یادداشت دریافتی- عبدالرضا نواصری؛ با وقوع انقلاب فرانسه در سال 1789 و دیگر انقلابهای بورژوازی در سراسر اروپا و لزوم تشکیل دولت – ملت در سرزمینهایی با جغرافیای سیاسی مختلف در اروپا مسئله زبان ملی به مثابه پایهای برای وحدت و یگانگی ملی و دولت مردمی مطرح گردید به طوری که در فرانسه علیرغم وجود زبانهای محلی هم چون برتانی – الزاسی و پرووانسی زبان فرانسه که نخست گویش ایل – دو – فرانس بود توانست به عنوان زبان ملی فرانسه تبدیل گردد.
البته انتخاب این زبان به عنوان زبان ملی فرانسه نه به زور دستگاه حکومتی ناپلئون (به استثنای شرق کشور) بلکه به دلیل قابلیتهای زبانی و فرهنگی و علمی آن بود. که قبل از آن بزرگانی همچون دکارت – مونتنی – منتسکیو – ولتر و ... شاهکارهای ادبی – فرهنگی و علمی خود را با آن تولید کرده بودند.
لذا برتری زبان فرانسه با گویش ایل – دو – فرانس نسبت به زبانهای دیگر به دلیل قدرت تولید و توانمندی آن در خلق شاهکارهای فرهنگی و علمی بود. هم چنان که زبان آلمانی پیش از آن که سیاست " خون و آهن " بیسمارک آلمان واحد را پدید آورد زبان کانت – ولف – لسینگ – شیلر و گوته بود. که پیشروان اندیشه و ادبیات مدرن آلماناند.
فرا دستی فرهنگی زبان فرانسه و آلمانی در حقیقت دستاورد خالقان و آفرینندگان فرهنگ بود نه زور دولتها.
اما در اوایل قرن نوزدهم با توجه به فرایندهای ملتسازی و دولتسازی در کشورهای جهان سوم و لزوم تشکیل دولتهای ملی پس از خروج استعمار از آنها امر یکسان سازی مفهوم ملت از طریق ایجاد زبان ملی واحد و به همراه تلقی یکسان از تاریخ و فرهنگ به خصوص در کشورهای با تنوع قومی وزبانی با الهام از انقلاب فرانسه و آلمان دوره بیسمارک در دستور کار این دولتها قرار گرفت. و زبان ملی به عنوان یکی از عناصر وحدت بخش ملی مورد تاکید واقع گردید. و زبانهای محلی را با فرایندهای مختلف از جمله جلوگیری از آموزش و یا تکلم و نوشتن با آنها تضعیف و یا بعضا حذف نمودند. تا هر گونه احساس تعلق محلی غیر ملی را نابود کرده باشند.
در این دولتها رابطه زبانهای محلی و قومی با زبان ملی به رابطهای چالش برانگیز تبدیل گردید. به طوریکه هر گونه درخواست جهت آموزش زبان مادری در دولتهای ملی (مخصوصا جهان سومی) با هدف تضعیف زبان ملی و گسست وحدت ملی تعبییر و تفسیر میگردید.
البته امروزه با تغییر شرایط جهانی – توسعه فناوری و تکنولوژی – گردش و انفجار اطلاعات و گسترش اینترنت و فضای مجازی و منزوی شدن ناسیونالیسم تنگ اندیشانه با تصور یکپارچگی ملی از نظر زبانی و فرهنگی در سراسر جهان زبان شناسان و فرهنگ شناسان ثابت نمودهاند که اصولا تضادی بین آموزش زبان مادری و زبان ملی وجود ندارد. و دغدغه اینکه آموزش زبان مادری باعث ضربه زدن به آموزش زبان ملی میشود ناشی ازدیدگاههای سیاسی است تا یک امر زبان شناسانه یا فرهنگی.
