عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: چند روز پيش گفتوگويي مطبوعاتي داشتم كه دو تن از اعضاي آن گفتوگو از فعالان اصولگرا بودند، در بخشي از صحبت خود گفتم كشوري كه قدرتمندتر ميشود به تناسب بايد سياستهاي منطقهاي مسوولانهتري نيز بپذيرد و اجرا كند.
منظورم به طور مشخص ايران بود كه در فضاي كنوني كه با افزايش قدرت و حضور موثرتر آن همراه است، نميتواند سياستهاي منطقهاي خود را به همان صورت گذشته ادامه دهد. يكي از آقايان حاضر در اين گفتوگو تاحدي واكنش و حساسيت نشان داد و در پاسخ من گفت كه آيا سياست ايالات متحده در منطقه مسوولانه بوده است؟ گويي كه من گفتهام آن سياست مسوولانه بوده كه با اين پرسش استنكاري قصد پاسخ دادن به مرا داشت.
در اين يادداشت ميخواهم موضوع سياست مسوولانه را توضيح دهم. هرچند به طور سربسته در دو هفته گذشته و طي يادداشت ديگري در همين روزنامه توضيح داده بودم. يكي از مهمترين دلايل شكست سياست منطقهاي جرج دبليو بوش در خاورميانه، مسوولانه نبودن آن سياستها بود. سياستي كه خود را فعال مايشاء بداند، حتي اگر امريكا باشد، نهايت آن شكست و فرار از منطقه است. سياست بوش به غايت غيرمسوولانه بود و اين سياست غيرمسوولانه، زمينه لازم را فراهم نميكرد تا ساير بازيگران نيز از سياست مسوولانه تبعيت كنند.
براي فهم اين مساله ميتوانيم سياست منطقهاي بوش را در خصوص ايران تحليل كنيم. پس از ١١ سپتامبر بوش به سرعت تصميم گرفت تا به افغانستان حمله كند. طبيعي بود كه براي اين حمله نيازمند حدي از مساعدت كشورهاي منطقه بود. ايران در حد ممكن در برابر اين اقدام و سياست امريكا، مسوولانه رفتار كرد. در كنفرانس بن درباره افغانستان تا حد ممكن همراهي كرد و در تمامي مراحل بعد از آن؛ چنان رفتار كرد كه شايسته يك حكومت مسوول بود. ولي پاسخ بوش چه بود.
چيزي نگذشت كه وي موضوع محور شرارت را مطرح كرد و نام ايران را در كنار عراق و كره شمالي قرار و نهايت رفتار غيرمسوولانه را از خود نشان داد. هركسي كه در ايران بود، به طور طبيعي بايد در برابر اين رفتار دچار بياعتمادي كامل ميشد و از آن پس دليلي نداشت كه چون گذشته رفتار كند. چه در برخورد با طالبان و القاعده و نيروهاي آنها و چه در حمايت از خطوط مواصلاتي و لجستيكي و نيز اطلاعاتي طرفين درگير در افغانستان.
مشكل ايالات متحده در منطقه نيز از همين مرحله آغاز شد. امريكاييها در عراق چه رفتاري از خود نشان دادند؟ پس از حمله به عراق كماكان ضديت با ايران را پيشه ساختند، در حالي كه هر عقل سليمي متوجه بود كه اداره آن كشور و همزمان با مخالفت بازماندگان بعثي به ويژه در بغداد بدون همراهي اكثريت شيعه نزديك به ايران غيرممكن است، چرا كه كردها و اهل سنت مسير و اولويتهاي ديگري را داشتند. كار امريكاييها به جايي رسيد كه نهتنها از نيروهاي باقيمانده بعث عراق و گروههاي سنتي و مذهبي افراطي لطمه ميخوردند، بلكه ساير نيروها نيز بهجاي آنكه يار امريكاييها باشند، دشمن آنان شدند و وضعيت ايالات متحده را در بحران قرار دادند. ولي از هنگامي كه اوباما در خطمشي امريكا در افغانستان و به ويژه عراق تغييرات اساسي ايجاد كرد، پاسخهاي بسيار مثبتي نيز دريافت كرد.
مشابه اين وضع را در سوريه ميبينيم. از هنگامي كه بازيگران منطقهاي مثل تركيه، عربستان و فراتر از آنها، امريكا، شعار رفتن بدون قيد و شرط اسد را سر دادند، پاسخ مناسبي دريافت نكردند و برخلاف برداشتهاي اوليه آنان، نتايج در ميدان عمل سوريه به گونه ديگري رقم خورد. ولي اكنون اگر آمادگي پيدا كنند كه سياست مسوولانهتري را در سوريه پيش گيرند و حقوق و منافع ساير كشورها را در آنجا به رسميت بشناسند، در اين صورت طبيعي است كه پاسخ مسوولانه نيز از طرف ايران دريافت خواهند كرد.
اين قاعده را ميتوان در بحرين، يمن، افغانستان و ساير مناطقي كه دچار بحران است به كار برد. بنابراين منظور از سياست مسوولانه اين است كه پيروزي و موفقيت در يك جبهه و افزايش قدرت يك كشور نبايد منجر به اين ذهنيت اشتباه شود كه در همه جاهاي ديگر هم به تنهايي ميتوان حرف و سخن آخر را زد و همه بايد با آن كشور كنار بيايند و هماهنگ شوند. اين همان اشتباه مهلكي است كه امريكا در دوره بوش مرتكب شد.
اشتباهي كه اسراييل نيز مرتكب آن شده است و معلوم نيست سرنوشت آن چه خواهد شد. اگر يك كشور در موضع ضعف تلقي شود و حقوق و منافع آن به رسميت شناخته نشود، اين حق را خواهد داشت كه بازي را به هم بزند، ولي اين رفتار در هنگامي كه حقوق و منافع آن به رسميت شناخته شود و رسما در موضع قدرت قرار گيرد، پذيرفتني نيست. اتفاقا توافق وين بهترين مُعرِّف و نمونهاي از رفتار مسوولانه است.
تا وقتي كه طرف مقابل حقوق بديهي ايران را به رسميت نشناخت، هيچ محدوديت و توافق و نظارتي از جانب ايران پذيرفته نميشد ولي هنگامي كه اين حقوق به رسميت شناخته شد و از موضوع مسوولانه با ايران مواجه شدند، در اين مرحله ايران نيز پاسخ مناسبي كه درخور باشد از خود نشان داد. بدترين وضعيت براي هر كشور وقتي است كه بخواهد سياستهاي مرحله پيش از اين رسميت شناختن را در مرحله بعد از آن نيز اجرا كند. امروز و در درجه اول بايد خطوط و خاكريزهاي به دست آمده در منطقه را از موضع مسوولانه تثبيت و به عنوان مرزهاي ديپلماتيك و منافع ملي معرفي كرد.