یادداشت دریافتی- صابر مجیدی؛ در منطق کلاسیک هر چیزی را بر اساس یک سیستم دوتائی نشان میدهند (درست یا غلط، 0 یا 1، سیاه یا سفید) ولی منطق فازی درستی هر چیزی را با یک عدد که مقدار آن بین صفر و یک است نشان میدهد.
مثلاً اگر رنگ سیاه را عدد صفر و رنگ سفید را عدد یک نشان دهیم، آنگاه رنگ خاکستری عددی نزدیک به صفر خواهد بود و به همین ترتیب بود که با ورود این منطق به عرصه صنعت تحول عظیمی مشاهده شد.
درباره بسیاری از اشخاص، اتفاقات و جریانات سیاسی، اجتماعی نیز حق همین است که منطق فازی میتواند بهترین قضاوت را انجام دهد و اینکه شخصی یا جریانی به صورت کامل رد یا تأیید شود کاری ناصواب است. اما اینها چه ربطی به رئیس دولتهای نهم و دهم دارد؟!
اگر بخواهیم در جایگاهی منصفانه قرار گیریم، باید حق داد که دکتر احمدینژاد هم مانند سایر رؤسای جمهور نکاتی مثبت و البته منفی در کارنامه خود دارد و به طور قطع پس از انقلاب و پیش از آن فردی نبوده که تمام کارهایش منفی و یا مثبت بوده باشد.
اگر بخواهیم چند مورد از خدمات وی را نام ببریم که به حق شاید کس دیگری جرأت انجام آنها را نداشت باید به موضوعاتی چون سهمیهبندی بنزین – که از سالها قبل در قانون بود و عملاً اجرا نمیشد - ، اجرای طرح هدفمندسازی یارانهها – به هر کیفیت و روشی - ، ابتکار سفرهای استانی – که به رغم انتقادات در آن زمان، در دوره بعد نیز پیگیری شد – و مواردی از این دست اشاره کرد و اینها را میتوان در کنار مسائل منفی در عملکرد وی قرار دارد و آنگاه به او نمره داد.
اما این موارد چقدر در تصمیمگیری جناح راست برای گذر از وی و دفاع از او موثر بودند و اصولاً عملکرد مثبت و منفی وی در قبال جامعه تا چه حد در تصمیمسازی جریان راست در کشور موثر بوده است؟
شاید مرور بسیار اجمالی این چند ساله و رجوع به نقاط عطف؛ مسیر را برای نتیجهگیری آسانتر کند.
حدود شش، هفت سال قبل و در سال پایانی دور اول ریاست جمهوری محمود احمدینژاد بود که گمانههای اختلاف وی با برخی جریانات اصولگرا مطرح شد و دفاعیات رئیس دولت از مردی که مردم اسرائیل را دوست خطاب میکرد، جرقههای اختلافات اولیه را زد، اما انتخابات سال 88 جایی بود که تمام توان جریان اصولگرایی پشت سر رئیس دولت نهم ایستاد تا به قول خود این جریان دفع خطر بزرگتری صورت گیرد و در این بین البته وعدههای همیشگی او در انتشار مفسدین اقتصادی و مبارزه با آنها بیتأثیر نبود.
نقطه عطف اختلاف نیز به آنجایی برمیگردد که خانهنشینی معروف دکتر احمدینژاد در مخالفت با وزیر اطلاعات وقت – حجهالاسلام حیدر مصلحی – صورت گرفت و همان جا بود که بسیاری از جریانات اصولگرایی به این باور رسیدند که وی دیگر فرد سابق نیست و به جای دفاع از وی، باید تمام قد در برابر او ایستاد و حتیالمقدور او را به حاشیه تاریخ راند!!
حضور احمدینژاد در روز ثبتنام اسفندیار رحیم مشایی برای ریاست جمهوری نیز اختلافات را به حداکثر رساند و این موضوع ادامه داشت تا همین یک ساله اخیر که در چرخشی ناگهانی در بخشهایی از بدنه جناح اصولگرایی، احمدینژاد به عنوان منجی کشور و راهحل برونرفت از وضعیت فعلی مطرح میشود!
آیا واقعاً احمدینژاد و دوره ریاست جمهوری او این ظرفیت را ایجاد کرده که به دنبال او بروند یا موضوع چیز دیگری است؟!
ظاهر قضیه از این قرار است که نه آن روز که احمدینژاد در بین جریان اصولگرایی کشور محبوب بود و نه روز بعد که از چشم این جریان افتاد و نه امروزی که به عنوان نفر اصلی مقابله با جریان داخلی کشور مطرح میشود، در هیچکدام مسأله سود و زیانهای او برای جریان عمومی جامعه اثرگذار نبود و تنها نوع مواجهه وی با امر سیاست در داخل و خارج کشور برای این جریان خوشایند بود.
چه اینکه اگر قرار بر دیدن نشانههای تغییر در احمدینژاد بگردیم این موارد امروز به کرّات بیشتر از قبل مشاهده میشود. یکی از این موارد عدم حضور وی در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام در طول 8 سال تصدی ریاست جمهوری بر خلاف قانون و حضور همیشگی! وی در جلسات مجمع پس از دوران ریاست جمهوری در دو سال اخیر است.
به نظر میرسد چه بخواهیم و چه نخواهیم افشاگریهای علیه محمود احمدینژاد در روزهای اخیر و یا حمایتهای تمام قدی که در سوی دیگر جریان از وی صورت میگیرد؛ در هر صورتی درست نیست، چه اینکه بسیاری از این افراد روزی خود را یار غار وی میدانستند و کار نبود که برای وی نکرده باشند!! و امروز از وی جدا شدهاند و بسیاری دیگر در سوی مخالف با نادیده گرفتن بسیاری از تأثیرات مثبت و منفی اجتماعی وی؛ روزی او را از عرش تا ناکجاآباد بردند و امروز دوباره در قامت حامیان سرسخت و همیشگی! وی حاضر شدهاند.
اینکه برای ارزیابی افراد، اتفاقات و جریانات؛ شاخص داشته باشیم و در هر عصر و دورهای ملاک قضاوت را همان شاخصها قرار بدهیم، امری است که گمشده امروز جریانات سیاسی کشور و به تبع آن عامهی مردم است و اگر میخواهیم به ثباتی در امر سیاست و انتخابهای سیاسی مردم برسیم باید بیش از همه روی این موضوع کار کنیم.
اصل منطق اینکه عملکرد یک نفر را به صورت صفر ویک تحلیل نکنیم درست است .اما کل عملکرد 8 ساله آقای احمدی نژاد را هم در یک خطای خانه نشینی و کل عملکرد خوب او را در سهمیه بندی بنزین خلاصه کنیم هم نوعی ساده انگاری و دور شدن از منطق است .
چرا مسائل اساسی کشور که از ابتدای انقلاب بر روی آن پافشاری میشده و در دوران ریاست ایشان نادیده گرفته شده از جمله فاصله طبقاتی ؛ اشتغال جوانان ؛تورم ؛ وابستگی به نفت ؛ عدم پایبندی به قوانین موضوعه کشور و بی انظباطی مالی که باعث بروز فسادهای بی سابقه شده را ذکر نکرده اید؟
فکر کنم در مقاله شما در قبال عملکرد 8 ساله یک ریئس جمهور که مدعی بازگشت او هم شده اید موضوع را بسیار ساده انگارانه بررسی کرده اید.
کارنامه ایشون همین بس که تمام زحمات دولت هفتم و هشتم رو به باد داد و کشور رو به ویرانه اقتصادی تبدیل کرد.