bato-adv
کد خبر: ۲۳۶۸۹۳

قتل مرموز دختر معتاد در لانه کبوتران

پسری جوان که متهم است دختر موردعلاقه‌اش را به قتل رسانده است رازهایی را از زندگی تلخ مقتول فاش کرد و گفت چرا او تبدیل به زنی خیابانی شد و به قتل رسید.
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۸ - ۲۶ خرداد ۱۳۹۴
پسری جوان که متهم است دختر موردعلاقه‌اش را به قتل رسانده است رازهایی را از زندگی تلخ مقتول فاش کرد و گفت چرا او تبدیل به زنی خیابانی شد و به قتل رسید.

به گزارش شرق مرد جوان، که کیوان نام ‌دارد، روز گذشته در جلسه محاکمه که در شعبه ٧٤ دادگاه کیفری ‌استان تهران برگزار شد، در جایگاه قرار گرفت و هرچند قتل را انکار کرد، اما توضیحاتی را درباره صحنه قتل به دادگاه ارائه داد.

نماینده دادستان در ابتدای جلسه رسیدگی در جایگاه حاضر شد و ضمن توضیحاتی که به دادگاه ارائه داد، گفت: متهم در سال ٩٠ در پشت‌بام خانه‌ا‌ش دختری به‌نام فریبا را که با او رابطه داشت، به قتل رسانده است و سپس در بازجویی‌ها به این جرم اعتراف کرده است. متهم در جلسات متعدد بازجویی توضیح داد بعد از اینکه متوجه رابطه مقتول با یکی از دوستانش شد، عصبانی شد و او را خفه کرد و سپس محل قتل را به آتش کشید تا مرگ فریبا را حادثه نشان دهد. بنابراین با توجه به مدارک موجود در پرونده و با توجه به درخواست تنها ولی‌دم پرونده، یعنی پدر مقتول که هم‌‌اکنون در زندان به‌سر می‌برد و درخواست قصاص کرده ‌است، خواستار مجازات متهم هستم.

با توجه به نبود پدر مقتول در دادگاه، متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را رد کرد و گفت: من فریبا را نکشتم و چندبار هم این موضوع را گفته‌ام. فریبا زندگی سختی‌ داشت. ما با هم در پارک آشنا شده‌ بودیم. دختر زیبایی بود و من هم از او خوشم می‌آمد. در مدتی که با هم آشنا شده ‌بودیم، متوجه شدم از راه نامشروع زندگی خود را تأمین می‌کند و خانواده‌ای ندارد. در مدتی که با هم دوست بودیم و با من زندگی می‌کرد، متوجه شدم وقتی بچه بوده مادرش خودش را آتش‌ زده، و خودکشی کرده است. فریبا و برادرش همراه پدرشان زندگی می‌کردند، اما برادر فریبا به‌دلیل خلافکار بودن پدر و مشکلاتی که خودش داشت، بعد از مدتی خودکشی کرد. بعد هم پدر فریبا به‌دلیل جرائمی که انجام داده بود، زندانی ‌شد و فریبا هم که تنها بود از راه‌های نامشروع زندگی خود را می‌گذراند. در مدتی که با من بود به من وفادار بود. در این مدت متوجه شدم او بیماری آسم دارد و به‌همین‌دلیل هم نمی‌توانست کار کند. با اینکه سن کمی داشت، اما بیماری‌اش پیشرفته ‌بود. دوماه بعد از آشنایی‌مان مجبور شدم به سفر شمال بروم و مدتی در آنجا بودم. خودم هم اعتیاد داشتم. در این مدت اعتیادم را ترک کردم و دوباره به تهران برگشتم. از فریبا خبر نداشتم تا اینکه به‌صورت اتفاقی او را در پارک دیدم و رابطه ما دوباره شروع شد. فریبا با من زندگی می‌کرد.

متهم در ادامه گفت: روز حادثه به‌طور اتفاقی دوستم حسن هم به خانه ما آمد. حسن و فریبا مواد کشیدند و من که تازه پاک شده‌ بودم، کناری نشسته‌ بودم. فریبا به‌خاطر زندگی پردردی که داشت، هروقت مواد می‌کشید غمگین می‌شد. درحالی‌که آنها مواد می‌کشیدند، من بیرون رفتم و وقتی برگشتم احساس کردم حسن با فریبا رابطه داشته است. دلیلی برای این حرف ندارم، فقط احساسم بود. بعد حسن را از خانه بیرون کردم و با فریبا هم جروبحث کردیم، اما تمام شد. یک ساعت بعد حسن به‌بهانه اینکه برای من سیگار خریده ‌است، زنگ در خانه را زد. پدرم در را باز کرد و او هم دوباره بالا آمد. ما پشت‌بام بودیم. به او گفتم چرا آمدی، جواب داد آمدم با کبوتر‌ها بازی کنم. من برای انجام کاری بیرون رفتم، وقتی برگشتم دیدم لانه کبو‌ترها آتش گرفته ‌است. همسایه‌ها من و برادرم را خبر کردند و بعد هم آتش‌نشانی آمد و گفت فریبا که جسدش همان‌جا بود، کشته ‌شده ‌است، درحالی‌که حسن از آنجا فرار کرده ‌بود.

پسر جوان در ادامه توضیح داد: وقتی مشخص شد فریبا به قتل رسیده ‌است، به مأموران گفتم ممکن است حسن این کار را کرده ‌باشد، چون آنها باهم تنها بودند، ولی حرفم را قبول نکردند و بعد هم که دوستانم را برای پیداکردن حسن فرستادم، متوجه شدم او از کشور خارج شده‌ است. 

در این هنگام قاضی از متهم پرسید: اگر فریبا دوست‌ تو بود و تو هم احساس کردی با حسن رابطه دارد، چرا دوباره حسن را به خانه راه دادی و آیا از کاری که فریبا کرده ‌بود، ناراحت نشدی؟  متهم گفت: فریبا از این راه زندگی‌اش را تأمین می‌کرد و با اینکه برایم ناراحت‌کننده بود، اما پذیرفته‌ بودم.

قاضی عبد‌الهی سپس بخشی از اظهارات متهم در دادسرا را خواند که گفته ‌بود: «وقتی متوجه شدم حسن و فریبا با هم رابطه داشته‌اند، عصبانی شدم و حسن را بیرون کردم و فریبا را هم با روسری‌ای که سرش بود خفه‌ کردم».

متهم مدعی‌ شد چنین حرف‌هایی دروغ است.  سپس وکیل مدافع متهم در جایگاه حاضر شد، او گفت: شاهدی وجود دارد که حاضر است گفته‌های حسن را بعد از قتل در دادگاه بگوید. حسن به او گفته‌ است به حالت شوخی دهان فریبا را گرفته و خبر نداشته است او بیماری تنفسی دارد و یک‌باره متوجه مرگش شده و سپس محل را آتش زده‌ است تا همه‌چیز را اتفاق نشان دهد.

 قاضی عبد‌الهی گفت: دادسرا و اداره آگاهی اعلام کردند، شخصی که شما او را حسن می‌نامید، براساس تحقیقات اصلا وجود خارجی ندارد و آدرسی که متهم داده‌ است، مربوط به شخصی دیگر بوده و فردی به‌نام حسن هرگز آنجا زندگی نمی‌کرده ‌است. در پایان متهم یک‌بار دیگر در جایگاه حاضر شد و اتهام قتل را رد کرد و گفت سال‌ها از آن اتفاق می‌گذرد و من هم در زندان هستم و خواستار برائت خودم هستم.

هیأت قضات با پایان جلسه رسیدگی، برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.

bato-adv
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv