

امروزه در تمام دنیا یک گام جلوتر گذاشته‌ و به جای تولید به سمت خدمات رفته‌ و اقتصاد را بر مبنای خدمات گذاشته‌اند.
همین‌طور است کشورهای توسعه‌یافته این سیاست را انتخاب کرده‌اند اما اتخاذ این سیاست یک مسیر به هم پیوسته با پیش‌زمینه‌های قبلی داشته است. همان‌طور که یک کودک نمی‌تواند بدون دبستان رفتن به دبیرستان یا دانشگاه برود؛ روند و روال اقتصاد هم بر همین مبناست؛ باید این راه‌ها طی شود. وقتی روند اقتصادی اروپا یا آمریکا را دنبال کنیم، متوجه می‌شویم این کشورها روند و مراحل صنعتی شدن و تولید انبوه را سال‌هاست پشت‌سرگذاشته‌اند. سرمایه‌گذاران آمریکایی و اروپای غربی در سراسر دنیا از چین و تایلند گرفته تا آمریکای‌جنوبی سرمایه‌گذاری گسترده کرده‌اند، به همین دلیل است که آنها به گسترش خدمات احتیاج دارند و خدمات یک نوع راه‌حل است. امروز آمریکا حدود ۲۰‌درصد تولید ناخالص دنیا را دارد، درحالی‌که جمعیتش ٣٠٠‌میلیون نفر است. طبیعی است کشوری در این حد تولید به سمت خدمات هم برود چون چاره‌ای ندارد.

صنعتی شدن یک روند است یا شیوه؟
صنعتی شدن به معنی عام آن یک روند است. اجازه دهید یک نکته بسیار مهم را روشن کنم. منظور از صنعتی شدن «خودکفا‌شدن» نیست، این یک موضوع دیگر است. امروزه در دنیا هیچ‌کسی به فکر خودکفایی به آن معنی نیست که در ذهن ماست. وقتی می‌گوییم کره‌جنوبی همه چیز را وارد می‌کند، یعنی این کشور به دنیا وابسته است اما کالایی تولید می‌کند که دنیا هم به این کشور وابسته است. پس باید دید چه مزیت‌ها و چه ظرفیت‌هایی در کشور وجود دارد، برای مثال ایران سالانه یک‌میلیون نیروی جوان فارغ‌التحصیل دانشگاهی دارد که می‌توانند بسیار موثر باشند.

اما این یک‌میلیون نفر ماهر نیستند؟
نه، ماهر نیستند و این چالشی است که باید خیلی دقیق به آن پرداخت. بانک جهانی یک پژوهش میدانی وسیع در سطح دنیا کرده است؛ بر این اساس که چه تعداد از دانشجویانی که در کشورهای مختلف فارغ‌التحصیل می‌شوند، کاربردی هستند، به این معنا که فوری می‌توانند وارد بازار کار شوند. در این پژوهش وضع ژاپن ١٠٠‌درصدی است، یعنی همه فارغ‌التحصیلان می‌توانند وارد بازار کار شوند، آمریکا ٩٠درصد، متوسط کشورهای درحال‌توسعه ٥٠‌درصد و کشور ما ١٠درصد!
یعنی نیرو داریم و باید مسیر آموزشی آنها را اصلاح کنیم، برای این‌که استراتژی‌ کشور معطوف به درآمد نفت‌خام نباشد، باید دید در کدام بخش شرایط بهینه فراهم است؟ صنایع نفت و گاز است یا معادن. اقلیم کشور خشک است، لزومی ندارد مدعی شویم که می‌خواهیم در کشاورزی خودکفا شویم، برای کشوری که ممکن است برای آب آشامیدنی هم دچار مشکل شود باید استراتژی‌های ٢٥-٣٠ ساله تعریف کنیم و به آن با جدیت تمام پایبند باشیم ولی می‌بینید که برنامه‌ای به نام چشم‌انداز ٢٠ساله تدوین کردیم اما دولت‌ها به آن توجهی نداشتند.

