bato-adv
کد خبر: ۲۳۷۱۰۲
روحیه نوع‌دوستی را احیا کنیم

ایرانی بودن یعنی چه؟

محمدصفر لفوتی
تاریخ انتشار: ۱۳:۲۹ - ۳۱ خرداد ۱۳۹۴
یادداشت دریافتی- محمدصفر لفوتی*؛ بدون شک کمتر کسی پیدا می‌شود که اهل ایرانِ عزیز باشد و استان مازندران، به‌ویژه شهرستان چالوس را نشناسد و یا برای یک‌بار هم که شده به آنجا مسافرت ننموده باشد. این شهرستان یکی از معروف‌ترین و مهم‌ترین مناطق شمالی کشور است که سواحل دریا و جنگل‌های سرسبز، جاذبه‌های متعدد تاریخی و طبیعی و جاده‌ی مشهور و طبیعت زیبای آن سبب شده تا مورد توجه هر گردشگر داخلی و خارجی گردد.

از هزارتوی پیچ‌درپیچ خاطرات تلخ و شیرین شهرستان توریستی و گردشگری چالوس، هنوز صدای سوت کارخانه حریربافی که روزگاری ناب‌ترین حریر خاورمیانه را تولید می‌کرد، در گوش پا به سن گذاشته‌های این دیار طنین‌انداز است! این کارخانه حدود هشتادسال پیش در مرکز بافت شهری چالوس تأسیس شد و به کار تولید محصولات ابریشمی طبیعی و انواع پارچه، جوراب، پرده و کراوات و ... به‌منظور صدور به کشورهای دیگر، فعال بود و توانسته بود در سطح خاورمیانه حرف اول صنعت حریربافی را بزند. حدود 1500 کارگر اعم از زن‌ها و مردان جوان را که اکثر غیربومی و عموماً از دیگر شهرهای مازندران همچون بابل و آمل و استان‌های گیلان، اصفهان، تبریز و مشهد بودند را مشغول به کارکرد.

گرچه این کارخانه عظیم و بی‌نظیر خاورمیانه پس از بیست و چند سال تعطیل و ساختمان آن به وزارت کشاورزی و منابع طبیعی سپرده شد و بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران نیز به سپاه پاسداران واگذار گردید، ولی از آنجایی‌که همه این کارگران با وجود ادیان، مذاهب، فرهنگ و تمدن متفاوت و نیز زبان مادری و پندار و کردار گوناگون، در همان‌جا تشکیل خانواده داده و دارای فرزند و نوه شده‌اند، شهرستان چالوس به شهر هفتاد و دو ملت معروف گشت و بنده نیز در محفل‌های گوناگونی که شرکت می‌کنم خود را به‌عنوان سفیر شهر هفتاد و دو ملت معرفی می‌نمایم!

در چالوس مردمان بسیاری باوجود اختلاف عقیده در دین و مذهب، کنار هم با مهربانی زندگی می‌کردند و این باعث شده بود تا بتوانند زبان‌های مادری همدیگر را نیز فراگیرند و بافرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر نقاط کشور آشنا شوند.

شاید برایتان جالب باشد که بدانید یک تبریزی، مازنی و گیلانی را همچون زبان مادری‌اش حرف بزند! و مازنی‌ها و گیلانی‌ها بدون کمترین توهینی به لهجه شیرین هم‌وطنان آذری، علاوه بر اینکه با آن‌ها زندگی مسالمت‌آمیز دارند پیوندهای خویشاوندی نیز ایجاد نموده‌اند. عدم توهین به فهم و شعور یکدیگر و زیر سؤال نبردن سنت‌ها و پوشش‌های محلیِ هم، از دیگر نکات مثبت چالوس‌نشینان بود که باعث گردید در بین گردشگران داخلی و خارجی نیز به مهمان‌نوازی مشهور گردند.

اما همان‌طور که هیچ جامعه‌ای خالی از ایراد نیست، چالوس قدیم با چالوس جدید بسیار متفاوت شده است! امروزه روشنفکران مدرن در بسیاری از کشورهای دنیا، دغدغه ایجاد دموکراسی را دارند و آن‌وقت مردمان شهری که درگذشته‌های دور و زمانی که کسی معنی دموکراسی را نمی‌دانست از آن بهره می‌بردند، به دلیل عدم توجه بزرگان اندیشه و داعیه‌داران فرهنگ و ادب کشور، به دره‌ای عمیق، که کم‌کم و نامحسوس بین پا به سن گذاشته‌ها و جوانان ایجاد شد، از رواداری فاصله بسیاری گرفته‌اند.