هم چنان که کشور سوئیس با سه زبان رسمی (آلمانی – فرانسوی – ایتالیایی) و کشور بلژیک با سه زبان رسمی (هلندی – فرانسوی – آلمانی) و سنگاپور با چهار زبان رسمی (چینی – مالایائی – تامیل – انگلیسی) و کانادا با دو زبان رسمی (فرانسوی و انگلیسی) وحدت ملی و سرزمینی خود را ذیل نظامهای دمکراتیک حفظ نمودهاند. و عملاً تنوع زبان جهت این کشورها مانع وحدت ملی آنها نمیباشد.
آنچه که تهدید کننده وحدت ملی و سرزمینی است عواملی از قبیل توسعه نامتوازن منطقه ای – گسترش فقر و عدم رشد اقتصادی - فقدان دمکراسی و آزادی – شکاف طبقاتی – عدم توزیع ثروت – فقدان عدالت – نابرابری در استفاده از فرصتها – و ضعیف بودن جامعه مدنی میباشد.
به طور مثال یوگسلاوی سابق با ترکیبی از قومیتهای مختلف و چهار زبان قومی به دلیل حاکمیت متمرکز و اقتدارگرای حزب کمونیست در آن کشور و فقدان آزادی و دمکراسی و ضعف جامعه مدنی با وزیدن کمترین نسیم آزادی و فروپاشی اقتدارگرایی در آن و با باز تولید گفتمانهای هویتی نژادگرا از سوی اکثریت صرب عملاً به پنج کشور و یا شوروی سابق به پانزده دولت قومی تقسیم گردیدند -که علت گسست وحدت ملی و سرزمینی در این کشورها نه احیای زبان مادری و فرهنگ قومی بود که اتفاقاً در این کشورها به دلیل ایدئولوژی مارکسیسم – لننیسم فرهنگ قومی و زبانی اقوام بسیار مورد توجه بود - بلکه حاکمیتهای اقتدار گرای تحت رهبری حزب کمونیست در آن کشورها با فقدان آزادی و دمکراسی و توسعه نامتوازن مناطق و فقدان گردش قدرت و عدم مشارکت مردم در ساخت سیاسی مسیر را برای فروپاشی وحدت ملی و سرزمینی خود هموار نمودند.
البته نباید این واقعیت را نادیده گرفت در جوامعی که فرهنگ و عادات دمکراتیک از قبیل تساهل – ترغیب – سازگاری - تکثر گرایی و حقوق شهروندی در آن شکل نگرفته باشد سیاستهای تنوع گرایی فرهنگی در این نوع جوامع در صورتیکه بر زمینه ای از فقر – محرومیت – تبعیض و بی عدالتی همراه باشد میتواند مورد سوء استفاده جریانهای قدرت طلب و افزاطی قرار گیرد. و باعث سست شدن همبستگی ملی در این جوامع شود.
دولتهای ملی در این کشورها باید ضمن پذیرش تنوع فرهنگی و گوناگونی قومی با رفع محرومیتهای منطقه ای از طریق رشد اقتصادی و گسترش فرهنگ دمکراتیک مسیر را برای تبدیل آنها به شهروندانی برابر باید فراهم کنند.
همچنین خود اقوام باید بدانند بهترین راه برای به رسمیت شناخته شدن و مورد توجه قرار گرفتن شرکت فعال در توسعه کل جامعه است. اگر گروهی چنین سهمی در ساخت جامعه به عهده گیرد و نقاط قوت و ویژگیهای فرهنگی و قومی خود را بروز دهد هیچ کس قادر به سرکوب و در حاشیه قرار دادن آن گروه نخواهد بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی 57 در ایران و تاکید حاکمیت اسلامی بر دو وجه تمدن ایرانی و اسلامی به عنوان هویت مشترک ایرانیان و همچنین نقش زبان فارسی به عنوان مهمترین فصل مشترک ملت ایران و ملیت ایرانی و اهمیت آن به مثابه زبان ملی مشترک جهت انجام کارکردهای اقتصادی – اداری – سیاسی – نظامی – آموزشی و حقوقی در دولت ملی خوشبختانه بر اساس اصل 15 و 19 قانون اساسی گوناگونی قومی و زبانی ملت ایران هم مورد توجه قرار گرفته است. که وجود این دو اصل در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ظرفیت رشد و اعتلای هر سه زبان مادری و ملی و جهانی را در کشور از طریق آموزش پدید اورده است.