درحالی‌که در دنیا وقتی استراتژی ملی تبیین می‌شود، دولت‌ها و سیستم کشور یعنی کل قوای سه‌گانه و هیأت حاکمه خود را مکلف می‌دانند که آن را پیگیری و اجرا کنند و اگر لازم باشد آن را ٤ یا ٥‌سال یک‌بار بازنگری می‌کنند.  برنامه چهارم که در مجلس هفتم تصویب شد، برای ٥‌سال ١٠٠‌میلیارد دلار در نظر گرفته بودند ولی وقتی که درآمد سالانه به حدود ١٠٠‌میلیارد دلار رسید، باید برنامه چهارم را دوباره اصلاح می‌کردند تا مشخص شود قرار است سهم سرمایه‌گذاری کدام بخش‌ها تغییر ‌کند اما نمی‌توانستند کل آن را کنار گذاشته و مسیر را به‌طور کامل با نظر شخصی عوض کنند.

بازگردیم به سوال نخست، بررسی و تحلیل شما از عملکرد دوساله دولت چیست؟
اقتصاد موضوعی نیست که در کوتاه‌مدت بتوان بر آن تأثیری گذاشت یا تغییری در آن ایجاد کرد. در اقتصاد روند مهم است. اقتصادی که به دولت یازدهم رسید، یک اقتصاد ورشکسته با بدهی بالا، رکود سنگین و تورم بسیار بالا بود. از خارج هم تحریم‌های بسیار سنگین (بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها پس از انقلاب) بر کشور و اقتصاد تحمیل شده بود. بسیاری معتقدند که گفتن چنین حرف‌هایی مردم را دلسرد می‌کند اما به نظر من مردم صاحب این مملکت هستند و هیچ دلیلی هم ندارد که دلسرد شوند. واقعیت‌ها باید به مردم گفته شود تا مردم بدانند چه شرایطی دارند چون برون‌رفت از این شرایط به‌ آسانی نیست، باید هزینه و انرژی زیادی صرف شود. در چند ‌سال اخیر، سالانه بین ٨٠ تا ٩٠‌میلیارد دلار واردات انجام شده و صنایع را به رکود برده است. این مقدار واردات هنوز هم در انبارها وجود دارد. این واردات نه کالای سرمایه‌ای بوده، نه کالای واسطه‌ای، همه این کالاها مصرفی بوده است.رفع تمام این مشکلات در یک دوره کوتاه و با مقاومت‌های مقابله گونه برای هر دولتی کار بسیار سنگینی است، درخصوص عملکرد دولت یازدهم، امید است در ادامه مسیر شرایط بهتر شود.

پیش‌بینی شما از نرخ ارز تا پایان‌ سال چیست؟
دولت درحال مدیریت نرخ ارز است. هم‌اکنون بازار عرضه و تقاضا واقعی نیست و نمی‌توان قضاوت درستی داشت. حتی اگر مدیریت هم خیلی تعیین‌کننده و سطح بالا نباشد ولی به‌هرحال مدیریت می‌شود و به نظر من نوسان آن محدود خواهد بود.

جناب صفایی، می‌خواستم احساس شما را نسبت به برخی کلمات بدانم. لطفا در یک کلمه اولین چیزی را که به ذهن‌تان می‌رسد، بازگو کنید؟
مردم ایران:  باشعورند
احمدی‌نژاد: آدم ساده‌ای بود
فوتبال:  در ایران تفریح است
سیاست:  (پس از اندکی سکوت) شیرین است
طیب‌نیا: آدم خوبی است
بورس:  ورشکسته
دلواپس:  نگران جیب‌هایشان
رکود تورمی:
  بدترین فاجعه
واردات: هدفدارش خوب است
الگوی ایرانی:  فردوسی
روحانی:  دلش می‌خواهد ولی نمی‌تواند
مسیر توسعه: گم شده
رشد پایدار: نمی‌شناسیمش
تهران: ملغمه به هم ریخته
میز دولتی: مفتش گرونه
میز خصوصی: قدرش را بدانیم
آرامش: چیز خوبی است
تولید:  فراموش شده
یارانه:  تلخ
صفایی‌فراهانی: یک آدم ساده
بهترین اقتصاددان ایران کیست؟ نمی‌شناسم
بدترین اتفاق اقتصاد: فقدان استراتژی
بهترین اتفاق: نمی‌شناسم
پرطرفدارترین عناوین