در زمینه تبیین علل و خاستگاه نامگذاری رهبر معظم انقلاب، بحث ها ومطالب بسیاری ارائه شده که این قلم را از ورود به این حوزه معاف می کند. این سطور در پی تاباندن نور بر کاربردی ترین موضعی است که به نظر مي رسد اصلاح الگوی مصرف را باید دقیقاً از آن آغاز کرد.
در حالی که پیش بینی ها از رسیدن امواج سهمگین سونامی بحران اقتصادی جهان همزمان با ماه های آغازین سال 88 به ایران حکایت دارند ، نامگذاری امسال به عنوان « اصلاح الگوی مصرف » نشان از کارآمدی و به روز بودن تصمیم گیری راهبردی عالی ترین مدیر نظام جمهوری اسلامی دارد.
هر چند این نامگذاری های راهبردی همواره بیشترین دربرگيري را با عرصه فرهنگ کشور داشته اند، اما نامگذاری امسال از نگاه نگارنده بیش از آنکه اقتصادی باشد- هر چند تأثیرات اقتصادی مهمی به دنبال دارد- صبغه اي كاملا فرهنگی دارد.
مصرف تابعی بی قید و شرط از فرهنگ سازی صورت گرفته در جامعه است و هم اکنون خوب یا بد، آگهی های تبلیغاتی حرف اول را در ساختن فرهنگ مصرف می زنند. از میان رسانه های مختلف هم در کشور ما بی شک بیشترین تأثیرگذاری عمومی متعلق به رسانه ملی است.
صدا و سیما با وجود داشتن رديف بودجه اي هنگفت ، در سال های اخیر نشان داده که علاقه وافری به کسب درآمد سرشار از آگهی های بازرگانی از هر نوع و بدون در نظرگرفتن عواقب اجتماعی آن دارد که این ولع از سوی کسانی که به دنبال ترویج مصرف کالای تولیدی و یا وارداتی خود به هر قیمتی هستند، به خوبی پاسخ داده می شود. در نهایت نيز نتیجه بازی، دو سر برد برای آگهی دهندگان و تنها آگهی گیرنده فراگیر ملی است، اما این بازی یک بازنده سوم هم دارد و آن جامعه ای است که مصرف گرای صرف می شود.
ایرادی به آگهی دادن و آگهی گرفتن به عنوان امري بدیهی در جریان اقتصادی وارد نیست، سخن از محتوای فرهنگی آگهی ها و آن چیزهایی است که تبلیغ می شوند.
سئوال این است که آیا مدیریتی فرهنگی و هدفمند بر سازمان آگهی های صدا و سیما حاکم است یا تنها حاکم این میدان بی رقیب ، سودآوری به بهاي تبلیغ بیشتر و بهتر برای هر آن کسی که بیشتر می دهد است؟
آنچه این جریان مصرف گرايي را حادتر می کند باز شدن بي رويه پای اسپانسرهای مالی به مجموعه های نمایشی است. سریال ها و فیلم های ما چند سالی است پر شده از حضور بي ربط کالاهایی لوکس در صحنه های حساسش که ربطی به داستان اصلی فیلم ندارند اما باید در تصویر باشند و در پایان فیلم یا سریال هم از آنها تشکر خالصانه شود.
وقتي سطح زندگي يك حقوق بگير در فيلم آنچنان اشرافي در خانه اي دوبلكس با مبلماني آنچناني تصوير مي شود كه هيچ تناسبي با سطح ميانگين زندگي اين قشر در حالت عادي ندارد چيزي جز توقع بي پاسخ در ذهن مخاطبان شكل نمي گيرد .
فلان واردکننده عزيز ماشین و موبایل کلی پول می دهد تا در صحنه های گوناگون ماشین او زیر پا و موبایلش در گوش سوپراستار فیلم باشد. این که بیننده نان آور يك خانواده زير خط فقر ، پول دارد یا ندارد که کالاهای تبلیغی و يا سطح زندگي مرفه نمايش داده شده را برای خانواده اش – که غرغرهایش با همین تبلیغ شروع می شود- فراهم كند يا خير و اين ناتواني باعث بروز چه مجادلات و ناهنجاري هايي در خانواده او و در ادامه ، كل جامعه مي شود، دیگر ربطی به آقای تهیه کننده و کارگردان صدا و سیما و سینما ندارد ! او پولش را «بیشتر» گرفته و تبلیغ خود را کرده و رفته است.
به نظر مي رسد این فزون خواهی های اقتصادي فرهنگ سازان بودجه بگير جامعه ، عامل اصلی مصرف زدگی و تجمل گرایی این روزهای همه ما شده است.
به راستی چرا باید تبلیغ دور از واقعيت یک کالای وارداتی لوکس يا شركت خدمات تلفن همراهي كه خطوطش با اختلال فراوان مواجه است فقط به خاطر اینکه خوب پول می دهد در بهترین ساعت ها به کرات از رسانه ملی به زور به ذهن ميليونها مخاطب خورانده شود، اما از یک کارآفرین که برای کمک به اقتصاد کشور تازه به میداني فرهنگي آمده و نیاز به شناساندن خود دارد برای يك نوبت و آنهم فقط چندين ثانیه تبلیغ ، حدود 400 میلیون ریال پول مطالبه شود؟
به نظر می آید نظارت بر روند آگهی های بازرگانی و اعمال مدیریتي فرهنگ محور بر این عرصه در صدا و سیما، سینما و مطبوعات نخستین گام در راستای اصلاح الگوی مصرف باشد.
گرچه در اين زمينه نظر جناب ضرغامي بسيار اهميت دارد و البته اجرا مي شود، ولي شما به عنوان شهروندي مثل من چه نظری دارید؟