نامه دریافت شده از امیر هاشمی مقدم خطاب به دفتر آیتالله مکارم شیرازی
حضور گرامی آیتالله مکارم شیرازی
با درود و خسته نباشید
خبر دیدار سردار اشتری، فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران با جنابعالی بازتاب گستردهای در اخبار داشت. در این دیدار به نقل از خبرگزاریهای داخلی و خارجی، نکاتی بیان شد و تردیدهایی را به وجود آورد. در پی بیان این نکته از سوی سردار اشتری که «ما فقط براساس قانون عمل میکنیم» و در همراهی با ایشان، حضرتعالی با اشاره به شرایط کنونی کشور فرمودید: «چه ضرورتی دارد که زنان به ورزشگاه بروند و چه مشکلی پیش میآید اگر نروند؟». جدا از اینکه به نظر میآید برخلاف فرموده سردار اشتری، در هیچ کجای قانون اساسی سخنی از ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها بیان نشده است، در این جا تنها به بیان چند پرسش درباره سخن حضرتعالی میپردازم و امیدوارم پاسخهای شما (و یادفترتان) بتواند تردیدهای من و همفکران بسیارم را برطرف نماید.
جنابعالی از بهانهجوییهای غربیان بهعنوان عاملی اثرگذار بر شرایط کشور سخن رانده و در این شرایط از عدم ضرورت حضور زنان در ورزشگاهها سخن به میان آوردهاید. نخست اینکه به نظر نمیآید بهانهجوییهای غربیان اثری بر این امر داشته باشد. حضور زنان در ورزشگاه یک خواسته عمومی است (از آنجا که این روزها از نام «مردم» و «خواسته مردم» بدون هیچگونه پشتوانه آماری یا پژوهشی و نظرسنجی، استفادههای بسیاری میشود، در اینجا تأکید میکنم که این خواست مردم، یعنی حضور زنان در ورزشگاهها را میتوان به سادگی با یک همهپرسی سنجید) و این حضور نه تنها بهانهجوییهای غربیان را در پی ندارد، بلکه میتواند پاسخی مناسب به برخی از بهانهجوییهای ایشان درباره محدودیتهای زنان در ایران باشد.
از سوی دیگر شرایطی که حضرتعالی از آنها سخن به میان آوردهاید در طول این چهار دههای که از انقلاب اسلامی گذشته، با شدت و ضعف ادامه داشته است و به نظر نمیآید به این زودیها از میان برداشته شود. بنابراین نمیتوان از حق نیمی از افراد جامعه با این توجیه چشمپوشی کرد.
نکته دوم این است که به نظر میآید هم بر اساس قانون جمهوری اسلامی ایران و هم بر اساس شرع اسلامی، اصل بر برائت افراد است نه اتهام. بر همین پایه بهطور منطقی اگر قرار است از انجام امری پیشگیری شود باید دلیلی برای آن بیان گردد نه اینکه توجیه بیاوریم که حالا اگر جلوی این کار گرفته شود چه میشود؟ اگر اینگونه باشد بسیاری از امور هستند که میتوان با این توجیه از انجامشان پیشگیری کرد. اصلاً اگر فوتبال یا والیبال یا دیگر ورزشها انجام نشود به قول حضرتعالی «چه مشکلی پیش میآید؟».
اگر انسانها فیلم و تلویزیون نبینند «چه مشکلی پیش میآید؟»؛ اگر برای تفریح از خانه بیرون نروند «چه مشکلی پیش میآید؟»؛ اگر با دوستان و آشنایان دیدار نکنند «چه مشکلی پیش میآید؟»؛ اگر انواع هنرها وجود نداشته باشد «چه مشکلی پیش میآید؟»؛ و هزاران اگر دیگر که به نظر میآید با این توجیه، برای انجام ندادنشان هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد. این در حالی است که همه اینها جزو نیازهای ضروری انسان و فرهنگ یک جامعه است. همانگونه که عبادات بخشی از نیازهای روحی انسانها برشمرده میشود، کارشناسان انجام دادن، دیدن، شنیدن و لذت بردن از بسیاری از هنرها و ورزشها را نیز در سطوحی دیگر، بخشی لازم از تغذیه روحی انسانها به شمار میآورند.