بر فرض مثال به دلیل وجود قومیت‌های گوناگون در این شهر، انتخابات مجلس شورای اسلامی و یا شوراهای شهر و روستا، به نبردی بین قبایل تبدیل گشته و به جای بهره‌برداری از نکات مثبت افراد و پیروی از اصل شایسته‌سالاری، بر اساس هم طایفگی رأی می‌دهند و همین باعث شده تا در ایام انتخابات، دعواها و نزاع‌های متعددی بین هواداران رخ دهد و به‌ جای وجود فضای تبلیغات سالم، برای هم شاخ و شانه بکشند و لهجه و پوشش‌های محلی هم دیگر را مسخره کنند و یا با استفاده ناصحیح از تکنولوژی تلفن همراه، با ساختن پیام کوتاه، به زبان مادری و فهم و شعورِ هم توهین نمایند، البته بسیاری از فرهیختگان و اهالی قلم در راستای مبارزه با فرهنگ قوم‌گرایی در این دیار، تلاش‌های فراوانی نموده‌اند ولی تاکنون نتیجه‌ای به همراه نداشته است.

متأسفانه فاصله بین نسل گذشته و جوانان فعلی ایران‌زمین، بسیار بیشتر از چیزی است که در رسانه‌ها می‌آید! آن روحیه همدردی، کمک، همراهی، همدلی و هم‌زبانی که درگذشته‌ها بوده، به تعداد اندکی از جوانان امروز جامعه ما رسیده و مابقی برای کسب و حفظ منفعت‌های شخصی خود، پا بر هر اصول انسانی می‌گذارند! که در نوشتارهای آینده به برخی از آن‌ها اشاره خواهم کرد.

دنیای امروز به‌صورت اورژانسی نیازمند ایجاد اتحاد و همدلی و هم‌زبانی بین نسل‌ها، ادیان و مذاهب، اقوام و ارزش‌های مختلف است و عدم وجود متولی مشخص، خلل جدی‌ای است که باید مسئولین فرهنگی کشور، فکری برای بازگشایی این گره کور نمایند. البته نه اینکه همانند بسیاری دیگر از مراکز و نهادهای بین‌المللی و عریض و طویل، جنبه نمایشی و شعاری پیدا کنند و به برگزاری سمینارها، همایش‌ها، جشنواره‌های مختلف و سخنرانی و نطق راضی باشند، بلکه باید با کمک مسئولین و هم‌وطنان عزیزمان فرهنگ رواداری را در ایران ایجاد و با فراگیر نمودن آن خدمتی به نسل آینده خودنماییم و آن روحیه نوع‌دوستی را مجدد در ایران احیا کنیم!

باید اقدام به راه‌اندازی کارگروه‌های مردمی کوچک در محله‌ها و روستاها، شهرستان‌ها و استان‌ها نموده و رواداری را خانه به خانه و نفر به نفر تبلیغ و آموزش دهیم، اصلاً چه ایرادی دارد که ضمن هماهنگی با سازمان ملل متحد و سازمان مدارای جهانی که از زیرمجموعه‌های آن است، سازمان آموزش و پرورش اقدام به ایجاد درسی به نام مدارا یا رواداری نماید و از همان سطوح ابتدایی به آیندگان خود درس همدلی، هم‌زبانی و همدردی را آموزش دهد؟

دولت می‌تواند این را طی بخشنامه‌ای به تمامی سازمان‌ها، نهادها و ارگان‌های دولتی و نیمه‌خصوصی ابلاغ کند تا همه ملزم به راه‌اندازی کارگروه مدارا گردند، رواداری چیزی است که همه ما هر لحظه و در هر مکانی به آن نیاز داریم، فرقی ندارد در منزل بین یک زن و شوهر باشد یا والدین و فرزندان، بین دو برادر و خواهر باشد یا دو همسایه، بین دو کسبه باشد یا بین مردم و بازاریان یا دو همکلاسی و هم تحصیلی و هم فکر و هم راه، یا بین کشورها و دولت‌ها و حکومت‌ها، و از همه مهم‌تر، مدارای بین دولتمردان و مردم است که امروزه آن را با نام حقوق بشر می‌شناسند.

ولی، وقتی ما در منازل خود، در خیابان و کوچه و پس‌کوچه، در صف نان و شیر و برنج و مرغ، در ترافیک‌های سنگین شهری و جایگاه‌های پمپ‌بنزین، در داروخانه و بیمارستان و درمانگاه‌ها و در کل، همه ارتباط‌های بین خودمان با هم مدارا نمی‌کنیم، چگونه انتظار داریم تا حاکمان و صاحبان قدرت با ما مدارا داشته باشند؟!

