برگی از تاریخ- قسمت سوم؛ در فوریۀ سال 1806، فرانسوی فردیناند چهارم، شاه ناپل و ملکهاش کارولین
(خواهر ماری آنتوانت) بار دیگر از جنوب ایتالیا بیرون راندند. زوج سلطنتی
به سیسیل گریختند، که در آنجا توسط نیروی دریایی بریتانیا از ایشان حفاظت
میشد. ناپلئون برادر بزرگتر خود، جوزف را به شاهنشاهی ناپل گماشت.
به گزارش فرادید، بریتانیا
از شکست روسیه و اتریش در سال پیش ناامید بود. ناپلئون میتوانست برای صلح
با بریتانیا مذاکره کند، مذاکرات در ماههای فوریه و مارس به جایی نرسید.
در ماه جولای، ناپلئون 15 ایالت کوچک آلمان را به "کنفدراسیون راین" به
پایتختی فرانکفورت بدل کرد. او خود را محافظ این کنفدراسیون نامید. بدین
ترتیب امپراطوری مقدس روم رسماً برچیده شد. در ماه آگوست، فرانسیس اتریش،
لقب امپراطور امپراطوری مقدس روم را از القاب خود حفظ کرد، و تنها به
"امپراطور اتریش" بدل شد.
حال ناپلئون میتوانست پایگاه خود را در آلمان با به دست آوردن
پایگاه مردمی تثبیت کند. اما محبوبیت در خارج از فرانسه، دغدغۀ او نبود.
تمرکز او بر جلال و قدرت نظامی بود. او هر چه میتوانست ثروت و داراییهای
ممالکی را که تصرف میکرد، به یغما میبرد و به همین دلیل حکومتش در هلند و
ایتالیا از محبویتی برخوردار نبود. قدرت او در آلمان، موجب نارضایتی
پروسها شده بود. پروسها به قدرت نظامی خود افتخار میکردند. این قدرت
نظامی که میراث فردریک کبیر بود، باعث شده بود تا فردریک ویلیام سوم،
پادشاه جدید پروس، با وجود ارتش دویستهزار نفری خود ترسی از ناپلئون نداشت
و به او ضرب العجل داد تا همۀ نیروهایش در شرق را راین را بیرون بکشد. در
ماه اکتبر، ناپلئون نه تنها عقب نشینی نکرد بلکه ارتشی 122000 نفری برای
جنگ ارتشی مرکب از نیروهای پروس و ساکسونی (متحد پروس) مجموعاً به تعداد
114000 نفر فرستاد. نتیجۀ این مسئله نبرد ینا-اوئرشتت بود. ناپلئون باز هم
پیروز بود. نیروهایش وارد برلین شدند. خانوادۀ سلطنتی پروس به پروس شرقی
فرار کردند، و تحت حمایت تزار روسیه، الکساندر یکم قرار گرفتند. فردریک
ویلیام سوم، آنچه از نیروهایش باقی مانده بود با روسها متحد کرد و با
الکساندر سوگند برادری ابدی خوردند.
ناپلئون در فوریۀ سرد 1807، با نیروهای اتحاد پروس و روسیه در
ایالاو (باگراتیونوسک فعلی) درگیر شد، که نتیجۀ آن 45000 کشته بود. دو طرف
به جنگ ادامه دادند، و در ماه می شهر بندری دانزیگ خود تسلیم فرانسویها
شد. در ماه ژوئنريال روسها و فرانسویها در حدود 160 کیلومتر شرق دانزیگ،
در فریدلند (پراودینسک فعلی) درگیر شدند. الکساندر از این که بریتانیاییها
جبهۀ جدیدی را در ایتالیا یا هلند علیه فرانسویها نگشودند، عصبانی بود.
فرانسویها در فریدلند هم به پیروزی رسیدند و کونیگزبرگ (کالینینگراد فعلی)
را اشغال کردند.
الکساندر که همچنان از دست بریتانیاییها عصبانی بود در 25 ژوئن
در حضور همۀ نیروهایشان با هم ملاقات کردند و (طبق گزارشها) در این ملاقات
الکساندر با گفتن اینکه او نیز به اندازۀ ناپلئون از انگلیسیها متنفر است
باعث خشنودی ناپلئون شد. ناپلئون به الکساندر علاقهه پیدا کرد. در ماه
جولای، الکساندر، فردریک ویلیام سوم و ناپلئون توافقنامۀ تیلیسیت را به
امضا رساندند. فردریک ویلیام تقریباً نصف قلمرویش، از جمله دانزیگ را از
دست داد. او پذیرفت که بندرهایش را از تجارت با بریتانیا منع کند. نیروهای
فرانسوی در پروس صاحب پایگاه میشدند، و البته در آن جا بسیار مورد تنفر
مردمی قرار داشتند.