همین محدودیتها باعث شده که میزان افسردگی در جامعه ایران بنا به گفته کارشناسان بسیار بالا باشد. برای نمونه رئیس انجمن علمی روانپزشکان ایران از نتایج پژوهشهایی سخن میگوید که بر اساس آنها 25 درصد ایرانیها دچار بیماری روانی بوده و 50درصد مراجعان به پزشکان عمومی نیز دارای یک یا چند بیماری روانی هستند. البته این میزان مشکلات روحی و روانی در میان زنان و دختران ایرانی بالاتر است. در یکی از گزارشهای انجمن روانشناسی ایران نیز سهم زنان ایرانی از اختلالات روانی، سه تا چهار برابر بیشتر از مردان است؛ تا جایی که ایران از نظر افسردگی زنان جزو پنج کشور نخست دنیا به شمار میآید. بخش عمدهای از چراییاش را باید در اعمال همین محدودیتها یافت که نه دلیل قانونی دارد و نه دلیل شرعی.
در اینجا این سخن شما را بهانه کرده و میخواهم از محضرتان کسب اجازه کنم برای بیان پرسشی دیگر درباره همین محدودیتهایی که عموماً دلایل دینی برایشان تصور میشود؛ حال آنکه ریشه چنین دلایلی را اشخاصی چون من که کارشناس دینی نیستیم نمیتوانیم در دین جستجو کرده و بنابراین به ناچار مزاحم شما میشویم.
سه سال پیش در کار پژوهشیای که درباره ترویج فرهنگ دوچرخهسواری در شهر تهران و به سفارش شهرداری تهران صورت میگرفت، نگارنده نیز از دور دستی بر آتش داشته و به پژوهشگران این طرح در حد توان یاری میرساند (و بنابراین از نتیجه پژوهشها نیز مطلع میگردید). به نظر میآمد یکی از دلایل عدم استقبال از دوچرخه در ایران، تکجنسیتی بودن آن باشد. یعنی تنها مردها و پسرها اجازه دوچرخهسواری دارند و همین عامل باعث میشود دوچرخه برخلاف خودرو، بهعنوان وسیله نقلیه اعضای خانواده مورد استفاده قرار نگیرد. بنابراین به دفاتر علما و مراجع تقلید پرسشهایی درباره استفاده بانوان از دوچرخه فرستاده شد. تقریباً همه علما با دوچرخهسواری زنان مخالف بودند. پرسش اینجاست که چگونه است که سوارکاری در صدر اسلام برای زنان ممنوع نبود و زنان حتی گاهی در جنگها رکاب به رکاب مردان میجنگیدند (داستان فرستادن چهل سوارکار زن به همراه عایشه و به دستور حضرت علی پس از جنگ جمل را به خوانندگان یادآوری میکنم). اکنون تنها وسیله نقلیه عوض شده است. اتفاقاً به نظر میآید سوار شدن زنان بر استر بیشتر باعث تکان خوردن بدن ایشان شود تا دوچرخهسواری. بنابراین واقعاً چه دلیلی میتوان آورد برای محروم کردن نیمی از جامعه از دوچرخهسواری؟ در حالیکه استفاده از این وسیله نقلیه میتواند بخشی از مشکلات ترافیکی و آلودگی کشور را بکاهد.
در مقام بیان، بهطور مرتب از برابری حقوق زن و مرد در اسلام و ایران سخن به میان میآید. اما واقعیت این است که چنین ممانعتهایی در سطح جامعه، شکافی بین گفتار و کردار مسئولین ایجاد کرده است. همین شکاف بیتردید در بسیاری موارد میتواند به پای دین اسلام نوشته شود. بهعنوان یک پژوهشگر اجتماعی کمترین تردیدی ندارم که این ممانعتها نتیجه برعکس داده و باعث گریزان شدن مردم و بهویژه جوانان از دین میشود.