وقتی یک بازاری به هم نوع خود رحم ندارد و اجناس را در انبار انباشه و بر قیمت‌ها می‌افزاید تا سودی کلان از جیب مردم بی‌نوا نصیبش شود! وقتی یک بنگاه‌دار ملکی حاضر است با ده‌ها دروغ، معامله را جوش بدهد! وقتی در یک کارگاه کوچک یا یک اداره، کارگران و همکاران بر سر گرفتن پست و مقام جدال و زیر پای همدیگر را به‌نوعی خالی می‌کنند! وقتی مردم به جای حل مشکل و همفکری و رهنمود دادن به یکدیگر، در فکر ریختن آبروی هم هستند! وقتی یک ورزشکار به خاطر عدم آگاهی، هم باشگاهی‌هایش، انواع قرص‌ها و پودرهای غیراستاندارد را برای کسب سود و منفعت‌های مالی، به خورد دوستان خود می‌دهد و آن‌ها را روانه بیمارستان و گورستان می‌کند!

وقتی یک مکانیک خودرو از عدم داشتن اطلاعات فنی مشتری نهایت سوءاستفاده را برده و اجرت را دولا و پهنا حساب می‌نماید! وقتی به جای استفاده صحیح از تکنولوژی تلفن همراه، با ساختن پیام کوتاه، برای لحظه‌ای خندیدن، به دین و مذهب، قوم و زبان و شعور و فهم یکدیگر توهین می‌کنیم و هم‌وطنان عزیز آذری، لر، کرد، گیلانی، قزوینی، اصفهانی را مورد تمسخر قرار می‌دهیم!

وقتی یک زن و شوهر به جای ابراز احساسات و انتقال انرژی و محبت به هم، دائم در حال جدال هستند، وقتی یک پدر و فرزند به جای حفظ احترام و حمایت، با هم نزاع می‌کنند، وقتی دو برادر و خواهر به جای اتحاد، ایجاد تنش می‌نمایند و صدها معضل دیگر که خودمان رعایت نمی‌کنیم و در محفل‌های گوناگون دم از انسانیت و احترام به یکدیگر می‌زنیم و شعار می‌دهیم، چگونه انتظار رعایت حقوق اولیه انسانی و قوانین حقوق بشر را از دولتمردان داریم؟! (در مثال مناقشه نیست!)

کمی به خود آییم، کمی تأمل کنیم، تابه کی می‌خواهیم تابلوی تفکر ممنوع را بر سر کوچه عقلمان داشته و فقط و فقط به فکر منفعت‌های شخصی خود باشیم و برای رسیدن به آن‌ها پا بر هرچیزی بگذاریم؟

نمی‌دانم این جمله زیبا و قصار از آن کدام یک از بزرگان است ولی هرکه بود جان کلام را بیان کرد که «روزانه هزاران انسان به دنیا می‌آیند اما نسل انسانیت در حال انقراض است!» چرا؟ واقعاً چرا؟! چرا انسان‌ها این‌قدر نسبت به هم بی‌رحم شده‌اند؟ چرا حاضر نیستند کمی از خواسته‌های خود عدول کنند و باهم مدارا داشته باشند؟

دین اکثر ایرانیان اسلام و احادیث فراوانی از ائمه اطهار در خصوص مدارا کردن با یکدیگر نقل شده است، دارای هر دین و مذهب دیگری هم که باشیم همه آن‌ها به وجود خدای بزرگ اعتقاد دارند و هیچ یک از کتب الهی را نمی‌توانید یافت کنید که در آن به پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک و رواداری توصیه نشده باشد!

انسان کسی است که وجودش وابسته به وجود دیگران و به فکر دیگران باشد، کسی که به کمک دیگران می‌شتابد، خودش را فدای دیگران می‌کند، نه اینکه برای اعمال و رفتار و مقاصد شخصی خود پا بر حقوق دیگر انسان‌ها بگذارد و از مروت و مردانگی به دور باشد. (مردانگی نه از منظر جنسیت) همان‌طور که در برابر دشمن خارجی همه با هم متحد و همدل می‌شویم و اختلاف‌ها را کنار می‌گذاریم و بدون در نظر گرفتن دین و مذهب، قوم و طایفه، زبان و گویش، فرهنگ و لباس، دوش به دوش یکدیگر از مرزها و نوامیس هم دفاع می‌کنیم.

یا هنگام رخ دادن حوادثی همچون زلزله و سیل با هم‌وطنان خود در داخل و یا هم نوعانمان در خارج ابراز همدردی می‌نماییم و به کمک هم می‌شتابیم، می‌بایستی در زندگی‌های فردی و عادی خود نیز چنین باشیم و به جهانیان ثابت کنیم ایرانی بودن یعنی انسان بودن، یعنی انسانیت داشتن، یعنی رحم و مروت داشتن، یعنی مهربانی و صبوری، یعنی دوری از کبر و نفاق و هرچه که بدی است! ایرانی بودن یعنی فرهنگ آشتی و صلح و دوستی، و در پایان ایرانی بودن یعنی مدارا و رواداری ...!!!


*روزنامه نگار، پژوهشگر

مجله خواندنی ها
مجله فرارو