در این توافقنامه، الکساندر کنفدارسیون راین که دستساختۀ ناپلئون
بود را به رسمیت شناخت. او پذیرفت که اروپا را به فرانسه واگذارد و در
مقابل فرانسه میپذیرفت که درست او را در قبال فنلاند، سوئد و امپراطوری
عثمانی باز بگذارد. ناپلئون بخشی از لهستان که تا پیش از آن تحت حکومت پروس
قرار داشت را به دوکنشین ورشو تبدیل کرد. الکساندر پذیرفت که در تحریم
علیه تجارت با بریتانیا با فرانسه همراه شود، و همچنین قبول کرد که چنانچه
دانمارک، سوئد یا پرتقال بنادر خود برای کشتیهای بریتانیایی باز بگذارند،
همراه با فرانسه علیه آنها وارد عمل شود.
ناپلئون از پرتغال خواست که به تحریم تجاری علیه بریتانیا
بپیوندد. پرتغال مردد بود، چرا که در افتادن با نیروی دریایی قوی بریتانیا
به این معنی بود که از تجارت با مستعمراتش محروم خواهد شد. اسپانیا به
نیروهای فرانسه اجازه داد تا با عبور از خاک این کشور خود را به پرتغال
برسانند. فرانسویها در یکم دسامبر، لیسبون را اشغال کردند و خانوادۀ
سلطنتی پرتغال به برزیل فرار کردند.
دانمارک از ناپلئون واهمه داشت، با او متحد شد. بریتانیاییها از
پیوستن نیروی دریایی دانمارک به جبهۀ ناپلئون میترسید و از این رو پیش
دستی کرد و کپنهاگ را به توپ بست. بریتانیا ناوگان دانمارک را به غنیمت
گرفت و 22 کشتی دانمارکی را به انگلستان منتقل کرد. ناپلئون در جواب
بریتانیاییها را خائن و بیمروت خواند.
اشتباهات ناپلئون مابین سالهای 1808 تا 1812
ناپلئون در فرانسه دولتی پلیسی پدید آورده بود. جاسوسان او، هر
به دنبال نشانههای نافرمانی میگشتند، و او سعی داشت تا جای ممکن اختیار
اوضاع را در دست داشته باشد. او از تعداد روزنامههای پاریس بسیار کاسته
بود و به جز چند روزنامۀ چاپلوس نشریۀ دیگری باقی نمانده بود. او بدین
ترتیب بند یازدهم اعلامیۀ حقوق بشر که خود پذیرفته بود و به آزادی رسانهها
مربوط میشد، نقض کرده بود.
چیزی در واقع میبایست ناپلئون را میترساند، نه رسانهها که
اشتباهات خودش بود. یکی از اشتباهات بزرگش، که خود در اواخر عمر به آن
معترف شد، در این زمان کم کم در حال پدیدار شدن بود. در ماه مارس 1808،
ناپلئون در منازعۀ میان شاه چارلز چهارمِ اسپانیا با پسرش، فردیناند، دخالت
کرد. ناپلئون اسپانیا را اشغال کرد، و چارلز و پسرش را، در محیطی مناسب و
راحت، زندانی کرد. ولی به هر حال این دو حکم زندانی ا داشتند. در ماه ژوئن،
او برادرش، جوزف را از شاهنشاهی ناپل، به اسپانیا منتقل کرد تا تاج شاهی
این کشور را بر سر گذارد. هدف ناپلئون از در اختیار گرفتن اسپانیا، بیشتر
به جنگش با بریتانیا مربوط میشد. اسپانیاییها از حضور نیروهای فرانسوی و
دخالتهای ناپلئون در کشورشان ناراضی بودند. به تبع آن جنگی وحشیانه میان
حاکمان فرانسوی و اسپانیاییها در گرفت. ناپلئون طبق معمول دلیلی برای در
نظر گرفتن قلب و ذهن مردمان تحت حاکمیتش نمیدید. نیروهای فرانسوی مایحتاج
خود را از اسپانیا تامین میکردند و هر چه را نیاز داشتند به زور به چنگ
میآوردند؛ که البته مطابق میل ناپلئون بود. در گزارشهایی که از آن زمان در
دست است، از غارت و تجاوزهای حریصانۀ آنان و اهانتشان به کلیساهای اسپانیا
گفته شده است. فرانسویها با استفاده از جوخههای تیر و طناب دار صدها تن
از اسپانیاییها را به ظن مقاومت در برابر قدرتشان اعدام کردند.