با آغاز به کار دولت تدبیر و امید به ریاست جناب آقای روحانی و رأی بالای ایشان در مناطق قومی بحث آموزش زبان مادری از طریق دستیار ویژه رییس جمهور در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی در مناطق قومی کشور بر اساس ظرفیتهای قانون اساسی مطرح گردید. که متاسفانه در همان گام اول با مخالفت تعدادی از اعضای فرهیخته و دانشمند فرهنگستان زبان و ادب فارسی روبرو شد. مخالفتی که بیشتر ریشه در ذهنیتهای آشوبهای اوایل انقلاب در مناطق قومی کشور داشت تا مخالفت از موضع زبانشناسانه و فرهنگی و واقعیتهای امروز دنیای مدرن که تکثر فرهنگی را پذیرا گشته است.
" شک ندارم که این موضوع از خارج به ایران آمده است قبل از این در هندوستان نیز این مسئله توسط انگلستان تجربه شد و امروز هم انگلستان و کشورهای شمالی ما هستند که میخواهند این مسئله را به ایران وارد کنند. "
1 " دوات باید از مداخله مستقیم در آموزش زبانهای محلی و بومی خودداری کند ما زبان معیاری داریم که زبان رسمی ما است اگر دولت بخواهد آن را فراموش کند و به حوزه زبانهای محلی وارد شود کار ما زار است. "
2 لذا ضمن درک نگرانی دو عضو محترم فرهنگستان زبان و ادب فارسی درخصوص حفظ وحدت ملی و زبانی باید گفت وجود یک زبان مشترک بین اقوام مختلف تنها دلیل وحدت ملی وسیاسی نیست. به طور مثال در ایتالیا از اواخر دوره رنسانس زبان مشترک و واحدی وجود داشت ولی وحدت سیاسی آن کشور فقط در سده نوزدهم میسر شد. و یا در کشورمان با وجود آن که در طول تاریخ زبان رسمی وجود نداشته و غالبا زبان دربار حاکم با زبان مردم عادی متفاوت بوده وحدت ملی با قبول سرنوشت مشترک و آگاهی جمعی تا به امروز پایدار مانده است.
همان طور که اعتلا و رشد ادبیات ایرانی و زبان فارسی نتیجه تلاش تاریخی همه اقوام ایرانی است. و وجود یک زبان ملی مشترک توانا به لحاظ علمی و فرهنگی به رشد اندیشه و فرهنگ در میان همهی اقوام ایرانی یاری خواهد کرد و از جمله به رشد زبانهای محلی و بومی و از طرفی عدم آموزش زبان مادری و محلی اقوام باعث تخریب آنها و مانع رشد فر هنگی افراد میگردد. و اشخاص را به سمت زبان شفاهی با حداقلی از واژگان سوق میدهد. که این امر خود را در ناتوان بودن افراد در سخن گفتن و نوشتن و تفکر به شیوه ای علمی و فرهنگی نشان میدهد. عبدالرضا نواصری 6 مرداد 94
1- فتح الله مجتبایی
2 – محمد علی موحد – فرارو 7 بهمن 92
منابع: 1
1- فکوهی, ناصر- صدویک پرسش از فرهنگ – انتشارات تیسا 93
2- اشوری, داریوش – ما و مدرنیت – نشر صراط 76
3- ورستر, پرل موتر – اقلیتها و تبعیض – نشر قصیده سرا 84
4- خوبروی پاک, محمد رضا – نقدی بر فدرالیسم –نشر شیرازه 77